(254 292 ه)
دولتهای مصر پس از اسلام
سال (هجری) /حکومت/رخدادها
22/خلفای راشدین/تصرف مصر
41/بنی امیه/حکام اموی به قدرت رسیدند.
132/بنی عباس/حکام عباسی به قدرت رسیدند.
254/بنی طولون/احمد بن طولون حاکم عباسی مصر، خود را مستقل اعلام کرد.
292/بنی عباس/بنی عباس با منقرض ساختن دولت بنی طولون، بار دیگر مصر را تصرف کردند.
328/بنی اخشید/محمد اخشید حاکم عباسی مصر، خود را مستقل خواند و شام را نیز تصرف کرد .
358/فاطمیان/فاطمیان از شمال افریقا به مصر حمله و آن کشور را تصرف کردند.
تصرف شام به وسیله فاطمیان
567/فاطمیان/دولت فاطمیان به واسطه اختلاف میان نزار و مستعلی دچار انشعاب شد.
570/فاطمیان/اسماعیلیان ایران پیرو نزار شدند.
583/ایوبیان/تصرف دمشق به وسیله صلاح الدین
589/ایوبیان/صلاح الدین بیت المقدس را باز پس گرفت.
648/ایوبیان/پس از مرگ صلاح الدین، دولت ایوبیان تجزیه شد.
658/مملوکان/بیبرس مغولان را در جنگ عین جالوت شکست داد.
691/مملوکان/سیف الدین قلاوون با تصرف عکا به جنگهای صلیبی پایان داد.
922/مملوکان/انقراض دولت مملوکان به دست سلطان سلیم عثمانی
مقدمه: زمانی که مصر فتح شد تا سال 254 بیش از 90 حاکم اموی و عباسی بر مصر حکومت کردند .
بعد از قیام دولت اموی، مصر بحال ضعف افتاده بود و تنها در فرصتهای کوتاه که ولایتداران کوششی در راه پیشرفت آن میکردند وضع بهتر میشد، از جمله ولایتدارانی که دورانشان در کار مصر بهبود آورد مسلمة بن مخلد (47 62) و عبد العزیز بن مروان (65 86) و موسی بن عیسی را که از 171 تا 179 سه بار حکومت مصر داشت نام توان برد.
از آن هنگام که دولت طولونی در مصر استقرار یافت کارها بهتر شد.دوره طولونی بیش از 38 سال نبود اما در همین مدت کوتاه پیشرفت های بسیار در اوضاع رخ نمود.
احمد بن طولون بنیانگزار دولت طولونی ترک نژاد بود.طولون پدر احمد از جمله غلامان ترک بود که ولایتداران ماوراء النهر جزو هدایای خویش برای خلیفه بغداد فرستاده بودند.از هنگام خلافت معتصم (218) شمار ترکان فزونی گرفت و منصبهای بزرگ یافتند، معتصم اشناس ترک را ولایتدار مصر کرد (219 229) و واثق ایتاخ را که نیز ترک بود همین منصب داد (234 235) و اینان برسم زمان مقیم پایتخت بودند و یکی را از جانب خویش بحکومت مصر میفرستادند و بر منبرها و هم به سکه نامشان قرین نام خلیفه میشد و چنان شد که از پس دوران معتصم دیار مصر بجز عنبسة ابن اسحاق (238 342) ولایتدار عرب نداشت.
وقتی باکباک ترک از جانب خلیفه بغداد ولایتدار مصر شد احمد بن طولون را نایب خویش کرد و او بسال 253 با سپاهی فراوان بمقر حکومت رسید.در این دوران رسم چنان بود که ولایتدار از جانب خویش تنها یکی را نمیفرستاد بلکه منصبهای مختلف را بچند کس میداد که در کارها مراقب همدیگر باشند و هوس استقلال و تمرد نکنند و هنگامی که ابن طولون نیابت مصر یافت اسحاق بن دینار حکومت اسکندریه و احمد بن عیسی صعیدی فرمانروائی برقه داشت و قضای مصر با بکار بن قتیبه بود شفیر خادم منصب برید داشت و احمد بن مدبر عهده دار خراج بود و طبعا کار ابن طولون در میان این کسان استقرار نداشت که وی تنها بر پایتخت حکومت میکرد و این حکومت را نیز به نیابت باکباک داشت که هر وقت میخواست او را عزل توانست کرد.ابن مدبر عامل خراج نیز رقیب وی بود و پیوسته میکوشید تا او را از نظر خلیفه بیندازد و هم در آن ایام در مصر از جانب خوارج شورشها بود و ابو احمد موفق که بیشتر قدرت دولت بدست او بود با ابن طولون دل صاف نداشت و فرصت میجست تا او را از مصر بردارد از اینرو ابن طولون برای هموار کردن راه قدرت خویش مشکلها داشت و زحمتها برد تا جای پای فرزندان خویش را در مصر محکم کرد.
وقتی باکیاک کشته شد یارجوخ که داماد احمد بن طولون بود ولایتدار مصر شد و نامه باحمد نوشت که ولایت از خویش بگیر و بخویش ده و او را در مقام خویش بجا گذاشت و قدرتش را بیفزود و همه ولایت مصر را بدو سپرد و ابن مدبر که در کار خراج سختگیر بود و فزون طلبی او مصریان را سخت خشمگین داشت از قدرت ابن طولون بهراسید و در عزل وی بکوشید و چون کاری از پیش نبرد از عاقبت خویش بیمناک شد و خواست تا او را از خراج مصر برداشتند و خراج دمشق و فلسطین و اردن دادند (357) و از پس وی خراج مصر را به احمد بن خالد سپردند.
بسال 359 یارجوخ بمرد و ابن طولون از جانب خلیفه ولایتدار مصر شد بسال 363 که خلیفه نامه نوشت و از او خواست که در فرستادن مال خراج تسریع کند پاسخ داد که این کار از من ساخته نیست که خراج بدست من نیست و خلیفه خراج مصر را نیز بدو سپرد و مرزهای شام را نیز بدو داد و بدینسان همه کارهای اداری و قضائی و سپاهی و مالی مصر بدست وی افتاد.
تا اینجا قسمتی از مشکلات از راه ابن طولون برخاست اما مشکلی بزرگ بجا بود که ابو احمد موفق با او یکدل نبود و قدرت موفق چنان بود که از خلافت همه بجز اسم با او بود در شورش زنگان که موفق از ابن طولون کمک خواست وی مال بسیار فرستاد اما موفق پاس او را نداشت و نامه ای خشن بدو نوشت و جوابی سخت دریافت، از اینرو با آنکه خلیفه به ابن طولون توجه داشت باصرار موفق ناچار شد مرزهای شام را از او باز ستاند اما چیزی نگذشت که آن ناحیه آشفته شد و ناچار بار دیگر حکومت آنجا را به ابن طولون دادند در این اثنا ماجور ولایتدار شام بمرد و ابن طولون که موفق را بجنگ زنگان سرگرم دید فرصت را برای اشغال آن ولایت مناسب دید و با سپاهی آهنگ شام کرد و شهرهای بزرگ را بگرفت و خطبه بنام او شد (264 265) اما چون پسرش عباس در مصر آشوب کرد بناچار بازگشت و بار دیگر بسال 269 آهنگ شام کرد که لؤلؤ والی رقه بر او شوریده و بصف موفق پیوسته بود.در این سفر ابن طولون پسر خود خمارویه را در مصر به نیابت برگزید و چون در راه خبر یافت که مردم طرسوس شوریده اند آهنگ آنجا کرد اما چون بدمشق رسید از خلیفه نامه رسید که راه سوی وی دارد و بدو پناه میبرد و ابن طولون سخت خرسند شد که این کار شوکت او را فزون میکرد اما عامل موصل باشاره موفق خلیفه را بسامره باز برد و فرمان حکومت مصر را بپاداش گرفت.
ضدیت موفق با ابن طولون مؤثر افتاد که خلیفه را بعلن او واداشت و هم از رقابت لؤلؤ و ابن کنداج عامل موصل که فرمان حکومت مصر و شام گرفته بود کار وی چنان سستی گرفت که سپاهش در مکه بشکست و در مسجد الحرام لعن او گفتند و متعاقب آن برای نخستین بار در طرسوس از دشمنان شکست خورد و بیشتر سپاهش از سرما بمرد و از آنجا به مصیصه رفت و در آنجا بیمار شد و از همان بیماری جان داد.
کندی گوید: «بیماری احمد بن طولون سخت شد و فرمان داد تا مردم برای او دعا کنند، کسان در مسجد محمود بدامنه کوه المقطم دعای او گفتند و شب را بدعا سر کردند و یهودان و مسیحیان نیز جداگانه دعا میگفتند و مراسم دعا روزها ببود و عاقبت از بیماری بمرد و این بسال 270 بود.» ابن طولون مردی دور اندیش و بلند همت و شجاع بود و ملکی وسیع یافت که قلمرو او از عراق تا برقه و از نوبه تا آسیای صغیر بود و امپراطور روم از قدرتش هراس داشت و مصحفها هدیه او کرد و اسیران مسلمان را نزد او فرستاد.
ابن طولون سیاستمداری ماهر و سرداری ورزیده بود و از رموز جنگ و سپاهیگری نیک آگاه بود .در اداره ملک هنری داشت و میدانست چگونه از منابع ثروت بنفع دولت خویش بهره گیرد و بار مالیات را بر مردم سنگین نکند و برای رفاه عامه و بسط عدل میکوشید.بدوران وی آرامش و فراوانی بود و قیمت گندم بسیار ارزان شد.وی مراقب حدود کشور بود و سپاه فراوان آماده داشت و بکار زراعت نیز توجه داشت.
خمارویه 270 282
از پس مرگ ابن طولون سپاهیان چنانکه رسم بود فراهم آمدند و بر امارت خمارویه پسرش همسخن شدند.خلیفه عباسی نیز بناچار با ولایتدار تازه، که بیست سال داشت موافقت کرد.
با وجود کوششها که احمد بن طولون در رفع مشکلات کرده بود هنوز راه خمارویه چنانکه باید هموار نبود و مشکلات بسیار بود که خمارویه میبایست با تدبیر یا بزور از پیش بردارد که هنوز سرداران ترک بولایت مصر چشم داشتند وابو احمد موفق از کارشکنی درباره جانشین ابن طولون نیاسوده بود.خمارویه نیز بگفت تا موفق را بر منبرها لعن کردند و واسطی پیشکار پدر را با سپاهی بسیار راهی کرد و از دریا نیز وی را به نیروی دریائی مدد داد، موفق نیز از بغداد برون شد و کار جنگ راست کرد.ابن کنداج ولایتدار موصل و ابن ابی الساج ولایتدار ارمنستان و جبال نیز با وی برون شدند و دمشق را بگرفتند و خمارویه بناچار بخویشتن برون شد و جنگ ایشان را آماده شد و بسال 273 دمشق را از آنها پس گرفت آنگاه بقلمرو ابن کنداج حمله برد و میان ولایتدار مصر و دربار خلافت صلح افتاد و موفق و معتمد خلیفه نامه صلح را بدست خویش نوشتند که ولایتداری مصر و شام برای مدت سی سال خاص خمارویه و اعقاب او باشد.خمارویه نیز بگفت تا لعن موفق را متروک کردند و نام وی را بخطبه قرین خلیفه آوردند .
در نتیجه این فیروزی، خمارویه بر رقه تسلط یافت و موصل و جزیره را نیز به قلمرو خویش برد و نام وی را به منبرها گفتند، ابن ابی الساج را نیز مطیع کرد و سپاه ویرا تا دجله براند و بفرمود تا بر کنار دجله تختی از طلا بساختند تا بیادگار فیروزیهای خویش بر آن نشیند.والی طرسوس نیز که از سال 270 از اطاعت طولونیان برون رفته بود باطاعت آمد (276) موفقیتهای خمارویه بهمین جا محدود نماند، بروزگار وی نفوذ دولت طولونی از ولایت طرسوس نیز گذشت و در سالهای 278 و 279 سپاه وی بارها بر قلمرو روم شرقی حمله برد.
مرگ موفق و ابن کنداج بسال 278 و مرگ خلیفه معتمد بسال 279 قدرت خمارویه را بیفزود و توانست با هدایای خویش توجه معتضد خلیفه را جلب کند و بفرمان وی همه ولایتهای ما بین برقه و فرات برای مدت سی سال به خمارویه و اعقاب او واگذار شد و در نتیجه آن حسن تفاهم که میان دولت طولونی و دربار خلافت پدید آمده بود خمارویه میخواست دختر خویش قطر الندی را به زنی پسر خلیفه دهد اما خلیفه او را برای خویش گرفت.
خمارویه بسال 282 بمرد.وی مردی جلال دوست بود و برای افزودن ابهت دربار و ایجاد بناهای مجلل و بستانهای مصفا مالهای فراوان خرج میکرد.مقرری سپاه وی هر ساله نهصد هزار دینار بود و جیره سپاه را مرتب میداد.مصارف مطبخ وی نیز بسیار سنگین بود و هر ماهه سی و دو هزار دینار بر مطبخ خود خرج میکرد.وی نیز چون پدر بخشنده و گشاده دست بود و کسانرا عطای فراوان میداد.
زوال دولت طولونی 282 293
از پس خمارویه سه تن از خاندان طولون بر مصر حکومت کردند که دوران ده ساله ایشان همه هرج و آشوب بود و سپاه بشورید و منازعان دولت از هرگوشه سر برداشتند و هر یک گروهی از سپاهیان را با خود هم آهنگ کردند.تفصیل چنان بود که از پس مرگ خمارویه پسرش ابو العساکر جیش سوی مصر بازگشت و سپاهیان ببهانه ای چند بر او بشوریدند، ابو العساکر با سران سپاه بد دل شد آنها نیز توطئه کردند تا وی را از میان بردارند و بعضیشان ببغداد گریختند و طغج بن جف پدر اخشید بنیانگزار دولت اخشیدی که ولایت دمشق داشت از طاعت وی بدر شد.
ابو العساکر مصمم شد با اعمال قدرت آشوبها را بخواباند و عموی خویش مضر بن احمد بن طولون را بکشت که سپاهیان برآشفتند و او را خلع کردند و فقیهان و قاضیان را نیز فراهم آوردند تا از بیعت او بیزاری جستند و در کار خلع ابو العساکر با سپاهیان همدلی کردند (283) و این پس از ششماه و چند روز از امارت وی بود و او به زندان بود تا چند روز بعد بمرد .
از پس خلع ابو العساکر سپاهیان پسر وی ابو موسی هارون را به امارت برداشتند، وی صغیر بود و بیش از چهار سال نداشت و امارت و حکومت نمیتوانست کرد از اینرو بعضی سپاهیان از امارتش خشنود نبودند و به یکی دیگر از طولونیان ربیعة بن احمد بن طولون که در اسکندریه بود نامه نوشتند که سوی مصر رود و وعده دادند که از یاری او دریغ نخواهند کرد ربیعه نیز دعوت ایشان را پذیرفت و سپاهی فراهم آورد و بیامد تا نزدیک فسطاط رسید اما دعوتگران وی رفتار ناجوانمردانه کردند و یاریش نکردند و سپاه هارون وی را بگرفتند و تازیانه زدند تا جان داد (284)
بدوران هارون قرمطیان در شام قیام کردند (290) و ولایتدار مصر سپاهی بجنگشان فرستاد اما در مقابله قرمطیان توفیق نیافت و خلافت بغداد شکست سپاه طولونی را فرصتی برای تجدید نفوذ خود بر ولایت مصر شمرد و مکتفی خلیفه، محمد بن سلیمان دبیر را بفرستاد تا مصر را از هارون بگیرد.محمد در حمص فرود آمد و کشتیها بسواحل مصر فرستاد آنگاه تا فلسطین پیش رفت هارون بمقابله برون شد تا محمد را از ورود مصر مانع شود و کشتیها بمقابله کشتیهای او فرستاد و در تنیس میان نیروی دریائی بغداد و مصر جنگی شد که شکست از مصر بود و تنیس و دمیاط بتصرف محمد بن سلیمان درآمد.
و چون هارون ضعف خویش و قوت عباسیان را بدید دل بفرار نهاد و تا عباسه برفت که دهکده ای بود در سرحد شام و مصر و در آنجا بدست عموهای خود شیبان و عدی پسران احمد بن طولون در حال مستی کشته شد (صفر 292) در اینوقت بیست و دو ساله بود.
بدینسان عمر و حکومت هارون بپایان رسید و طبیعی بود که از پس وی حکومت بیکی از قاتلانش رسید و شیبان آهنگ فسطاط کرد تا کارها را قبضه کند اما سپاهیان که از قتل هارون آشفته بودند اطاعت وی نکردند و نامه ها به محمد بن سلیمان نوشتند و او را سوی مصر خواندند و محمد تا عباسه پیش رفت و طغج بن جف با گروهی از سرداران باستقبال وی شتافت و همگی به فسطاط شدند و در آنجا یاران شیبان که بناچار از محمد بن سلیمان امان خواسته بود بدیشان پیوستند بدینسان در ربیع الاول 292 شیبان از پس ده روز حکومت از فسطاط برون شد و سردار عباسی کارها را قبضه کرد و کسان وی فسطاط را غارت کردند و زندانها را بگشودند و طولونیان و یاران ایشان را براندند.بدینسان روزگار دولت طولونی که سی و هشت سال بر مصر تسلط داشت بسر آمد.
اما ضعف عباسیان باز مصر را عرصه آشوب کرد که ترکان قدرت طلب بودند و خلیفگان سست رأی و ولایتداران و عاملان خراج رقابت داشتند.از سوی دیگر فاطمیان که از سال 296 دولت خویش را در آفریقا پی افکنده بودند پیاپی بر مصر هجوم میبردند تا آنجا را مرکز دعوت و مقر خلافت فاطمی کنند، وضع چنین بود تا محمد بن طغج اخشید ولایتدار مصر شد و بدوران وی این دیار سر و سامان دیگر گرفت و کارها بهبود یافت.