پل شیورینگ Paul Scheuring به هالیوود ریپورتر The Hollywood Reporter گفت که با ساختن یکفصل دیگر از این سریال مشکلی ندارد، “اما فقط درصورتیکه داستانی پیدا کنیم که از هیجان شمارا ازخودبیخود کند. ”
پس از مدتها بالاخره ادیسهی مایکل اسکوفیلد (ونتورثمیلر Wentworth Miller) به پایان خود رسیده است.
فصل جدید «فرار از زندان» با قسمت پایانی سهشنبه شب تمام شد و مایکل بالاخره به خانوادهاش رسید. این کار آسانی نبود، مخصوصاً باوجود هفت سال دوری از همسرش سارا (سارا وین کالیز Sarah Wayne Callies) و پسرشان و اینکه تمام دنیا باور داشتند او مرده است؛ اما به لطف برنامهریزی بلندمدت، دستکاری تصویری و ویدیویی و حتی یکی دو فقره قتل، مایکل پس از سالها برای اولین بار آزاد میشود — باوجودی که حتی در آن موقع هم بهای آزادیاش را میپردازد.
ونتورثمیلر Wentworth Miller به هالیوود ریپورتر The Hollywood Reporter در مورد قسمت پایانی فصل گفت:
مایکل خانه است، اما نمیدانم در آرامش است یا نه او برای سالها در کابوس زندگی کرده و حالا برگشته — از دنیای مردگان برگشته است. او به عزیزانش رسیده اما فکر میکنم برای مدتی طولانی تحت تأثیر باشد. فکر میکنم او روان گسیختگی، بیخوابی و اضطراب داشته باشد… حتی تمایلی بلندمدت به چیزهای بد، چیزهای غیرقانونی. اگر داستان جدیدی برای روایت کردن وجود داشته باشد احتمالاً به این شکل شروع میشود: با ورود دوبارهی نهچندان هموار مایکل به زندگی روزمره …
قطعاً میلر تنها کسی نیست که با خود میگوید آیا داستانهای بیشتری میتوان دربارهی مایکل اسکوفیلد تعریف کرد یا نه. باوجود چشماندازی که به فصل پنجم و پایان داستان در آن داشتند، پل شیورینگ خالق «فرار از زندان» کمکم به این ایده میپردازد که ممکن است در آینده “فرار ” دیگری در پیش باشد — ولی نباید توقع آن را در آیندهی نزدیک داشته باشیم و اگر شیورینگ و تیمش به ایدههای موردنظر دست پیدا نکند اصلاً نباید توقع فصل دیگری را داشته باشیم. همانطور که خود او میگوید: “اگر ما به یک داستان فوقالعاده نرسیم، احتمال اینکه دوباره به ساخت این سریال پرداخته شود صفر درصد است.”
باوجود اینکه میدانید این احتمالاً آخرین داستانی بود که از «فرار از زندان» روایت میشود، هدفهای شما در شروع ساخت آنچه بود؟
هدف بیشتر روایت داستانی هیجانانگیز با پایانی بسته و پر از اکشن، احساسات و پیچشهای داستانی با استراتژیهای عجیب و دور از ذهن، بوده است؛ مانند هر مجموعهی بزرگ دیگری — مثل ایندیانا جونز یا مجموعههای شبیه آن — این سریال بهتنهایی به لحاظ داستانی کامل است، اما اگر قرار باشد دنبالهای برای آن ساخته شود آنهم بهتنهایی روایتگر داستان کامل خود خواهد بود. انگیزهی ساخت این فصل، این بود که داستان را در نه قسمت به اوج برسانیم و از آن عبور کنیم و اگر حرف و حدیثها دربارهی ساختن یکفصل دیگر توسعه پیدا کرد، ما آن را بررسی میکنیم و درنهایت فصل دیگری میسازیم که آنهم داستان کامل مختص خود را روایت خواهد کرد؛ به عبارت دیگر، ایدهی شاد و خندان بودن مایکل در آخر… لزوماً پایان مطلق داستان نیست.شما قبلاً دربارهی الهام گرفتن در تولید این فصل از داستان «ادیسه» The Odyssey به لحاظ ساختاری صحبت کردهاید. این داستان چگونه شمارا در تعیین پایان فصل جدید راهنمایی کرد؟
ضدقهرمانهای اصلی در «ادیسه» خواستگارانیاند که در پی پنلوپ Penelope هستند. این همان چیزی بود که میخواستیم: مایکل دوباره به ایتاکا بازمیگردد، همانطور که ادیسیوس به ایتاکا بازمیگردد تا با آن خواستگار قدرتمند مقابله کند. مایکل با استفاده از هوش خود او را شکست داد، همانطور که ادیسیوس با استفاده از هوش خود خواستگاران را از پا درآورد. پایان خوش در «ادیسه» به این صورت است: این مرد سختیهای زیادی کشیده، در تمام سرزمینها سرگردان شده و مصیبتهای مختلفی را تحمل کرده است. خوب است که پایانی خوش داشته باشد و وقتی به خانه میرسد با آسودگی و شادی در کنار خانوادهاش استراحت کند. این چیزی بود که از آن الهام گرفتیم؛ اما ایده این نبود که در اینجا پایانی مطلقاً خوش داشته باشیم. ایدهی فیلمنامه این بود که مایکل در این لحظه که بسیار شاد و خوشحال است، مدام به پشت سرش نگاه میکند. سارا به او میگوید: “چیزی نیست! تموم شده! لازم نیست پشتت رو نگاه کنی.” اما او به هر حال این کار را میکند؛ و کمکم پی میبریم درحالیکه مایکل ظاهراً آزاد و پاک است و خورشید در آسمان میدرخشد، او با خود این روان گسیختگی عمیق را به همراه دارد. او هرگز آن مرد سابق نخواهد بود. بخشی از آن در مراحل تولید از قلم افتاد و اینطور به نظر میرسد که پایانی کاملاً خوش داشت. بخش کمی از آن اختلاف در فیلمنامه باقیمانده بود.
حق او نیست که کمی آرامش داشته باشد؟ مرد بیچاره!
موافقم، موافقم. (میخندد) مخاطب امروزی آنقدر بدبین و حواسجمع است که درواقع نمیخواهد آن را ببیند، به همین خاطر ما با اشاراتی به این مخاطبان «فرار از زندان» رساندیم که به زندان فاکس ریور برمیگردیم و میبینیم که خوب، قتل اتفاق خواهد افتاد! (میخندد)حالا که صحبتش شد، کی تصمیم گرفته شد که سریال در فاکس ریور — همانجایی که سالها قبل، از آن شروع شد — پایان خواهد یافت؟
ما بهطورکلی این موضوع را در نظر داشتیم، حتی پیش از آنکه اولین فیلمنامه را بنویسیم. از ابتدا میدانستیم که اولین فریمها و آخرین فریمها چه هستند. ما فکر کردیم پایان دادن در فاکس ریور عالی خواهد بود. این قسمت برجستهای از «فرار از زندان» است. میدانید، مانند دیدن سیارهی Death Star در «جنگ ستارگان» Star Wars است: “ببین! من این رو یادم میاد!”
تیبگ T-Bag سریال را در فاکس ریور خاتمه میدهد. او در این فصل پس از فهمیدن اینکه پسری دارد، ویپ Whip (آگوستوس پرو Augustus Prew)، کمی خوشبختی نصیبش میشود اما بعداً از او گرفته میشود.
آره، این کموبیش اثبات میکند که من یک عوضی بیرحم ام. (میخندد.) واقعیت این است که اگر بخواهید سریال را بسازید، تیبگ باید در آن باشد، بدون تیبگ آن سریال سابق نخواهد بود. پس سیر داستانی او چیست؟ بسیار خوب، او نمیتواند صرفاً آدم بدی باشد که به مردم تجاوز میکند و آنها را میکشد و با دست مصنوعی پلاستیکیاش مدام اینطرف و آنطرف پرسه میزند. او باید یک سیر داستانی جدید احساسی و وابسته به شخصیتش داشته باشد. من در این مورد فکر کردم و با خودم گفتم چه میشود اگر برای اولین بار برای او یک خانواده بیاوریم. به این صورت بود که داستان ویپ را شکل دادیم. مایکل همدستانی برای فرار نیاز داشت که باید خوب و قابل دوست داشتن میبودند و در عمق داستان ما جای میداشتند، سرنوشتی که آنها به سویش میرفتند و برای ما تا حدی اسرارآمیز بود؛ و من فکر کردم عالی خواهد بود اگر مایکل بتواند تیبگ و پسرش را به هم برساند، تنها با یک شرط: او باید آدم بد را بکشد. چیز دیگری که درباره تیبگ وجود دارد این است که اگر به ویپ برسد و همهچیز خوش و خرم باشد، ما باید او را در خیابان با لباسهای اتوکشیده و مرتب ببینیم که میگوید: “هی مایکل! همه چی عالیه!” این اصلاً شبیه «فرار از زندان» نیست. این شبیه تیبگ نیست.خوشبختی بیشازحدی است.
بله این برای تیبگ نیست. تیبگ نمیتواند به آن برسد. او نمیتواند به این دنیا دست پیدا کند؛ و مخاطب هم آن را نمیخواهد. آنها با این مسئله راحت نخواهند بود. من میخواستم ذرهای از زندگی معمولی و همراه با انسانیت را برای تیبگ نشان دهم. میخواستم آن قسمت از شخصیت او را ببینم که قبلاً هرگز ندیدهایم و سپس از او بگیرمش؛ و همچنین این، انگیزهی کافی را برای او در سلول زندان فراهم میکند. من نمیخواستم جیکوب Jacob را جلوی دوربین بکشم، بلکه میخواستم شرایطی را فراهم کنم که در حال تماشا کردن آن بهطور ضمنی بدانید بهمحض اینکه دوربین از آنها گرفته شود، جیکوب خواهد مرد — که اگر او پسر تیبگ را کشته است، بدون شک وقتی تیبگ شانس تنها شدن با او را به دست بیاورد، خواهد مرد.
پس در ذهن شما هیچ شکی در این قضیه وجود ندارد: تیبگ جیکوب را میکشد؟
بله. کسی از من پرسید: “خوب، ما مرگ او را به چشم نمیبینیم؛ و مرگ کلرمن (پل ادلستین Paul Adelstein) را هم نمیبینیم…”
کلرمن که مرده است. مرگ او بسیار قطعی بود.
موافقم؛ اما مسئله این است: بسیاری از افراد در «فرار از زندان» در سالهای پیش مرده بودند و همگی در این فصل حضور داشتند. میدانم شاید حالا خیلی باورپذیر نباشد که وقتی میگوییم کسی مرده، واقعاً مرده باشد؛ اما تمام کسانی که در این فصل کشته شدند، واقعاً مردهاند. میتوانیم تصور کنیم که جیکوب حدود 15 ثانیه پس از پخش شدن آخرین قسمت این فصل، قطعاً مرده است.حالا که صحبت مرگ شد، شما قسمت آخر را با درخطر بودن زندگی لینکلن (دومینیک پرسل Dominic Purcell) شروع کردید. من یکلحظه واقعاً فکر کردم که او از دست خواهد رفت. آیا هرگز چشماندازی برای اینکه یکی از برادرها در قسمت آخر زنده نباشد داشتید؟
نه. اگر مایکل را در ابتدای فصل از دنیای مردگان بیرون بکشید و در آخر او را بکشید، این کاملاً بیمعنی است. او از همان اول مرده است و در آخر هم میمیرد؟ نه ممنون! و اینکه آیا مایکل را برگرداندیم تا لینکلن را بکشیم؟ نه نمیتوانیم این کار را بکنیم. هرگز هدفمان این نبود؛ اما هدف این بود که در طول این مسیر بسیاری از افراد را بکشیم.
شما خانوادهی ابروزی Abruzzi را در این فصل به دنیای «فرار از زندان» بازگرداندید. چقدر وسوسه شدید تا شخصیتی خلق کنید که برادر دوقلوی جان ابروزی باشد تا بتوانید پیتر استورماره Peter Stormare را دوباره به سریال بازگردانید؟
من خیلی دوست داشتم که استورماره Stormare دوباره بازگردد؛ اما ممکن بود کمی… (مکث میکند.) میدانید، درواقع ایدهی بدی نیست. (بلند میخندد.) فصل ششم! شما گرهاش را باز کردید!این واقعیت که ما داریم حتی به شوخی دربارهی فصل ششم حرف میزنیم… شما امسال با ذهنیتی برای داستانی با پایان بسته وارد «فرار از زندان» شدید. هواداران قدیمی این سریال با این فصل ارتباط برقرار کردند. آیا واقعاً میتوانید فصل ششمی را برای آن متصور شوید؟
اگر ما به یک داستان فوقالعاده نرسیم، احتمال اینکه دوباره به ساخت این سریال پرداخته شود صفر درصد است. در حال حاضر ما آن داستان را نداریم. معنیاش این نیست که نمیتوانیم آن را پیدا کنیم؛ اما قصد نداریم که صرفاً چون دلمان میخواهد، داستان این سریال را مدام کش بدهیم. میخواهیم بسیار باارزش و باکیفیت باشد. در حال حاضر نیروی خلاقیت ما جواب آن را ندارد. پس ممکن است هرگز این سریال بازنگردد. من سعی در برانگیختن کنجکاوی شما ندارم. برای من استانداردهای کیفیت بسیار مهم است. اگر به چیزی نرسیم که بهنوعی تازه و متفاوت باشد، سراغ آن نخواهیم رفت. این کار باوجود مفهومی یگانه مانند “فرار از زندان ” بسیار سخت است. باید از زندان فرار کنید! پس حالا چه زندانی خواهد بود؟ سخت است! و من آمادهی کار روی آن هستم، اما صرفاً در شرایطی که به یک داستان فوقالعاده هیجانانگیز برسیم.
نظر شما دربارهی فصل و قسمت پایانی «فرار از زندان» چیست؟ آیا امیدوار هستید فصل ششمی در کار باشد؟ نظرات خود دربارهی اینکه چه اتفاقاتی خواهد افتاد را با ما در میان بگذارید.
Post Views:
5