اشاره
یکی از شیوه های حفظ اسلام و تشیّع، «تقیّه» بجا و به موقع بوده است. اهل بیت علیهم السلام از تقیّه به عنوان تاکتیکی مقتدرانه و عزّتمندانه برای رسیدن به اهداف عالیه خود استفاده کرده، پیروانشان را نیز بدان توصیه می کردند.
بسیاری از پیامبران الهی و پیروان آنها، همچنین اهل بیت علیهم السلام و یارانشان، توانستند با تقیّه بهنگام، درست و شجاعانه، دین الهی را از خطر نابودی حفظ کنند؛ همچنین دستاوردهای وحیانی را از خطر زوال مصون بدارند و حتی در بسیاری از زمانها، جان خود را از نابودی نابهنگام، زودرس و احیانا کم ثمر باز دارند؛ چنان که در این باره از حضرت علی علیه السلام چنین روایت شده است:
«وَآمُرُکَ اَنْ تَسْتَعْمِلَ التَّقِیَّةَ فِی دِینِکَ، وَاِیّاکَ ثُمَّ اِیّاکَ اَنْ تَتَعَرَّضَ لِلْهَلاکِ وَاَنْ تَتْرُکَ التَّقِیَّةَ الَّتِی اَمَرْتُکَ بِها فَاِنَّکَ شائِطٌ بِدَمِکَ وَدِماءِ اِخْوانِکَ، مُعَرِّضٌ لِنِعَمِکَ وَلِنِعَمِهِمْ لِلزَّوالِ مُذِلُّهُمْ فِی اَیْدِی اَعْداءِ دِینِ اللّهِ وَقَدْ اَمَرَکَ اللّهُ تَعالی بِاِعْزازِهِمْ؛ به تو امر می کنم که تقیّه را در دینت به کار ببری. مبادا، مبادا خود را در معرض هلاک شدن قراردهی، و مبادا تقیه ای که به تو دستور می دهم، ترک کنی. در این صورت، خون خود و برادرانت را در مسیر ریخته شدن و نعمتهای خود و برادرانت را در معرض نابودی قرار داده ای و آنان را در دست دشمنان دین خدا، خوار و ذلیل کرده ای؛ در حالی که خداوند، عزیز داشتن آنها را به تو امر کرده است.»
از این رهگذر، بی گمان یکی از رسالتهای سازنده و پربار امام صادق علیه السلام در طول زندگی پرثمر ایشان، همین مسئله تقیّه بوده است. فراوانی احادیثی که از آن حضرت در توصیه به تقیّه راستین آمده است، گواه اهمیت این امر ونقش آفرینی آن در زندگی دینداران است.
بررسی مسئله تقیّه و جایگاه آن در مکتب تشیّع با رویکرد به فرموده های گهربار حضرت صادق علیه السلام ، جانمایه نوشتار ذیل را تشکیل می دهد.
مفهوم شناسی تقیّه
تقیّه به خطر پرهیزی گویند و در اصطلاح شرع، عبارت است از: خودداری از اظهار عقیده و مذهب خویش در مواردی که ضرر مالی یا جانی، یا عرضی، متوجّه شخص باشد و به تعبیر دیگر: رهانیدن شخص است از خطری که از ناحیه دیگران متوجّه اوست با گفتار یا کرداری بر خلاف وظیفه اولیه شرعیه.
تقیّه در اصطلاح متکلمان عبارتست از: پوشاندن و اظهار نکردن عقیده دینی و حتی ترک فرایض آن، در آن هنگام که از آشکار کردن آن، خطری متوجه شخص شود. شیعه، آن را جایز و در بعضی موارد، واجب می داند. طرفداران تقیه معتقدند که این کار برای شخص پیغمبر، به سبب آنکه مؤسّس دین و مبیّن احکام است، جایز نیست؛ ولی پیشوایان دین اگر در انجام یکی از تکالیف، با خطر رو به رو می شدند، برای رعایت مصلحت فرد یا جماعت، تقیّه بر آنها جایز بود.
طرفداری شیعه از ضرورت تقیه، مبتنی بر رعایت اصل معقول احتیاط از سوی یک اقلیت تحت تعقیب است. شیعیان از آنجا که در بخش اعظم تاریخی شان، اقلیتی در درون جامعه اسلام بوده و غالبا در رژیمهای مخالف با معتقداتشان به سر برده اند، تنها راه خردمندانه ای که می توانسته اند در پیش بگیرند، این بوده است که از خطر انقراض خود بر اثر تبلیغ و اشاعه آزادانه عقایدشان پرهیز کنند؛ گرچه هر وقت که موقع مناسب بوده با شوریدن بر حکام جور، تکانی به وجدان مسلمانان داده و از انجام رسالت خویش باز نمانده اند.
این رفتار محتاطانه در تاریخ اسلام، منحصر به شیعه نبوده، سایر نحله ها و نهضتها نیز هر گاه که در تهدید متجاوزان واقع شده اند به همین تاکتیک متوسل شده اند؛ ولی این عملکرد تقریبا به نحوی انحصاری با تشیّع قرین شده است.
امام صادق علیه السلام می فرماید: «عَلَیْکُمْ بِالتَّقِیَّةِ فَاِنَّهُ لَیْسَ مِنّا مَنْ لَمْ یَجْعَلْهُ شِعارَهُ وَدِثارَهُ مَعَ مَنْ یَأمَنُهُ، لِتَکُونَ سَجِیَّةً مَعَ مَنْ یُحَذِّرُهُ؛ بر شما باد به رعایت تقیّه و هر کس آن را روش و لباس خود قرار ندهد در مورد کسانی که از آنان در امان است، از ما نیست [چنین شیوه ای را رعایت کند] تا تقیّه به صورت سجیّه او در برابر کسانی درآید که از آنان برحذر است.»
مفضّل گوید که از امام صادق علیه السلام درباره این آیه شریفه [که از زبان ذو القرنین در باره ساختن سدّ برای در امان ماندن از قوم فتنه گر یأجوج و مأجوج نقل شده است] «أَجْعَلْ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ رَدْمًا » پرسیدم. فرمود: «التَّقِیَّةُ؛ [مقصود از سدّ] تقیّه [است].»
آن گاه آن حضرت افزود: «[در چند آیه بعد که می فرماید:] «فَمَا اسْتَطَـعُوآا أَن یَظْهَرُوهُ وَ مَا اسْتَطَـعُوا لَهُو نَقْبا»؛ «پس [بر اثر این سد، دشمنان[ نتوانستند از آن بالا روند و نتوانستند آن را سوراخ کنند؛ اِذا عَمِلَ بِالتَّقِیَّةِ لَمْ یَقْدِرُوا فِی ذلِکَ عَلی حِیلَةٍ وَهُوَ الْحِصْنُ الْحَصِینُ، وَصارَ بَیْنَکَ وَبَیْنَ اَعْداءِ اللّهِ سَدّا لا یَسْتَطِیعُونَ لَهُ نَقِیبا؛ چون به تقیه عمل کرد، دشمنان نتوانستند چاره ای بیندیشند و تقیّه، دژی محکم است و بین تو و دشمنان خدا سدّی است که دشمنان خدا هرگز نخواهند توانست، در آن رخنه کنند.»
اهمّیت تقیّه
احادیث زیر بیانگر اهمّیت تقیّه در کلام امام صادق علیه السلام است:
«اِیّاکُمْ اَنْ تَعْمَلُوا عَمَلاً یُعَیِّرُونا بِهِ، صَلُّوا فِی عَشائِرِهِمْ وَعُودُوا مَرْضاهُمْ وَاشْهَدُوا جَنائِزَهُمْ وَلا یَسْبِقُونَکُمْ اِلی شَی ءٍ مِنَ الْخَیْرِ فَاَنْتُمْ اَولی بِهِ مِنْهُمْ وَاللّهِ ما عُبِدَ اللّهُ بِشَی ءٍ اَحَبُّ اِلَیْهِ مِنَ التَّقِیَّةِ؛ مبادا کاری کنید که ما را بدان سرزنش کنند. در میان قبیله های آنان (مخالفان) نماز بخوانید (در نماز جماعت آنان شرکت کنید)، از بیماران آنها عیادت کنید و بر جنازه مرده های آنها حاضر شوید، و مبادا آنها به کار خیر بر شما سبقت جویند که شما به خیر از آنها سزاوارترید و به خدا سوگند، خداوند به چیزی محبوب تر از تقیه عبادت نشده است.»
«وَاللّهِ مَا النّاصِبُ لَنا حَرْبا بِاَشَدَّ عَلَیْنا مَؤُونَةً مِنَ النّاطِقِ عَلَیْنا بِما نَکْرَهُ، فَاِذا عَرَفْتُمْ مِنْ عَبْدٍ اِذاعَةً فَامْشُوا اِلَیْهِ وَرُدُّوهُ عَنْها؛ به خدا سوگند! آنکه شمشیر دشمنی به روی ما بکشد، به ما ناگوارتر تمام نمی شود، از آنکه سخنی بر زبان ما بگوید که ما آن را ناخوش داریم. چون بفهمید که بنده ای راز را فاش می کند، نزد او بروید و او را از این کار بازدارید.»
به امام صادق علیه السلام عرض شد: «ای پسر رسول خدا! در مسجد، مردی را می بینیم که آشکارا به دشمنان شما دشنام می دهد و نام آنها را می برد.» حضرت فرمود: «چه مرضی دارد؟ خدا لعنتش کند که ما را در معرض اذیت می اندازد؛ همانا که حقتعالی فرمود: "به آنها که غیر خداوند را می خوانند دشنام نگویید تا آنها نیز خدا را دشنام ندهند." (انعام/108).»
برهانهای نقلی و عقلی بر جواز تقیّه
تشیّع درباره جواز تقیّه به برهانهای فراوانی مجهّز است و در این زمینه، هم از آیات قرآن کریم، دلایل کافی دارد، هم از احادیث و هم از داده های عقلانی، که به صورت مختصر برخی از آن برهانها را بررسی می کنیم:
1. قرآن کریم
الف. مشهورترین آیه در تجویز تقیّه، این آیه شریفه است که می فرماید: «لاَ یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکَـفِرِینَ أَوْلِیَآءَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ وَمَن یَفْعَلْ ذَ لِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فِی شَیْ ءٍ إِلاَّآ أَن تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَـلـةً وَیُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَإِلَی اللَّهِ الْمَصِیرُ »؛ «مؤمنان نباید کافران را به جای مؤمنان به دوستی بگیرند و هر که چنین کند، در هیچ چیز از خدا، برای او بهره ای نیست؛ مگر اینکه از آنان به نوعی تقیّه کند و خداوند شما را از عقوبت خود می ترساند، و بازگشت همه به سوی خداست.»
امین الاسلام طبرسی در مجمع البیان می نویسد: «این آیه شریفه، بیانگر این واقعیت است که اصل دفاعی و انسانی تقیّه، از نظر اسلام و قرآن جایز است.»
ب. قرآن کریم می فرماید: «مَن کَفَرَ بِاللَّهِ مِن بَعْدِ إِیمَـنِهِ إِلاَّ مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَـلـءِنُّ بِالاْءِیمَـنِ وَ لَـکِن مَّن شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْرًا فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِّنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ »؛ «هر کس پس از ایمان آوردن خود، به خدا کفر ورزد؛ مگر آنکه مجبور شده، ولی قلبش به ایمان، اطمینان دارد، آری، آنها که سینه خود را برای پذیرش کفر گشوده اند، غضب خدا بر آنهاست؛ و عذاب عظیمی در انتظارشان است.»
این آیه درباره عمّار یاسر نازل شده است و تقیّه را امضا می کند.
ج. همچنین در آیه 28 سوره غافر می خوانیم: «وَ قَالَ رَجُلٌ مُّؤْمِنٌ مِّنْ ءَالِ فِرْعَوْنَ یَکْتُمُ إِیمَـنَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلاً أَن یَقُولَ رَبِّیَ اللَّهُ وَقَدْ جَآءَکُم بِالْبَیِّنَـتِ مِن رَّبِّکُمْ »؛ «و مردی مؤمن از خاندان فرعون که ایمان خود را نهان می داشت، گفت: آیا مردی را می کشید که می گوید: پروردگار من خداست؟ و مسلّما برای شما از جانب پروردگارتان دلایل آشکاری آورده است.»
بر پایه این آیه، تقیّه از خطوط کلی دین است.
2. عقل
بی گمان، عقل سلیم با آموزه های دینی، هماهنگ است و آنچه را که شرع بدان توصیه می کند، عقل نیز بدان دستور می دهد. تقیّه نیز از جمله معارف دینی است که عقل نیز آن را می پذیرد و بدان توصیه می کند. استاد شهید مرتضی مطهری رحمه الله در این باره می نویسد:
«تقیه، مطلقا یک نوع تاکتیکی است برای حفظ هدف و رسیدن به هدف؛ و قانونی است که عقل آن را می پذیرد؛ بلکه واجب می شمارد و در جهان سیاست نیز بدون آنکه نام آن را تقیّه بگذارند، آن را می پذیرند.»
در حقیقت، تمام مردم عاقل و خردمند جهان، وقتی خود را بر سر دوراهی می بینند که یا باید از اظهار عقیده باطنی خود چشم بپوشند و یا با اظهار عقیده خود، جان و مال و حیثیت خود را به خطر افکنند، تحقیق می کنند. اگر اظهار عقیده در موردی باشد که ارزش برای فدا کردن جان و مال و حیثیت داشته باشد، در چنین موقعی، اقدام به این فداکاری را صحیح می شمارند و اگر اثر قابل ملاحظه ای در آن نبینند، از اظهار عقیده چشم می پوشند.
تقیّه یا نفاق؟!
برخی، تقیّه را نوعی نفاق و دورویی و نشانه ضعف شخصیّت و عدم شجاعت شخص می دانند؛ در حالی که اساس و انگیزه این دو حرکت، مسیر این دو را از یکدیگر جدا کرده، آنها را از همدیگر کاملاً متمایز می سازد. در حقیقت، تقیّه از انسانی باورمند، و براساس حکمت و مصلحتی پنهانی صورت می پذیرد و پیامدهای آن نیز همواره سازنده است؛ در حالی که نفاق، از شخصی بی اعتقاد و به انگیزه نیرنگ و فریب دیگران بروز می کند و عواقب آن نیز زیانبار است.
به تعبیر استاد شهید مرتضی مطهری رحمه الله «تفاوت این دو از قبیل دام انداختن یا سپر به کار بردن است. نفاق برای به دام انداختن دیگری است که اگر انسان یکرنگی و صراحت به خرج دهد، او راه خود را می گیرد و می رود، و تقیّه برای حفظ نیروی مالی یا جانی و یا اعتباری خود است که اگر صراحت به کار برده شود، طرف مقابل، ضربت خود را وارد می آورد.
نفاق، پنهان نمودن کفر و اظهار ایمان است و از دو جهت بد است: یکی از جهت کفر و دیگری از جهت اغفال و به دام انداختن. صرف مخالفت ظاهر با باطن، اگر هدف فاسد نباشد، بد نیست؛ بلکه در مواردی لازم و ضروری است. در حدیث است که مؤمن خوشحالی اش در چهره اش و اندوهش در قلبش است. باز دستور رسیده است که در حضور مصیبت زده، قیافه حزن و اندوه به خود بگیرید.
فرق نفاق و تقیّه از قبیل تفاوت متوجه کردن ضرر به غیر و دفع ضرر متوجه به نفس است. متوجه کردن ضرر به غیر، حرام است؛ اما دفع ضرر از خود واجب است؛ مگر آنکه مصلحتی قوی تر در کار باشد.»
بیزاری قلبی از فسق و کفر، نشانه تقیّه راستین
بهترین نشانه تقیّه راستین، هماهنگ نبودن دل است با آنچه برخلاف باورهای دینی از شخص بروز می کند. تنها در این صورت است که تقیّه مورد نظر اسلام، مصداق پیدا کرده، شخص از پاداشهای فراوان برخوردار می شود.
در حقیقت، تقیّه، عبارت است از: تظاهر به قول یا فعلی که با نیت و معتقدات فاعلش فرق دارد و غالبا پرداختن اضطراری و موقت، به دروغ مصلحت آمیز، و پرهیز از راست فتنه انگیز، به قصد حفظ جان و مال و عرض و آبروی خود یا مسلمانان دیگر است.
زمخشری در کشاف می نویسد: «مراد از آیه 28 آل عمران که در آن دوستی با کافران را در صورت خوف تجویز کرده است، دوستی و معاشرت ظاهری است؛ در حالی که قلب او خالی از دوستی و میل به کافران باشد؛ همانند سخن عیسی مسیح که می گوید: "در وسط باش؛ اما از کنار راه برو."»
سید قطب نیز می نویسد: «تقیّه باید با زبان صورت گیرد و دوستی با قلب.» ابن عباس رحمه الله گفته است: «تقیّه با عمل نیست و بلکه با زبان است.» پس تقیه ای که در چنین مواردی جایز و بلامانع است، عبارت از این نیست که میان مؤمن و کافر، مودّت و محبّت برقرار شود. همچنین تقیّه جایز، این نیست که مؤمن، کافر را در عمل به شکلی از اشکال به نام تقیّه، مدد و یاری رساند.»
در این باره دو حکایت ذیل، شنیدنی است:
حکایت اوّل
مشرکان قریش در صدر اسلام بلال مؤذن، عمار و سمیّه، مادر عمار را ـ که مسلمان شده بودند ـ دستگیر کردند. به بلال و آن زن پیشنهاد دادند که از دین اسلام برگردند، قبول نکردند؛ در نتیجه، بلال را زیر شکنجه شدید قرار دادند و همچنین سمیّه، مادر عمار را به چهار میخ کشیدند تا به شهادت رسید؛ ولی عمار را رها کردند، به سبب سخنی که از روی تقیه گفت و همه مشرکان از آن سخن، خوشحال شدند.
عمار پس از آزادی از حرفی که زده بود، سخت پشیمان و ناراحت بود و این نگرانی شدید را نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله ابراز و اظهار شرمندگی کرد؛ اما حضرت فرمود: «آیا دلت در آن زمان که این حرف را زدی با زبانت یکی بود؟ آیا به آنچه گفتی راضی بودی؟» عرض کرد: «نه.» فرمود: «اگر بار دیگر هم در چنین وضعی قرار گرفتی، همین عمل را انجام بده و آن گاه آیه شریفه ذیل نازل شد:
«مَن کَفَرَ بِاللَّهِ مِن بَعْدِ إِیمَـنِهِ إِلاَّ مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنُّ بِالاْءِیمَـنِ »؛ و
حکایت دوم
دو تن از یاران پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله را نیروهای متعصّب و گمراه پیامبر دروغین، مسیلمه، دستگیر کردند. مسیلمه به یکی از آنان گفت: «آیا به رسالت محمد صلی الله علیه و آله گواهی می دهی؟» آن شخص گفت: «آری.» پرسید: «آیا به رسالت من هم گواهی می دهی؟» او گفت: «آری» و آزاد شد. سپس دومی را فرا خواند و از وی نیز پرسید: «آیا به پیامبری محمد صلی الله علیه و آله گواهی می دهی؟» پاسخ داد: «آری.» پرسید: «به رسالت من چطور؟» پاسخ داد: «خیر» و در نتیجه گردنش را زدند.
هنگامی که ماجرا به اطلاع پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله رسید، فرمود: «نفر دوم، شهید راستگویی و ایمان تزلزل ناپذیر خود شد و دیگری که تقیّه کرد و نجات یافت نیز از راه اجازه خدا بر رعایت تقیه بهره گرفت و بر او گناهی نیست؛ [چرا که دل او به آنچه گفته بود باور نداشت.]»
تقیّه، عاملی برای حفظ دین
دین، موهبتی آسمانی و گوهری ارزشمند است که باید با همه وجود از آن نگهبانی کرد و آن را از خطر نابودی بازداشت، و همان گونه که گاهی بر اثر صراحت در ابراز عقیده و مبارزه ای آشکار، دین انسان محفوظ می ماند، گاهی نیز با پنهان داشتن عقیده که همان تقیّه باشد، دین آدمی مصون می ماند.
در این باره، این حدیث زیبا از امام صادق علیه السلام شنیدنی است:
«اِتَّقُوا عَلی دِینِکُمْ فَاحْجُبُوهُ بِالتَّقِیَّةِ فَاِنَّهُ لا اِیمانَ لِمَنْ لا تَقِیَّةَ لَه؛ اِنَّما اَنْتُمْ فِی النّاسِ کَالنَّحْلِ فِی الطَّیْرِ، لَوْ اَنَّ الطَّیْرَ تَعْلَمُ ما فِی اَجْوَفِ النَّحْلِ، ما بَقِیَ شَی ءٌ اِلاَّ اَکَلَتْهُ وَلَوْ اَنَّ النَّاسَ عَلِمُوا ما فِی اَجْوافِکُمْ اَنَّکُمْ تُحِبُّونا اَهْلَ الْبَیْتِ لاََکَلُوکُمْ بِاَلْسِنَتِهِمْ وَلَنَحَلُوکُمْ فِی السِّرِّ وَالْعَلانِیَةِ، رَحِمَ اللّهُ عَبْدا مِنْکُمْ کانَ عَلی وِلایَتِنا؛ برای حفظ دین خودتان تقیّه کنید و آن را زیر پرده تقیه بدارید؛ زیرا هر که تقیه ندارد، ایمان ندارد. همانا شما در میان مردم چون زنبور عسل میان پرندگان هستید که اگر پرنده ها می دانستند درون زنبور عسل چیست، چیزی از آن نمی ماند که آن را نخورند و اگر مردم بدانند که در درون دل شما چیست و بفهمند که شما ما خاندان را دوست می دارید، شما را با زبانشان بخورند و درباره شما در نهان و عیان، بد گویند. خدا رحمت کند بنده ای را از شما که بر دوستی و ولایت ما باشد.»
همچنین حضرت جعفر بن محمد علیهماالسلام می فرماید: «اِنَّ تِسْعَةَ اَعْشارِ الدِّینِ فِی التَّقِیَّةِ وَلا دِینَ لِمَنْ لا تَقِیَّةَ لَهُ؛ همانا که نُه دهم دین در تقیّه است و کسی که تقیّه ندارد، دین ندارد.»
تقیّه، سپر دفاع
تاریخ پرفراز و نشیب تشیّع، گواه این نکته است که موجودیت آنان پیوسته از سوی دشمنان با خطر رو به رو بوده است. از سوی دیگر، آنان به خوبی از این نکته آگاه بودند که با تهوّر و بی باکی ناسنجیده در برابر انبوه دشمنان، خود و دستاوردهای وحیانی را در معرض نابودی کامل قرار می دهند. پس چاره کار را در آن دیدند که گاهی با وانمود ساختن هماهنگی خویش با خواسته دشمنان، خود را از شرّ آنان در امان بدارند و بدین گونه بین خود و آنان، سپری ایمنی بخش قرار دهند و دین خود را این گونه از گزند آفتها مصون دارند.
آیت اللّه جوادی آملی (دام ظلّه) در این باره می فرماید: «هیچ گروهی مانند شیعه اثنا عشری در رنج و زحمت نبوده است. پیشوایان شیعه یا به شهادت رسیدند یا تحت نظر و زندانی بودند و برای آنکه اصول شیعه بماند و ثمراتی مانند انقلاب شکوهمند اسلامی داشته باشد، باید از برخی فروع، چشم می پوشیدند، تا با سپر قرار دادن این روش، ماندگاریِ آن اصول، ضمانت شود. شیعه، هر حکومتی را امضا نمی کرد و در برابر ستمگران می ایستاد؛ از اینرو ناگزیر، از تقیه استفاده می کرد.»
امام صادق علیه السلام می فرماید: «التَّقِیَّةُ تُرْسُ الْمُؤْمِنِ وَلا اِیمانَ لِمَنْ لا تَقِیَّةَ لَهُ؛ تقیه، سپر مؤمن است و کسی که تقیّه ندارد، ایمان ندارد.» در روایتی دیگر از آن حضرت چنین آمده است: «التَّقِیَّةُ تُرْسُ اللّهِ بَیْنَهُ وَبَیْنَ خَلْقِهِ؛ تقیه سپر خدا است میان او و میان خلق او (یعنی مانع عذاب خدا و نزول بلا است) (شرح از علاّمه مجلسی).»
همچنین در کلام حضرت صادق علیه السلام است که: «التَّقِیَّةُ تُرْسُ الْمُؤْمِنِ وَالتَّقِیَّةُ حِرْزُ الْمُؤْمِنِ اِنَّ الْعَبْدَ لَیَقَعُ اِلَیْهِ الْحَدِیثُ مِنْ حَدِیثِنا فَیَدِینُ اللّهَ عَزَّ وَجَلَّ بِهِ فِیما بَیْنَهُ وَبَیْنَه، فَیَکُونُ لَهُ عِزَّا فِی الدُّنیا وَنُورا فِی الاْآخِرَةِ وَاِنَّ الْعَبْدَ لَیَقَعُ اِلَیْهِ الْحَدِیثُ مِنْ حَدِیثِنا فَیُذِیعُهُ فَیَکُونُ لَهُ ذُلازا فِی الدُنیا وَیَنْزِعُ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ ذلِکَ النُّورَ مِنهُ؛ تقیه، سپر مؤمن است، تقیه، نگهدار مؤمن است. به راستی بنده ای هست که حدیثی از ما به دست او می رسد [و مأمور به کتمان است] و او میان خود و خدای عز وجل نسبت بدان دینداری می کند. پس وسیله عزّت او است در دنیا، و نور است در دیگر سرای؛ و بنده ای هست که حدیثی از ما به دستش می افتد و آن را آشکار می سازد و در دنیا خوار می شود و خدای عزّ وجلّ آن نور را از او می گیرد.»
بنا براین تقیه بهنگام، نه نشانه ضعف است و نه ترس از انبوه دشمن و نه تسلیم در برابر فشار؛ بلکه تقیه، یک نوع تاکتیک حساب شده برای حفظ نیروهای انسانی و هدر ندادن ایشان در موضوعات کوچک و کم اهمیت است.
در همه دنیا معمول است که اقلیتهای مجاهد و مبارز، برای واژگون کردن اکثریتِ ستمگر، غالبا از روش «استتار» استفاده می کنند، جمعیت زیر زمینی تشکیل می دهند، برنامه های سرّی دارند و بسیار می شود که خود را به لباس دیگران در می آورند، و حتی هنگام دستگیر شدن، سخت می کوشند تا حقیقت کار آنان مکتوم بماند، تا نیروهای گروه خود را بیهوده از دست ندهند.
هیچ عقلی اجازه نمی دهد که در این گونه شرایط، مجاهدانی که در اقلیت هستند، آشکارا خود را معرفی کنند و به آسانی از سوی دشمن، شناسایی و نابود شوند.
تقیّه یا تغییر شکل مبارزه
در تاریخ مبارزات مذهبی، اجتماعی و سیاسی، زمانهایی پیش می آید که انسانهای حق طلب اگر به مبارزه آشکار دست بزنند، هم خودشان و هم مکتبشان را به دست نابودی می سپارند. در چنین شرایطی، عاقلانه آن است که شکل مبارزه را تغییر دهند و به مبارزه غیر مستقیم با دشمنان بپردازند، و تقیّه در حقیقت مبارزه ای مخفیانه و غیر مستقیم است.
«معمولاً ضربات غافلگیرانه بر پیکره دشمن جز از طریق تقیه و کتمان نقشه ها صورت نمی گیرد. مؤمن آل فرعون نیز تقیه اش برای خدمت به آیین موسی علیه السلام و دفاع از حیات او در لحظه های سخت و بحرانی بود. آیا اگر مؤمن آل فرعون از روش تقیه و مبارزه غیر مستقیم استفاده نمی کرد، هرگز توانایی انجام این خدمات را داشت.
حتی شخص پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در آغاز قیامش به مدت چند سال، به صورت پنهانی، دعوت و از همین روش استفاده می کرد. آن حضرت پس از مدتی، آن گاه که یارانش فزونی گرفت و پایه های اصلی اسلام استوار شد، دعوت خویش را آشکارا آغاز کر."
تقیه، سبب پاداش مضاعف
چنان که از احادیث اهل بیت علیهم السلام استفاده می شود، تقیّه، تنها نوعی تاکتیک و مبارزه ای پنهانی و شیوه ای احتیاط آمیز در زندگی شیعیان به شمار نمی آید؛ بلکه عملی عبادت گونه است و پاداشهای پروردگار را در پی دارد. این عمل، مقام انسان را نزد خداوند ارتقا می بخشد و به شخص، تعالی روحی عطا می کند.
در این باره به این احادیث توجّه کنیم:
«سَأَلْتُ عَنْ اَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام فِی قَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ: «اُولئِکَ یُؤتُونَ اَجْرَهُمْ مَرَّتَیْنِ بِما صَبَرُوا» قالَ: بِما صَبَرُوا عَلَی التَّقِیَّةِ وَ سُئِلَ عَنْهُ علیه السلام فِی قَولِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ: «وَیَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ» قالَ: الْحَسَنَةُ: التَّقِیَّةُ، وَالسَّیِّئَةُ: الاِْذاعَةُ؛ از امام صادق علیه السلام درباره این سخن خداوند پرسیدم که می فرماید: «آنان به پاس آنکه صبر کردند، دو برابر پاداش خواهند یافت.» فرمود: «یعنی برای صبری که بر تقیّه کردند» و نیز از آن حضرت درباره این سخن خدا پرسیده شد که می فرماید: «بدی را با نیکی دفع می کنند.» فرمود: «نیکی، همان تقیّه و بدی همان فاش کردن است.»
حضرت صادق علیه السلام فرمود: «مَنْ کانَتْ لَهُ تَقِیَّةٌ رَفَعَهُ اللّهُ وَمَنْ لَمْ تَکُنْ لَهُ تَقِیَّةٌ وَضَعَهُ اللّهِ؛ هر که اهل تقیه باشد، خداوند مقامش را بالا می برد و آنکه تقیّه نکند، خدا او را پست می کند.»
همچنین آن حضرت می فرماید: «ما بَلَغَتْ تَقِیَّةُ اَحَدٍ تَقِیَّةَ اَصْحابِ الْکَهْفِ، اِنَّهُمْ کانُوا لَیَشْهَدُونَ الاَْعْیادَ وَیَشُدُّونَ الزَّنانِیرَ فَاَعْطاهُمْ اللّهُ اَجْرَهُمْ مَرَّتَیْنِ؛ تقیّه احدی به تقیّه اصحاب کهف نرسد. همانا آنان در جشن عید (بت پرستها) شرکت می کردند و زنّار به کمر می بستند و خدا دو پاداش به آنها داد.»
تقیّه حرام و ممنوع
جاده تقّیه، لغزنده و ناهموار است و انسان، همواره در مسیر تقیّه با لغزشگاههایی نیز روبه رو است. چه بسا آدمی، ضعف، زبونی و عدم شجاعت خویش در بازگو کردن حق را با شعار تقیّه توجیه کند و این کاستیهای خود را به حساب تقیّه بگذارد. ای بسا نیز دورویی و نفاق، تقیّه نامیده شود که در این گونه موارد، بهترین معیار برای تشخیص تقیّه راستین از تقیّه دروغین، وجدان خود انسان است و چگونگی انگیزه او.
همچنین در امور اعتقادی و دینی، اینکه کجا جای تقیّه است و کجا نیست، به دانش و آگاهی نیاز دارد تا راه تقیّه ممنوع و حرام از تقیّه مباح، باز شناخته شود و آدمی به تقیّه حرام مبتلا نشود.
آیت اللّه جوادی آملی (دام ظله) در این باره می فرماید:
«در دَوَرانِ امر بین حفظ نفس و حفظ دین، هیچ جای تقیّه نیست؛ چه رسد که واجب باشد. به فرموده حضرت امیر مؤمنان علیه السلام ، باید با مال، جان را حفظ کرد و جان را سپر دین قرار داد. حضرت امام خمینی رحمه الله آنجا که اصل دین در خطر بود، فرمود: «اصول اسلام در معرض خطر است؛ قرآن و مذهب در مخاطره است؛ با این اوضاع، تقیه حرام است و اظهار حقایق، واجب وَ لَوْ بَلَغ ما بَلَغ.»
بدون شک، مواردی وجود دارد که در آنجا تقیّه کردن حرام است و آن در جایی است که تقیّه به جای آنکه سبب حفظ نیروها شود مایه نابودی یا به خطر افتادن مکتب شود، و یا فساد عظیمی به بار آورد. در این گونه موارد باید سدّ تقیّه را شکست و پیامدهای آن را هر چه بود پذیرا شد.
شیخ مفید نیز در این باره می نویسد:
«تقیه، وقتی است که بداند یقینا و یا به گمانی قوی، ضرری در پی دارد؛ اما هر گاه نداند که در اظهار حق، ضرری وجود دارد و یا گمان قوی بر عدم ضرر داشته باشد، تقیه جایی ندارد. به تحقیق که حضرات ائمه علیهم السلام جماعتی از شیعیان خود را به باز داشتن و نگاه داشتن خود از اظهار حق، امر می کردند و این برای آنان، اصلح بود و از آن سوی نیز حضرات ائمّه علیهم السلام جماعتی دیگر از اصحاب خود را به سخن گفتن و رویارو شدن با دشمنان و آشکار کردن امر حق با آنان دستور می دادند، به جهت دانستن ایشان علیهم السلام که ضرری نیست بر آن جماعت در آن (اظهار حق).»
بر این اساس است که از امام صادق علیه السلام روایت است که می فرماید: «التَّقِیَّةُ فِی کُلِّ ضَرُورَةٍ وَصاحِبُها اَعْلَمُ بِها حِینَ تَنْزِلُ بِهِ؛ تقیّه در هر بیچارگی است، و خود گرفتار بدان داناتر است در آن هنگامی که برای او رخ دهد.»