رضا ساکی
امروز صبح داشتم از مجتمع بیرون میرفتم که دیدم همسایهمان با همسرش دوربین به دست، دم در مجتمع ایستادهاند. همسایهمان گفت: خدا خیرت بدهد مهندس که آمدی. تو بیا به این زن ما بگو. گفتم: چه بگویم؟ گفت: بگو حالا که نان 15 درصد گران شده است باید منتظر هر اتفاقی باشیم. گفتم: چه اتفاقی؟ گفت: مثلا تحریم نان، تجمع مقابل نانواییها، نرفتن به ورزشگاه، زدن اتو به برق و... همسرش با شنیدن این حرفها خندید و گفت: آقای مهندس این شوهر بنده زیاد ماهواره میبیند. هر چه میگویم به جای ماهواره دیدن کتاب بخوان قبول نمیکند. همسایهمان که از شنیدن این حرفها عصبانی شده بود گفت: من خودم تحلیل میکنم به ماهواره کاری ندارم. نان 15 درصد گران شده است. آیا نباید منتظر تحریم نان باشیم؟ میدانید 15 درصد گران شدن نان یعنی چه؟ همسرش گفت: گیرم مردم نان را تحریم کردند، نان نخورند چه بخورند؟ لابد هر شب برنج ایرانی؟ من گفتم: درست است نان را که نمیشود تحریم کرد. نان نخوریم نمیتوانیم زندگی کنیم. بعد هم این گرانی مال تهران است، در تهران هم گران شدن 15 درصدی دیگر صدا درنمیآورد. طبیعی است. امروز دارو هم گران شده است. همسایهمان پرید توی حرفم و گفت: لابد آن هم طبیعی است؟ گفتم: طبیعی که میگویم منظورم کنایه است. یعنی آنقدر بیحس شدهایم که 15 درصد را حس نمیکنیم. همسایهمان گفت: ولی من مطمئن هستم که از امروز مردم دیگر نان نمیخرند تا دولت دوباره نان را ارزان کند. همسرش گفت: همانطور که ماشین داخلی نخریدند؟
صبح تقریبا نیم ساعت بحث کردیم. عصر که به خانه برگشتم دیدم همسایهمان همانطور دوربین به دست جلو مجتمع ایستاده است. برافروخته گفت: امروز که نان گران شد صفها طولانیتر بود. استقبال بیشتر بود. چرا؟ گفتم: مردم باید نان بخورند. نان قوت غالب است. گفت: ولی انگار آنها هم که تا دیروز نان نمیخوردند امروز توی صف بودند. گفتم: این پیوستن مردم به هم را باید به فال نیک گرفت. بیا از امروز به هر چیز مثبت نگاه کنیم. گفت: هر چیز؟ گفتم: هر چیز. گفت: اطلاعیه زدهاند هر واحد برای تعمیر دوباره پشتبام باید پانصد هزار تومان دیگر بدهد. دهانم را باز کردم که یک چیز درشت بار مدیر ساختمان کنم که همسایه دهانم را گرفت و گفت: مثبتاندیش باش مهندس، مثبتاندیش.
باقی بقایتان