0
کارگردان : تینا پاکروان
نویسنده : طلا معتضدی
بازیگران : حامد بهداد، رویا نونهالی، گوهر خیر اندیش، آتیلا پسیانی، ستاره اسکندی، رابعه اسکویی، سینا رازانی، کریم امینی، فرناز زوفا، دینا آبرون، علی تاجیک، محمد فیروز بخت ،مهراب رضایی، شقایق فراهانی
خلاصه داستان : یک پسر جوان (حامد بهداد) که در مراسم ها آوازخوانی می کند، به زن آشپزی که بسیار از او بزرگتر است (رویا نونهالی) دل می بندد اما...
|
|
تینا پاکروان که فیلم اولش خانم به شکل نسبی مورد تحسین منتقدان قرار گرفت در دومین اثر خود دیگر به سراغ روایت اپیزودیک نرفته و یک قصهٔ واحد را روایت میکند. نحوهٔ شخصیتپردازی و شکل پرداخت دیالوگها در نیمهشب اتفاق افتاد تمایل فیلمساز به ایجاد فضایی گرم و دلنشین را نشان میدهند. احتمالاً ابن دو واژه توصیف تعداد زیادی از مخاطبین پس از دیدن آن خواهد بود. انتخاب یک باغ که مجالس عروسی و گاهی عزا در آن برگزار میشود در شکل دادن به فضای موردنظر پاکروان نقش مؤثری ایفا کرده است چراکه موقعیتهای کمیک کنترلشدهای از این مکان حاصل میشود. مانند درگیریای که در یکی از مجالس عروسی رخ میدهد و همین اتفاق خندهدار زمینهٔ تنها ماندن حسین و زیبا را فراهم میکند و پیشرفت رابطهٔ این دو در چنین فضایی اتفاق میافتد. همچنین روایت شدن درصد بالایی از ماجرای فیلم در این باغ به فیلمساز اجازه داده نیازی به حضور در محیطهای اجتماعی دیگر نداشته باشد. حاصل کار نوعی فضای ایزوله و منحصربهفرد است که کنشهای شخصیتها در آن رخ میدهد و عدم ورود به محیطهایی با عناصر اجتماعی واقعگرایانهتر به یکدستی آن کمک کرده است. در معدود سکانسهایی که فیلم به مکان دیگری میرود باز هم توجه به یکدست بودن حس و حال مکانها فراموش نشده از جمله گلفروشیای که حسین در آن کار میکند و یکی از لحظات مهم رابطه او و زیبا در آن رخ میدهد. بنابراین نگاه پاکروان به نقش مکان در روایتش نگاه درستی بوده و از نکات مثبت اثر است.
از تأثیرات مکانی که عبور کنیم به دو شخصیت اصلی فیلم میرسیم که شکل پرداختشان متناسب با مسیر مورد نظر فیلم انجامشده و تقریباً هردوی آنها در جذب هم ذات پنداری مخاطب موفق هستند. حامد بهداد در ایفای نقش یک جوان خواننده با روحیهای شاعرانه یکی از بازیهای قابلقبول خود را ارائه میدهد. میتوان گفت عنصر رهایی و عاشقپیشگی که برای شخصیت حسین در نظر گرفتهشده بوده با خصوصیات بازی بهداد مرتبط بوده است اما با توجه به اینکه بیشتر نقشهای اخیر او بر عصبیتها و کنشهای لحظهای تأکید داشتند حضورش در یک شمایل عاطفی، آرام و سربهزیر با جذابیتهای زیادی همراه شده است. بهداد موفق شده عنصر رهایی موجود در جنس بازیاش را در بستری بهدوراز خشونت ارائه دهد. او حتی در پرتنشترین لحظات فیلم هم تحت کنترل است و مشکلی که معمولاً در رابطه با بازیهای غیر کنترلشدهاش مطرح میشود در این فیلم به چشم نمیآید.
انتخاب شغل خوانندگی برای نقش حسین انتخاب کاملاً درستی بوده و گذشته از اینکه منطق ورودش به داستان و مکان اصلی آن یعنی باغ را میسازد در ایجاد شخصیت عاشقپیشهٔ او نکتهای کاربردی است. در طرف دیگر، زیبا با بازی رؤیا نونهالی برای فیلم و فیلمساز دست آورد مهمتری است. وجه تمایز او با باقی شخصیتهای اینچنینی در سینمای ما، برخورد مثبت و فعالانهاش با احساسات عاشقانهٔ حسین است. زیبا در پسزمینه شخصیتیاش یک شخصیت پرتکرار است. همسرش در زمان تولد پسرشان به دلیل ارتکاب جرم اعدام شده و او بهتنهایی پسرش را بزرگ کرده است. زندگی زیر متوسط دارد و رفتارهایش زیر نظر اطرافیان است. اما وقتی با نگاههای عاشقانهٔ حسین روبهرو میشود راهش را از کلیشهها جدا میکند. احساسات حسین برای او زننده و برخورنده نیست و اگرچه مرزهای اخلاقی خودش را زیر پا نمیگذارد اما برای تصمیمگیری در مورد رابطهاش با او خودش را در اولویت قرار میدهد نه قضاوتها و نگاههای بیرونی را. در راستای همین نگاه است که پس از تشنج حسین در عروسی و رفتنش از باغ درحالیکه کسی برای برگشتن او تمایل نشان نمیدهد این زیباست که به گلفروشی میرود و احوال او را جویا میشود. او در این رابطه یک عنصر فعال است و کنشهایی مبتنی بر احساسات درونی خود به نمایش میگذارد که برای این نوع شخصیتها در سینمای ما کمتر پیشآمده.
فیلم تا حدود بیست دقیقه پایانی در همین چارچوب و با تکیهبر دو شخصیتی که بهدرستی نوشتهشده و در کنار هم قرارگرفتهاند به خوبی پیش میرود اما درست زمانی که به اوج خود نزدیک میشود و فضای آرام و دلنشین حاکم به سمت تنش حرکت میکند، اتفاق عجیبی رخ میدهد که خودش بهتنهایی یک پایان بد و از سر ناچاری برای این قصهٔ عاشقانه است اما فیلم آنجا هم تمام نمیشود و با ادامه دادن ماجرا پیرنگ جدیدی تعریف میکند که گرههایی کاملاً بیربط به آنچه تا لحظات آخر دیدهایم در بر دارد. مرگ حسین به شکلی که در فیلم پرداختشده یک ایدهٔ دمدستی برای بستن روایت است. یک شوک احساسی که به ایجاد پیوند عاطفی کوتاهمدت با مخاطب فکر میکند نه بیشتر. متأسفانه ادامهٔ فیلم بااینکه زمان کمی دارد اما تمام دست آوردهای قبلی را زیر سؤال میبرد. حجم بسیار سنگین گریه و زاریهایی که سطحیترین نوع سانتی مانتالیسم را به نمایش میگذارند بسیار غیرضروری است و خیلی زود حالتی پس زننده به خود میگیرند اما فیلمساز در این دقایق کمر به نابودی فیلم خود بسته و مسئلهٔ اعتراف به قتل یا سکوت را هم وسط میکشد. پیرنگی که در این زمان بسیار کوتاه حتی امکان آغاز شدن هم ندارد و فقط مطرح میشود تا جمع عناصر نابودکنندهٔ فیلم در سکانسهای پایانی جمع شده باشد. حقیقتن در ربع ساعت پایانی با فیلمی غیرقابل تحمل روبهرو میشویم و باورش سخت است آن فضای دلنشین و آن شخصیتهای متناسب و قابل درک به این نقطه رسیده باشند. بااینحال میتوان به اعتبار نکات مثبت فیلم، به ادامهٔ فیلمسازی تینا پاکروان امیدوار ماند.