چکیده
عصمت در لغت، به معنای بازدارندگی و منع، و در علم کلام به معنای بازدارندگی از گناه و اشتباه به کار میرود. آنچه در این نوشتار مورد نظر است، بررسی سیر تاریخی مسئله ی عصمت امام در تاریخ اندیشه ی شیعه امامیه تا پایان سده پنجم هجری است. بر اساس مهمترین یافتههای این تحقیق، نظریه ی عصمت امام پیش از آنکه به وسیله متکلمان شیعی مطرح شود، در آیات قرآن کریم و نیز سنت نبوی نمودی آشکار داشته، چنان که سخنان صحابه ی رسول خدا(ص) مؤید چنین ادعایی است. اگر چه شبهاتی چند درباره ی اعتقاد یا عدم اعتقاد صحابه ائمه اطهار(ع) به وسیله برخی نویسندگان مطرح شده است، تحقیق و واکاوی در این مسئله خلاف این شبهات را ثابت میکند.
کلید واژهها: عصمت، امام، علم، اشتباه.
مقدمه
شیعه ی امامیه با باور به آسمانی بودن آموزه ی فخیم و متعالی امامت و انحصار آن در ائمه اثنی عشر- به عنوان یکی از ممیزات خود از دیگر فرق اسلامی- تلاش فراوانی برای تبیین عناصر این آموزه کرده است.
در میان مسائل مربوط به امامت، مسئله ی عصمت یکی از مهمترین آنها به شمار میآید که همیشه ذهن متکلمان را به خود مشغول کرده است. از دیرباز پرسشها و شبهات فراوانی درباره ی این آموزه وجود داشته است که از آن جمله پرسشهای زیر است:
دیدگاه شیعه ی امامیه درباره عصمت امام چیست؟ اگر عصمت را شرط امامت میداند، آیا آن را اکتسابی میشمرد یا اعطایی از جانب خداوند؟ آیا عصمت امام از زمان کودکی است یا از سن تمییز یا از سن بلوغ و یا از زمان تصدی منصب امامت؟ آیا امام سهو و فراموشی دارد یا خیر؟آیا امام در امور عادی زندگی معصوم است؟ در مباحث علمی یا سیاسی و عزل و نصبهای سیاسی که به طور مستقیم به آموزههای دین مربوط نیست، چطور؟
کلام شیعه در طول تاریخ پر افتخار خود، با این پرسشها مواجه بوده است و پاسخگویی به آنها را وظیفه خود دانسته است.
مطالعه تاریخ کهن شیعه، ضمن آنکه درسهای فراوانی به خواننده میدهد و وی را بر پاسخگویی به برخی شبهات موجود در زمان خود توانا میسازد، سیر تطوّر اندیشههای گوناگون کلامی را نیز نشان میدهد.
پاسخگویی به تمام پرسشها درباره این مسئله، ضمن آنکه مطالعه تمام آیات و روایات وارد شده در این رابطه را میطلبد، مراجعه به کلمات گذشتگان را نیز در دستور کار قرار میدهد؛ زیرا هر متکلمی بنابر مسائل و شبهات مطرح در زمان خود، گوشهای از بحث عصمت را پررنگ نموده، میتوان در رسیدن حق جویان به نظریه ی حق، کمک شایانی کند.
این نوشتار به دنبال آن است تا با مراجعه به منابع کلامی، روایی، تاریخی، فقهی و اصولی مربوط به پنج قرن نخست هجری قمری، ضمن آشنایی با براهین و نظریات رایج آن دوره در باب عصمت امام، با سیر تطور این نظریه در پنج قرن نخست هجری آشنا گردد.
نگارنده در این تحقیق، افزون بر ردیابی مسئله عصمت در عصر نبوی و پس از آن، عصر حضور ائمه اطهار(ع)، با بررسی دیدگاههای نُه متکلم امامی عصر غیبت، یعنی ابن قبه، محمد بن جریر طبری، شیخ مفید، سید مرتضی، ابوالصلاح حلبی، ابوالفتح کراجکی، عبیداللّه سدآبادی، شیخ طوسی و ابراهیم نوبختی، به تحلیل تاریخی این مسئله در طول این پنج قرن پرداخته است.
مفهوم شناسی عصمت
لغویون راجع به واژه ی عصمت، چنین گفتهاند:
1. خلیل فراهیدی، عصمت را به معنای دفع کردن دانسته، میگوید:
«العصمهًْ ان یعصمک اللّه من الشر ای یدفع عنک... و اعتصمت باللّه ای امتنعت به من الشر...». (1)
بر اساس عبارت بالا، فعل «عصم» متعدی است و در حقیقت فعل کس دیگر است و مطاوعه ی آن، همان «اعتصم» یا «استعصم» است. خلیل در ادامه، از حقیقت عصمت اینگونه پرده برمیدارد:
«معتصم» یا «استعصم» کسی است که به وسیله چیزی که همان «عصمت» است، چیزی از او دفع شود و به لحاظ «عاصم» و فعل او، به معتصم، معصوم گفته؛ از این رو به غریقی که به چیزی چنگ زده و نجات مییابد، معتصم و به آن چیز چنگ زده شده، «عصمت» گفته میشود. البته «عصم» آن هنگام که به باب افعال میرود، اگر به معنای پناه بردن به چیزی، برای منع شدن است و آن هنگام که متعدی باشد، به معنای آماده ساختن چیزی است که به وسیله آن، فعل اعتصام محقق میشود.
خلیل بر این باور است که خود واژه عصمت، در اصل به معنای قلاده است و جمع آن «اعصام» است؛ همچنین هر طنابی که به وسیله آن چیزی نگه داشته یا منع میشود، «عصام» نامیده میشود که جمع آن «عصم» است.
از تحلیل معنای عصمت، به دست میآید که به لحاظ لغوی، تا زمانی که معتصم از عصمت استفاده نکند، فعل عصم محقق نمیشود؛ از این رو اختیار شخص معتصم در تحقق آن، امری ضروری است؛ ضمن آنکه تا شخص عاصم کار خود را انجام ندهد، چنین امری محقق نخواهد شد.
همچنین این فعل، تنها برای دفع، منع یا حفظ از کناه به کار نمیرود، بلکه میتواند افزون بر آن، برای هر گونه دفع، منع یا حفظ از خطر نیز به کار رود؛ چنان که خلیل فراهیدی به غریقی مثال میزند که به طناب چنگ میزند تا از خطر غرق شدن رهایی یابد، و دیگر لغویون به آیه ی «لا عاصم الیوم من امر اللّه» مثال میزنند.(2)
2. زبیدی و فیومی، عصمت را به معنای «منع» دانستهاند.(3) زبیدی اگر چه عصمت را به معنای منع و قلاده میداند، اما در توضیح معنای اسمی آن، بر مرادف بودن «عصم» با مفاهیمی همچون »اکتسب»، «منع» و «وقی» تأکید دارد؛(4) همچون جوهری- که «حفظ» را نیز از معانی عصمت دانسته- تأکید دارد این فعل، متعدی بوده، آن گاه که گفته میشود: «اعتصمت
باللّه»، به این معناست که به لطف خدا از معصیت منع شده است.(5) ابن منظور نیز افزون بر آنها، قلاده و طناب را نیز از عانی اسمی عصمت به شمار آورده است.(6)
3. راغب اصفهانی(7) و ابن فارس، عصمت را به معنای خودداری ومنع دانستهاند. ابن فارس در ادامه، مینویسد:
عصم یدل علی امساک و منع وملازمه و المعنی فی ذلک کله معنی واحد؛ و من ذلک العصمهًْ: ان یعصم اللّه تعالی عبده من سوء یقع فیه و اعتصم العبد باللّه تعالی اذا امتنع:(8)
عصم بر امساک، منع و آنچه ملازم با آن است، دلالت دارد و معنا در تمام آنها یک چیز است و از همین ریشه، «العصمهًْ» است: اینکه خداوند بندهاش را از شرّی که در آن واقع میشود، باز میدارد و اعتصام عبد به خدا، وقتی است که بنده باز داشته شود.
نگاهی کلی به دیدگاههای اصحاب لغت، ما را به این نتیجه میرساند که اولاً عصمت از عصم، به معنای باز داشتن است که فعلی متعدی است، مطاوعه ی آن اعتصام یا استعصام است و در حقیقت باید گفت عاصم و معتصم (= مستعصم) دو نفر هستند؛ ثانیاً عصمت، اسم برای آن چیزی است که فعل «عصم» به وسیله آن محقق میشود؛ از این رو بر اموری همچون طناب و قلاده اطلاق شده است؛ ثالثاً در عصمت، به طور غالب یا به طور دائم، باز داشتن از خطر مورد توجه است؛ حال این خطر میتواند کناه باشد یا شرّی دیگر مانند غرق شدن و مانند آن؛ رابعاً در تحقق حقیقت عصمت، به هر معنا (دفع، منع، حفظ) که در نظر گرفته شود، اختیار شخص معتصم امری پذیرفته شده است؛ به بیان دیگر، فرایند تحقق عصمت چنین است که معتصم به آنچه عاصم به او داده که همان «عصمت» است، چنگ زده و بدین ترتیب معنای کنونی عصمت تحقق مییابد؛ ضمن آنکه تا زمانی که شخص عاصم، کار خود را انجام ندهد، باز هم معنای کنونی عصمت محقق نخواهد شد. چنین فرایندی از حقیقت عصمت، در روایات نیز از سوی پیشوایان دینی، در راستای تبیین معنای عصمت معصومان مورد تأکید قرار گرفته است. امام صادق(ع) در این باره فرمود:
المعصوم هو الممتنع باللّه من جمیع محارم اللّه و قال اللّه تبارک و تعالی «و من یعتصم باللّه فقد هُدی الی صراط مستقیم»:(9) معصوم کسی است که به وسیله (با استعانت) خداوند از تمام محارم الاهی باز داشته میشود و خداوند فرمود: هر کس به خدا چنگ زده به راه راست هدایت شده است.
سخن امام صادق(ع) به ویژه استناد به آیه ی قرآن کریم، به زیبایی نشان میدهد آنچه در روایات دینی و حتی در آیات قرآن کریم راجع به حقیقت عصمت بیان شده است، چیزی جز همان معنای عرفی و لغوی آن نیست و تمام مؤلفههای معنایی عصمت، در معنای دینی آن نیز به چشم میآید. امیرالمؤمنین(ع) نیز در یکی از خطبههای آغازین نهج البلاغه میفرماید:«أحمده استتماماً لنعمته... و استعصاماً من معصیته»: (10) ستایش میکنم خداوند را برای تکمیل نعمتهای او... و ایمن ماندن از نافرمانی او.
در علم کلام نیز دست کم دو معنا برای عصمت ارائه شده است. بر اساس منابع موجود، مرحوم شیخ مفید را میتوان نخستین کسی دانست که به تعریف عصمت پرداخته است. وی در این باره، با لطف و توفیق دانستن عصمت از سوی خداوند متعال، میگوید:
العصمهًْ من اللّه تعالی لحجته هی التوفیق و اللطف و الاعتصام من الحج بها عن الذنوب و الغلط فی دین اللّه تعالی:(11) عصمت از ناحیه ی خداوند، همان توفیق و لطف او برای حجج خود بوده، اعتصام به این عصمت به وسیله ی حجج الاهی، برای حفظ از گناهان و خطا در دین خداوند است. تعریف عصمت به لطف، قرنها مورد توجه متکلمان امامیه بود و بزرگانی همچون سید مرتضی، شیخ طوسی، نوبختی، نباطی(12) و مانند آنها، در آثار خود از آن استفاده کردند.
افزون بر آن، متکلمان معتزله نیز واژه «لطف» را در تعاریف خود به کار بردهاند؛ برای نمونه میتوان به قاضی عبدالجبار معتزلی اشاره کرد که در کتاب معروف المغنی، فصلی را با عنوان «فصل فی معنی وصف اللطف بانه عصمهًْ» مطرح میکند(13) و ابن ابی الحدید معتزلی نیز مینویسد: «قال اصحابنا:العصمهًْ لطف یمتنع المکلف عن فعله من القبیح اختیاراً»: (14) اصحاب ما گفتهاند عصمت، لطفی است که مکلف با وجود آن از روی اختیار، از فعل قبیح بازداشته میشود.
متکلمان امامیه در پنج سده نخست، آن گاه که در مقام ارائه ی تعریف برای مقوله ی عصمت بودهاند، همگی از مسئله ی «لطف» الهام گرفته، آن را در تعریف «عصمت» اشراب کردهاند؛ چنان که مرحوم سید مرتضی مینویسد: «إعلم أن العصمهًْ هی اللطف الذی یفعله تعالی»: (15) بدان که عصمت، لطفی است که خداوند متعال انجام میدهد.
همچنین غالب متکلمان امامیه در پنج قرن نخست، بر اختیاری بودن عصمت تأکید داشتهاند؛ بدین معنا که در فرایند اجتناب از گناه از سوی معصوم، افزون بر آنکه لطف الاهی حضور دارد، اختیار معصوم در استفاده از آن لطف امری مسلم است. گفتنی است زیباترین بیان را در این باره میتوان در کلمات شیخ مفید مشاهده کرد. وی این مسئله را چنین تبیین میکند: فردی را در نظر میگیریم که در حال غرق شدن است و ما طنابی به او می دهیم. اگر او با گرفتن این طناب خود را نجات داد، آن طناب را «عصمت» مینامیم. حال اگر انسان از لطف خداوند استفاده کرد و اطاعت او را به جا آورد، این امر، توفیق و عصمت نامیده میشود؛ از این رو تمام فرشتگان، پیامبران و امامان(ع) معصوم هستند؛ زیرا از لطف خدا بهره برده، اطاعت او را به جا آوردهاند؛(16) از این رو اجتناب معصوم از گناه، منافاتی با قدرت او بر انجام گناه ندارد.(17)
همچون مرحوم سید مرتضی، افزون بر دو ویژگی یاد شده- یعنی الهی بودن و اختیاری بودن عصمت- سه ویژگی دیگر نیز به این ویژگیها افزود که از جمله آنها، عدم انحصار عصمت به پیامبران و امامان بود که بر اساس آن، سایر انسانها نیز میتوانند به مقام عصمت دست یابند.(18)
پس از رواج تعریف دیگری از عصمت به لطف، در پنج سده نخست هجری، مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی تعریف دیگری از عصمت به نقل از فلاسفه ارائه داد. وی در این باره مینویسد: «انها ملکهًْ لا یصدر عن صاحبها معها المعاصی و هذا علی رای الحکماء»: (19) عصمت، ملکهای است که از صاحب آن، با وجود این ملکه، گناهی صادر نمیشودو این، بنابر اندیشه ی حکماست.
گفتنی است برخی متکلمان معاصر و متأخر از جواجه نیز این تعریف را در کتابهای خود ارائه کردند؛(20) با وجود این، باید توجه داشت اگر چه معنای لغوی عصمت- مانند حفظ- به نوعی در این تعریف نیز حضور دارد، اما در این تعریف، «معصومیت الاهی» به نوعی به «مصونیت» تبدیل شده است؛ به بیان دیگر، بر اساس این تعریف، فاعل «عصم» همان فاعل «اعتصم» نیز هست؛ به بیان دقیقتر، اساساً مطاوعهای برای «عصم» قابل تصور نیست تا «اعتصم» و «معتصمی» حضور داشته باشد؛ از این رو رابطه ی فعل «عصم» با فاعل خدایی، در این تعریف دیگر به چشم نمیآید.
در پایان این قسمت از بحث، یادآوری این نکته ضروری است که مفهوم عصمت با توضیحی که گذشت، اگر چه در کلمات ائمه اطهار(ع) حضوری پررنگ دارد، کاربرد آن در کلمات اصحاب آن بزرگواران، مربوط به دوره متأخرتر- یعنی از سده دوم- است و در سده نخست هجری به تناسب تأثیر آیات قرآن کریم در زندگی مردم، از واژگانی همچون مطهّر، طاهر، نقی، مهدی و مانند آنها استفاده میشد.
الف) تاریخچه ی پیدایش بحث عصمت و بازتاب آن در جامعه ی شیعی
عرب جاهلی با مفهوم عصمت بیگانه نبود و در محاورات خود از آن بهره میبرد؛ چنان که در بسیاری از منابع تاریخی، این شعر به حضرت ابوطالب نسبت داده شده است که درباره پیامبر اکرم(ص) میفرمود:
و أبیض یستسقی الغمام بوجهه
ثمال الیتامی عصمهًْ للارامل(21)
آشنایی عرب با این مفهوم، چنان بود که حتی نام فرزند خود را نیز «عصمهًْ» مینهاد؛ چنان که در منابع تاریخی، از افرادی همچون عصمهًْ بن ابیر، عصمهًْ بن حصین، عصمهًْ بن السرح، عصمهًْ بن قیس، عصمهًْ بن مالک، عصمهًْ بن مدرک، عصمهًْ بن ریاب و... که همگی از اصحاب پیامبر اکرم(ص) بودند، یاد شده است.(22)
قرآن کریم در جایگاه یک متن مورد قبول از سوی تمام مسلمانان، مقوله ی عصمت را از زوایای گوناگون مورد بررسی قرار داده است. دقت در این مسئله، ما را به این حقیقت نزدیک میکند که با توجه به آیات متعددی که به دنبال القای مسئله عصمت است، نخستین مخاطبان آیات قرآن کریم، یعنی مسلمانان صدر اسلام نیز با این مسئله از منظر دینی هم آشنا بودهاند. توجه به یکی از این آیات، خالی از لطف نیست: «... کَذَلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاء إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ»(یوسف:24): این چنین کردیم تا بدی و فحشا را از او دور سازیم؛ چرا که او از بندگان مخلص ما بود!
مفسران نخستین اسلام، در تفسیر این آیه با ارائه تفسیرهای گوناگون، بر این باورند که حضرت یوسف(ع) با عنایت خداوند از گناه باز داشته شد؛ چنان که ابن عباس بر این باور است که جبرائیل در هیئت حضرت یعقوب(ع) ظاهر شده، مانع از گناه یوسف(ع) شد، و حسن، سدی، مجاهد، سعید بن جبیر، قتاده و برخی از مفسران نخستین نیز ندای غیبی یا مشاهده ی تمثال حضرت یعقوب(ع) را بر لطف و عنایت خداوند تطبیق کردهاند.(23)
صرف نظر از درستی یا نادرستی چنین نظریاتی، توجه به این نکته لازم است که نقل چنین دیدگاههایی از مفسران صدر اسلام، میتواند دلیلی بر وجود آموزه ی بازدارندگی پیامبران از گناه به وسیله ی لطف و عنایت خداوند در آن دوران باشد.
دیگر مفسران شیعه و سنی در عصرهای بعدی نیز بر دلالت این ایه بر عصمت و بازدارندگی پیامبران از گناه، تأکید کردهاند.(24)
روایات پیامبر اکرم(ص) نیز نشان از این واقعیت دارد که ایشان نیز به دفعات در صدد آشنا ساختن مردم با مسئله ی عصمت بودهاند. بخاری در صحیح در بابی با عنوان «المعصوم من عصم اللّه» و نیز نسائی و بیهقی از طریق ابوسعید خدری از پیامبر اکرم(ص) چنین نقل میکنند:
«ما استخلف خلیفهًْ الا له بطانتان بطانهًْ تأمره بالخیر و تحضه علیه و بطانهًْ تأمره بالشر و تحضه علیه و المعصوم من عصم اللّه»:(25) خلیفهای به خلافت نمیرسد، مگر آنکه برای او دو دوست خاص و محرم است؛ محرم و همراهی که او را امر به انجام دادن خیر می کند و او را بر آن تشویق میکند و محرم و همراهی که او را امر به شر می کند و او را بر آن تشویق می کند؛ و معصوم کسی است که خداوند او را [از گناه و شرور] حفظ کند.
منابع روایی اهل سنت نیز روایتی از پیامبر اکرم(ص) نقل کردهاند که نشان از عصمت امام علی(ع) دارد. پیامبر خدا(ع) درباره ی جانشینان پس از خود، فرمودند: «ان تولوا ابابکر تجدوه زاهداً فی الدنیا راغباً فی الآخرهًْ و ان تولوا عمر تجدوه قویا امینا لا تأخذه فی اللّه تعالی لومهًْ لائم و ان تولوا علیاً تجدوه هادیاً مهدیاً یسلک بکم الطریق»:(26)اگر ولایت ابوبکر را بپذیرید، او را فردی زاهد نسبت به دنیا و راغب در آخرت خواهید یافت و اگر ولایت عمر را بپذیرید، او را فردی قوی و امین خواهید یافت که در راه خدا از ملامت کنندگان هراسی ندارد و اگر ولایت علی(ع) را بپذیرید، او را راهنما و هدایت شده خواهید یافت که شما را در راه هدایت خواهد برد».
پیامبر اکرم(ص) در روایت بالا، امام علی(ع) را فردی هدایت شده و هدایت کننده میداند که انسانها را به راه راست هدایت میکند. روشن است که چنین ویژگیهایی، تنها بر انسان معصوم صدق پیدا میکند.
افزون بر آن، مسلمانان صدر اسلام نیز در کلمات و محاورات خود، عصمت پیامبر اکرم(ص) را از اعتقادات راستین خود به شمار آوردهاند. نظیر چنین کلماتی از ابوبکر، خزیمهًْ بن ثابت،(27) مقداد،(28) حسان بن ثابت(29) و ... نقل شده است؛ برای نمونه از عایشه این جمله نقل شده است که میگفت: «هیچ گاه رسول خدا(ص) میان دو امر مخیر نشد، مگر آنکه آسانترین آنها- تا زمانی که گناه نبود- را انتخاب میکرد؛ اما اگر گناه بود، پیامبر دورترین مردم از آن بود».(30)
با توجه به آنچه گذشت، روشن میشود که مسئله ی عصمت، ساخته و پرداخته ی مکتب تشیع نیست، بلکه قرآن کریم، سنت نبوی و کلمات صحابه بیانگر وجود اعتقاد به عصمت از همان ابتداست.
جامعه ی شیعی، پس از پیامبر اکرم(ص) با توجه به روایات متعددی که از پیامبر اکرم(ص) درباره عصمت ائمه اطهار(ع) به ویژه امیرالمومنین(ع) صادر شده بود، به طور غالب، عصمت امیرالمؤمنین(ع) را پذیرفته بود؛ اگر چه در قلمرو عصمت ایشان، میان اصحاب اختلافاتی وجود داشت، اما انصاف این است که در عصمت امام علی(ع) از گناه و نیز از اشتباه در تبیین دین، در بدنه ی اصلی جامعه شیعی و بزرگانی همچون سلمان، مقداد، ابوذر، مالک اشتر، ابن عباس و... تردیدی نبوده است؛ چنان که سلمان درباره ی امیرالمؤمنین(ع) میگوید: «به خدا سوگند علی(ع) گمراه نشد؛ بلکه او هدایتگرو هدایت شده است».(31)
با وجود اینکه در اعتقاد به عصمت امام در میان اصحاب، از زمان امام علی(ع) تردیدی نیست، اما حق این است که باید هشام بن حکم را نخستین کسی دانست که مسئله ی عصمت امام را به طور مستدل(32) م علمی تئوریزه کرده، به مجامع علمی عصر خود کشانده است. وی در این باره میگوید: «امام دچار سهو و اشتباه نمیشود؛ از گناهان معصوم و از خطاها مبراست...؛ او از تمام گناهان معصوم است».(33)
اعتقاد به عصمت در عصر حضور امامان شیعه، در عصر ائمه متأخر به کمال خود نزدیک میشود تا اینکه فضای جامعه شیعی نسبت به مسئله ی عصمت، چنان میشود که حسین بن سعید اهوازی از شاگردان امام جواد، امام هادی و امام عسکری(ع)، علمای شیعه را بر قبول عصمت متفق میداند.(34)
پس از پایان دوران حضور امام(ع) و آغاز دوران غیبت حضرت مهدی(عج)، جامعه ی شیعی به طور عمده حضور دو جبهه ی فکری با دو گرایش متفاوت را در خود احساس میکرد؛ جبهه ی نخست در اختیار محدثان امامیه به ویژه محدثان مدرسه و حوزه ی قم و ری بود و جبهه ی دوم در اختیار متکلمان امامیه به ویژه متکلمان مکتب بغداد بود.
برخی از نویسندگان، بر این باور شدهاند که نظریه ی عصمت امامان در مدرسه قم به عنوان اندیشهای غالیانه به شمار میرفته است.(35) تحقیق جدی در این باره به ویژه ملاحظه ی روایات فراوانی که در منابع حدیثی محدثان مدرسه ی قم وجود دارد، هر تحقیق منصفی را به این نتیجه میرساند که جامعه ی حدیثی از زمان غیبت امام(عج) تا سده پنجم هجری را به حق باید طرفدار و معتقد به آموزه ی عصمت امام از گناه دانست و این مدعا با مراجعه به آثار محدثانی همچون برقی (274ق)،(36) صفار (290ق)،(37) کلینی (329ق)،(38) ابن بابویه (329ق)،(39) ابن قولویه (368ق)،(40) نعمانی (380ق)،(41) شیخ صدوق (381ق) و... ثابت میشود.
به وجود این، روایات «سهوالنبی» در آثار اندیشمندانی همچون کلینی، ابن بابویه و شیخ صدوق موجود است؛(42) از این رو این بزرگان به همراه ابن ولید را باید طرفدار نظره ی «سهوالنبی» به شمار آورد؛ اما وجود این روایات، به معنای انکار عصمت امامان به طور مطلق نیست؛ برای نمونه مرحوم شیخ صدوق با وجود اعتقاد به نظریه ی سهوالنبی(ص)، از اعتقاد خود به عصمت ائمه از گناه، دست نکشیده است و در کتابی همچون الاعتقادات فی دین الامامیه آن را مطرح کرده است(43) که در حقیقت، از دیدگاه وی، چنین اعتقاداتی، اندیشه ی جامعه شیعی است، بلکه اساساً، وجود روایات راجع به عصمت امامان در آثار این بزرگان، خود دلیلی بر اعتقاد آنها به عصمت امام از گناه است.
اندیشههای متکلمان بغداد، عمدتاً همراه با عقل گرایی و نقد احادیث بوده است؛ از این رو شاهد بیشترین استدلالات و براهین عصمت امام- اعم از عقلی و نقلی- در این حوزه فکری هستیم.
روشن است که نباید انتظار داشت مسئله ی عصمت با تمام جزئیات خود، در عصر حضور امام(ع) منعکس شده باشد؛ از این رو مسئله ی عصمت رشد و تکامل تبیین خود را در سدههای بعدی به ویژه به وسیله ی متکلمان مکتب بغداد به دست آورد.
ب) کاربرد واژه عصمت
واژه ی عصمت در طول سدههای نخستین شکل گیری جامعه ی شیعی، به طور غالب بر عصمت از گناه اطلاق میشد. این نحوه ی اطلاق، در سخنان ائمه اطهار(ع) و نیز کلمات اصحاب همسان بود؛ با وجود این نباید از روایات- اگر چه اندک- غافل شد که در ضمن آنها، واژه ی عصمت در مورد عصمت از خطا و اشتباه نیز به کار رفته است. چنین کاربردی، اگر چه در کلمات صحابه و یاران ائمه اطهار(ع) حضور چندانی ندارد، اما به تدریج در کلمات برخی محدثان همچون صدوق(44) و پس از آن متکلمانی همچون شیخ مفید و دیگران جایگاه خود را به دست آورد؛ تا آنجا که در پایان قرن پنجم هجری و پس از وفات شیخ طوسی، وقتی سخن از واژه عصمت به میان میآید، دیگر نمیتوان مورد آن را منحصر به عصمت از گناه دانست.
ج) قلمرو عصمت
با توجه به مباحث صورت گرفته در آثار اندیشمندان امامیه، سیر تطّور نظریات آنها در بحث قلمرو عصمت را در این عناوین میتوان بررسی نمود:
1. عصمت از گناهان پیش از تصدی منصب امامت
تفکیک مسئله عصمت از گناهان، پیش از منصب امامت و پس از آن، در عصر حضور ائمه اطهار(ع) به چشم نمیآید و تأکید ائمه و یاران ایشان، بر تثبیت اصل مسئله در این دوره بوده است. به نظر میرسد بر اساس منابع موجود، این مسئله تا زمان مرحوم شیخ صدوق، مطرح نبوده است و در طول حیات فکری ایشان، پیرو بحث از گناهان صغیره و کبیره، این تفکیک درباره عصمت پیامبران مطرح گردید و به عصمت امام نیز کشیده شد.
مرحوم صدوق درباره ی عصمت پیامبر و امام از برخی گناهان صغیره، پیش از تصدی منصب امامت، دیدگاهی مبهم دارد.(45) شیخ مفید نیز در این باره توقف کرده است.(46) پس از ایشان، مرحوم سید مرتضی(47) و شاگردان وی، یعنی حلبی،(48) کراجکی(49) و... با تأکید بر ضرورت عصمت امام از گناهان قبل از تصدی منصب امامت، موجب نگرش تازهای به این مسئله شدند که تاکنون نیز ادامه دارد.
همچنین، باید توجه داشت نخستین بار این شیخ طوسی بود که مسئله عصمت امام از هنگام تولد را مطرح کرد؛(50) در حالی که پیشینیان تنها به عصمت امام پیش از تصدی منصب امامت توجه داشتند؛ هر چند درباره ی تبیین معنای عصمت از هنگام تولد، توضیحی ارائه نشده است.(51)
2. عصمت از گناهان پس از تصدی منصب امامت
یکی از مسائل مورد اتفاق میان اندیشمندان امامیه تا به امروز، ضرورت عصمت امام(ع) از گناه، پس از زمان تصدی منصب امامت است که تصریح به این مسئله، دست کم از دوران حضور ائمه اطهار(ع) مطرح بوده است؛ چنان که در این باره میتوان به سخنان افرادی همچون ام سلمه(52) و سلمان فارسی(53) در وصف امیرالمؤمنین(ع)، حجاج بن مسروق(54) از یاران امام حسین(ع)، محمد بن ثابت(55) از یاران امام سجاد(ع)، ابن ابی یعفور و حمزه طیار(56) از یاران امام صادق(ع)، هشام بن حکم(57) از یاران امام صادق و امام کاظم(ع)، حسین بن سعید اهوازی از شاگردان امامان جواد، هادی، و حسن عسکری(ع)(58) و... اشاره کرد.
باور به عصمت ائمه از گناهان پس از تصدی منصب امامت، آموزهای مشترک میان محدثان مکتب قم(59) و نیز متکلمان مکتب بغداد بوده است.(60)
3. عصمت از ترک مستحبات
بر اساس منابع موجود، میتوان مدعی شد؛ مسئله ی عصمت از ترک مستحبات یا همان ترک اولی، اگر چه از برخی روایات قابل استنباط است، اما در منابع کلامی امامیه تا زمان مرحوم شیخ مفید مطرح نبوده است. مرحوم شیخ مفید با اشاره به آن، موجب طرح این مسئله برای برخی از متکلمان متأخر شد.
مرحوم شیخ مفید اگر چه پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) را حتی از ترک سهوی مستحبات نیز معصوم میدانست،(61) ولی بر این باور بود که چنین عصمتی برای آنها ضرورت ندارد؛ به گونهای که امکان ترک مستحب برای صاحب منصب نبوت و امامت وجود دارد.(62) پس از وی، شاگردان معروفش، مرحوم سید مرتضی(63) و شیخ طوسی(64) نیز با برگزیدن همین دیدگاه در توجیه ظاهر آیات قرآنی بیانگر صدور گناه و ظلم از برخی پیامبران، مقصود از گناه و ظلم را «ترک اولی» میدانند.
4. عصمت از اشتباه در عمل به دین
مسئله ی اشتباه در عمل به دین را میتوان در دو شاخه مطرح کرد:
الف) اشتباهی که به ارتکاب یک عمل قبیح- مانند شرب خمر- بیانجامد؛
این قسم را اصطلاحاً گناه سهوی مینامیم.
ب) اشتباهی که به ارتکاب عمل قبیح نیانجامد؛ مانند اشتباه در انجام واجبات شرعی، از قبیل نماز؛
4،1. عصمت از گناه سهوی
با توجه به مطالب بالا، روشن شد که مقصود از گناهان سهوی، افعال قبیحی است که فاعل، آن را بدون علم و قصد انجام میدهد.
در حالی که تا پیش از شیخ صدوق، متکلمان امامیه تصریح یا اشارهای به عصمت امام از چنین گناهانی ندارند، مرحوم صدوق با ارائه این معیار که پیامبر و به تبع آن، امام، در غیر تبلیغ دین معصوم نیستند، عملاً ملتزم به عدم ضرورت امام از چنین گناهانی- البته در قالب نظریه ی «اسهاء»- شده است.(65)
مرحوم شیخ مفید به صراحت امام را از چنین گناهانی معصوم میداند(66) و همین دیدگاه را در صورتی که صدور چنین گناهانی موجب روی گردانی مردم از امام شود، می توان به مرحوم سید مرتضی نسبت داد.(67)
در میان شاگردان مرحوم سید- یعنی حلبی، کراجکی و شیخ طوسی- تنها شیخ طوسی است که به صراحت نظریه ی عصمت امام از این گناهان را مطرح میکند(68) و پس از ایشان نیز تا به امروز این دیدگاه، دیدگاه غالب شیعه ی امامیه به شمار میآید.
4،2. عصمت از اشتباه در انجام واجبات
این مسئله پیش از آنکه در منابع کلامی شیعه مطرح شود، در کتابهای روایی محدثان امامیه با عنوان معروف «سهوالنبی(ص)»- که مدعی اشتباه پیامبر در نماز و نیز قضا شدن نماز اوست- در سدههای چهارم و پنجم یافت میشود؛ اما بازتابی از این روایات در کلمات اصحاب ائمه در این باره در دست نیست؛ با وجود این، میتوان احتمال قوی داد با توجه به آنکه روایات مربوط به سهوالنبی(ص) در منابع حدیثی محدثان مکتب قم وجود داشته است، از این رو برخی محدثان امامیه، امام(ع) را از اشتباه در انجام واجبات، ضرورتاً معصوم نمیدانستهاند.(69)
طرح این مسئله در منابع کلامی را باید در نزاع میان شیخ صدوق و مرحوم شیخ مفید جستجو کرد؛ آنجا که مرحوم صدوق به همراه استاد خود، با ادعای وجود روایات فراوان مبنی بر وقوع سهو- و به تعبیر دقیقتر، اسهاء- از پیامبر اکرم(ص)، ضرورت عصمت پیامبر اکرم(ص) از اشتباه در نماز و نیز خواب ماندن از نماز را نفی کردند.(70) پس از وی، مرحوم شیخ مفید قاطعانه اشتباه از سوی امام در نماز و به طور کلی در عمل به دین را رد کرده، امام را از چنین اشتباهاتی معصوم میداند؛ ولی امکان عقلی خواب ماندن از نماز را میپذیرد.(71)
اگر اشتباه در انجام واجبات را موجب رویگردانی مردم نسبت به امام بدانیم- همچنان که اشاره شد- میتوان مرحوم سید را نیز با استادش مرحوم شیخ مفید هم عقیده دانست.(72)
اگر چه از مرحوم حلبی و کراجکی نظریهای در این باره نیافتیم، اما مرحوم شیخ طوسی را باید از معتقدان ضرورت عصمت امام از اشتباه در نماز دانست؛ هر چند وی خواب ماندن از نماز را امری ممکن میداند.(73) بدین سان باید مدعی شد در اواخر قرن پنجم هجری، نظریه ی سهوالنبی(ص) عموماً نظریهای مطرود بوده است.
5. عصمت امام از اشتباه در امور عادی
به نظر میرسد تبیین این مسئله در عصر حضور ائمه اطهار(ع)، دغدغه اصلی خود ائمه و نیز یاران آنها نبوده است، زیرا مطلب خاصی در این باره به دست نیامده است. از کلمات محدثان نیز نظریه ی قابل اعتمادی به دست نمیآید؛ اما در میان متکلمان، مرحوم سید مرتضی را باید نخستین کسی دانست که به صراحت درباره ی این مسئله نظریه پردازی کرده، پیامبران و به تبع آن، امام را از چنین اشتباهاتی معصوم نمیداند.(74) البته لازمه عرفی کلمات مرحوم ابن قبه(75) و نیز شیخ صدوق(76)- آنجا که علم امام را ضرورتاً تنها محدود به مسائل مربوط به دین و نه بیشتر میدانند- نیز نفی ضرورت عصمت امام از اشتباه در امور عادی است.
ابوالصلاح حلبی درباره ی این مسئله، نظریهای ابراز نکرده است؛ در مقابل مرحوم شیخ طوسی به صراحت پیامبران و به تبع آنها، امامان را از چنین اشتباهی معصوم نمیداند.(77) با این حال اطلاق کلام مرحوم اسدآبادی- که ائمه را از تمام امور معصوم دانسته است- موجب میشود وی را تنها کسی بدانیم که در حوزه ی پنج قرن نخست هجری قمری، عصمت امام از اشتباه در امور عادی را باور داشته است.(78) با توجه به آنچه گذشت، باید گفت فضای حاکم بر جامعه شیعی تا پایان سده پنجم هجری، بر معصوم دانستن امام از اشتباه در امور عادی استوار نبوده است.
6. عصمت امام از اشتباه در تبیین دین
از آنجا که جامعه ی شیعی و نیز اندیشمندان آنها، یکی از اغراض نصب امام را تبیین دین پس از رسول خدا(ص) میدانند، از این رو همگی بر این نظر اتفاق دارند که امام ضرورتاً از اشتباه در تبیین دین معصوم است.
یاران ائمه اطهار(ع) بارها با کلمات خود، باورشان را نسبت به این مسئله اعلام کردهاند و محدثان و متکلمان امامیه نیز از ابن قبه رازی تا مرحوم شیخ طوسی، نسبت به آن تصریح کردهاند.
الف) عصمت از اشتباه در تبیین دین پیش از تصدی منصب امامت؛
ب) عصمت از اشتباه در تبیین دین پس از تصدی منصب امامت.
آنچه مورد اتفاق است، عصمت از اشتباه در تبیین دین پس از تصدی منصب امامت است؛ اما درباره ی عصمت امام از اشتباه در تبیین دین، پیش از تصدی منصب امامت، باید گفت: این مسئله در منابع اندیشمندان شیعه در پنج سده نخست هجری مطرح نشده است.
7. عصمت از اشتباه در نظریات علمی
امروزه روایات فراوانی از پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) در امور غیر دینی در اختیار داریم و تاریخ نیز شاهد این مدعاست که ائمه اطهار(ع)، آن هنگام که فضای حاکم بر جامعه آماده بود، به ترتیب شاگردانی در حوزه ی علوم غیر دینی نیز همت میگماشتند، با وجود این، به نظر میرسد بحث از اینکه متصدی منصب امامت در نظریات غیر دینی خود- همچون نظریات دینی- از اشتباه معصوم است یا خیر، در عصر حضور امام(ع) مورد توجه نبوده است.
با این همه، اگر غالب متکلمان امامیه در پنج سده نخست، به صراحت درباره ی این مسئله نظریه پردازی نکردهاند، ولی از نظریات آنها درباره ی مسئله علم امام، دست کم میتوان به لوازم دیدگاه آنها در این بخش دست یافت.
در میان متکلمان یاد شده، تنها مرحوم طبری(79) است که علم امام را مطلق دانسته است؛ از این رو میتوان وی را بر این باور بدانیم که امام را از اشتباه در نظریات غیر دینی معصوم میداند. همچنین لازمه ی نظریات مرحوم حلبی راجع به علم ائمه اطهار(ع)- نه متصدی منصب امامت- معصوم دانستن آنها از اشتباه در نظریات غیر دینی است.(80)
مرحوم ابن قبه(81) ونیز صدوق(82) شیخ مفید(83)به صراحت لازمه ی منصب امامت را تنها علم به دین دانستهاند و پس از وی مرحوم سید مرتضی آشکارانه تنها لازمه ی منصب امامت را تنها علم به دین دانسته است که امام را در امور غیر دینی موظف به مراجعه به کارشناس نموده است.(84)
از میان شاگردان مرحوم سید، شیخ طوسی نیز همانند استادش و بلکه غلیظتر از وی، منکر علم امام به نحو ضروری در امور غیر دینی است؛ به گونهای که امام را در امور غیر دینی موظف به مراجعه به کارشناس نموده، در صورت اختلاف در نظریات کارشناسان با داشتن شرایط، امام را مکلّف به انتخاب یکی از نظریات کرده است.(85)
لازمه ی عرفی چنین نظریاتی، این است که بخشی از علم امام- یعنی علم غیر دینی- بر گرفته از منابع بشری باشد؛ از این رو نظریات غیر دینی امام(ع)، همان گونه که میتواند درست و مطابق با واقع باشد، به همان ترتیب میتواند مطابق با واقع نباشد؛ ولی چون متکلمان یاد شده درباره ی این مسئله به روشنی موضع گیری نکردهاند؛ از این رو نمیتوان نظریهای به آنها نسبت داد؛ ضمن آنکه تمام این متکلمان میتوانند بر این باور باشند که خداوند میتواند از روی لطف و تفضل خود، سایر علوم را نیز به امامان عطا کند(86) چنانکه مرحوم شیخ مفید شناخت امام نسبت به باطن افراد را امری ممکن و واقع دانسته است، که در این صورت مجالی برای تصور اشتباه در این علوم نیز باقی نمیماند.
گفتنیاست، آراء یاد شده در این پژوهش (در نفی یا اثبات عصمت امام در امور غیر دینی) تنها مربوط به دانشمندان پنج قرن نخست هجری است؛ اما مشهور از متکلمان متأخر با تکیه بر دلائل عقلی و نقلی، پیامبر(ص) و امامان(ع) را در تمامی شئون زندگی خود معصوم از هر گونه خطا و اشتباهی میدانند؛ ولی از آنجا که بررسی دیدگاه متأخران خارج از قلمرو این نوشتار است تحقیقات بیشتر در این زمینه را به عهده خود خوانندگان میگذاریم.(87)
د) براهین عصمت
جامعه ی شیعی، آن هنگام که مدعایی را به عنوان شاخصه ی مذهب خود مطرح میکنند، تلاش در مبرهن ساختن آن دارند. در سطور پیشین اشاره شد که نخستین براهین اقامه شده برای اثبات عصمت امام را باید منتسب به خود ائمه اطهار(ع) دانست.(88) پس از آن، باید از هشام بن حکم، صحابی معروف امام صادق(ع) یاد کرد که به اقامه براهینی عقلی و نقلی برای اثبات عصمت امام(ع) کمر همت گماشت.(89) متکلمان مکتب بغداد را باید به حق در ارئه براهین متعدد عقلی و نقلی برای اثبات عصمت امام ستود؛ ضمن آنکه شیخ مفید را نیز باید در این باره مبتکر براهین عقلی و نقلی فراوانی دانست.
برهان امتناع تسلسل که بر پایه ی دلیل نیاز به امام استوار است، توسط بسیاری از متکلمان، از جمله سید مرتضی، حلبی،(90) کراجکی،(91) نوبختی(92) و شیخ طوسی(93) با تقریرهایی همانند بیان شده بود. سید مرتضی که حدود هشت بار در آثار خود این برهان را به کار گرفته است، مینویسد: «اگر امام معصوم نباشد، دلیل نیاز به او، در او هم وجود دارد و این امر منجر به اثبات تعداد نامتناهی از ائمه و یا منتهی شدن به یک معصوم میشود که همین مطلوب است».(94)
پس از این برهان، برهان حفظ شریعت، بیشترین حضور را در آثار متکلمان امامیه در پنج سده یاد شده به خود اختصاص داده است؛ به گونهای که شروع این برهان با سید مرتضی(95) است و تعالی آن با همت مرحوم نوبختی(96) و شیخ طوسی(97) صورت گرفته است.
مرحوم شیخ طوسی در تبیین این برهان، چنین تقریر میکند: اولاً حفظ شریعت واجب است، بدین دلیل که شریعت اسلام آخرین شریعت الاهی بوده و ابدی است؛ از سوی دیگر بر هر کسی که پس از پیامبر اکرم(ص) تا روز قیامت به دنیا میآید، لازم است به این دین عمل کند؛ حال اگر دین و شریعت بدون حافظ باقی بماند، مکلفان زمان آینده نمیتوانند وظایف خود را شناخته، به آن عمل کنند؛ بنابر این لازم است شریعت حفظ شود و لازمه ی روشن حفظ شریعت، وجوب وجود یک حافظ برای شریعت است.
ثانیاً حافظ شریعت نمیتواند اموری مانند تواتر روایات و یا اجماع امت در مسائل باشد؛ زیرا در نه قسم از اقسام دهگانه شریعت، تواتری وجود ندارد؛ ضمن آنکه در بیشتر احکام شرع نیز اجماع وجود ندارد و اساساً اجماع زمانی حجت است که معصوم نیز در زمره ی اجماع کنندگان باشد.
- حافظ شریعت یا جمیع امت است یا بعضی از امت؛
- حافظ شریعت نمیتواند جمیع امت باشد؛
- پس حافظ شریعت باید بعضی از امت باشد.
مرحوم شیخ طوسی در بیان مقدمه ی دوم استدلال بالا، بر این باور است که جمیع امت نمیتواند حافظ شریعت باشد؛ چرا که امکان صدور اشتباه و فراموشی و نیز تعمد در ارتکاب گناه بر امت وجود دارد.
پس متعین میشود که حافظ شریعت، باید بعضی از امت باشد که امکان صدور اشتباه و فراموشی وتعمد در ارتکاب فساد و گناه برای او وجود نداشته باشد، که همان امام است.(98)
براهین عقلی دیگری نیز از سوی متکلمان اقامه شده است که هرکدام از آنها، با توجه به مؤداّی خود، قادر به اثبات بخشی از قلمرو عصمت میباشند.
از میان براهین نقلی، آیاتی همچون آیه ی «ابتلا» و «اولی الامر» و حدیث «ثقلین» از براهین نسبتاً رایج در آثار متکلمان به شمار میآیند؛ در این میان مرحوم حلبی را باید در استفاده زیاد از آیات قرآنی برای اثبات عصمت امام، منحصر به فرد دانست.(99)
نتیجه
نتایج حاصل از این نوشتار، عبارتند از:
1. نظریه ی عصمت، پیش از آنکه به وسیله ی متکلمان شیعی یا ائمه شیعی مطرح شود، بازتاب گستردهای در قرآن کریم و نیز سنت نبوی داشته است.
2. باور به عصمت پیامبر اکرم(ص) را میتوان اعتقادی رایج در عصر نبوی به شمار آورد.
3. صحابه ی ائمه اطهار(ع) در دوران حضور آن بزرگواران، بارها باور خود مبنی بر عصمت پیشوایانشان را ابراز کردهاند؛ با وجود این باید هشام بن حکم را نخستین صحابی دانست که این باور را در محافل علمی آن روز، تئوری پردازی و مستدل کرده است.
4. بر اساس مستندات موجود، مدرسه حدیثی قم، نسبت به عصمت امامان از گناه اعتقادی استوار داشته است؛ اگر چه بیشتر آنها را باید طرفدار نظریه ی سهوالنبی(ص) دانست.
5. اگر چه در عصر حضور معصوم و مدتی پس از آن، مفهوم عصمت تنها در خصوص عصمت از گناه به شمار میرفت، اما در عصر شیخ صدوق به بعد، این مفهوم به عصمت از اشتباه نیز توسعه یافت.
6. متکلمان مکتب بغداد را میتوان از جمله کسانی دانست که در اتقان و استحکام عصمت امام بر پایه براهین عقلی و نقلی، تلاشی وافر داشتند که در این میان، نقش شیخ مفید و سید مرتضی بیش از دیگران است.
7. اگر چه در خصوص عصمت امام از گناه و اشتباه در دین، میان متکلمان اجماع وجود دارد، عصمت از اشتباه در امور عادی زندگی، از مواردی است که مورد اختلاف جدّی متکلمان بوده است.
پی نوشت ها :
1. خلیل فراهیدی، العین، ج1، ص313.
2. ر.ک: همان. نیز: اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح، ج5، ص1986؛ محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج9، ص244-246.
3. محمد مرتضی زبیدی، تاج العروس، ج8، ص398-399؛ احمد ین محمد فیومی، مصباح المنیر، ج2، ص414.
4. محمد بن یعقوب فیروزآبادی، القاموس المحیط، ج4، ص212.
5. اعتصمت باللْه ای امتنعت بلطفه من المعصیهًْ (اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح، ج5، ص1986).
6. «العصمهًْ: المنع... الحفظ، القلادهًْ، الحبل (ابن منظور، لسان العرب، ج9، ص244-246).
7. حسین بن محمد راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص336.
8. احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغه، ج4، ص331.
9. شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص132، ح2.
10. علم الهدی، سید رضی، نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، خطبه دوم، ص42.
11. شیخ مفید، تصحیح اعتقادات الامامیهًْ، ص128.
12. علی بن یونس نباطی بیاضی، الصراط المستقیم، ج1، ص50.
13. قاضی عبدالجبار اسدابادی معتزلی، المغنی، ج13، ص15.
14. عبدالحمید بن ابی الحدید معتزلی، شرح نهج البلاغه، ج7، ص8.
15. سید مرتضی، الرسائل، ج3، ص325. توضیحات بیشتر درباره ی تعریف عصمت در کلام امامیه، در صفحات پیشین ارائه شده است.
16. ... والعصمهًْ من اللّه تعالی هی التوفیق الذی یسلم به الانسان مما یکره اذا اتی بالطاعهًْ... ان الانسان اذا اطاع سمی «توفیقا» و «عصمهًْ» و ان لم یطع لم یسم «توفیقا» و لا «عصمهًْ»... » (شیخ مفید، اوائل المقالات، ص134-135؛ همو، المسائل العکبریهًْ، ص108؛ همو، الافصاح، ص186). البته مرحوم شیخ در کتاب اخیر (الافصاح) در مقام بیان تعریف از عصمت نیست.
17. برای یافتن تحلیل دقیق رابطه میان الاهی بودن عصمت و قدرت معصوم بر انجام گناه، ر.ک: سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج5، صص79-82، 166-167 و 290-291؛ احمد حسین شریفی و حسن یوسفیان، پژوهشی در عصمت معصومان، ص53-68؛ محمد حسن قدردان ملکی، «تحلیل و بررسی ماهیت عصمت»، پگاه حوزه، ش136،135 و139.
18. شیخ مفید، الرسائل، ج3، ص325
19. خواجه نصیر الدین طوسی، تلخیص المحصل، ص369؛ عضدالدین ایجی نیز این تعریف را به حکما نسبت میدهد (عضدالدین ایجی، شرح المواقف، ج8، ص280). البته مرحوم خواجه طوسی در دیگر آثار خود، عصمت را به لطف نیز تعریف کرده است (ر.ک: همان).
20. ابن میثم بحرانی، النجاهًْ فی یوم القیامهًْ، ص55؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص494.
21. عبدالملک بن هشام، السیرهًْ النبوهًْ، ج1، ص181؛ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج2، ص25؛ احمد بن حسین بیهقی، دلائل النبوهًْ، ج1، ص299؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابهًْ، ج7، ص196؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج1، ص553 و ج10، ص86؛ ابن کثیر، البدایهًْ و النهایهًْ، ج3، ص55 و ج6، ص44: محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام، ج1، ص163 و...
22. ابن اثیر، اسدالغابهًْ، ج3، ص535؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج3، ص1068-1069.
23. محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج12، ص109؛ عبدالرحمان بن ابی حاتم، تفسیر ابن ابی حاتم، ج7، ص2123؛ اسماعیل بن عمرو بن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج4، ص327؛ جلال الدین سیوطی، الدر المنثور، ج4، ص13.
24. شیخ طوسی، التبیان فی التفسیر القرآن، ج6، ص121-122؛ شیخ طبرسی، مجمع البیان، ج5، ص344؛ ابوالفتوح رازی، روض الجنان، ج11، ص50؛ زمخشری، الکشاف، ج2، ص458؛ فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج18، ص440 و...
25. محمد بن اسماعیل بخاری، الصحیح، ج7، ص213؛ احمد بن شعیب نسائی، سنن نسائی، ج7، ص158؛ احمد بن حسین بیهقی، السنن الکبری، ج10، ص111.
26. محمد بن محمد حاکم نیسابوری، المستدرک، ج3، ص70. صاحب کنز العمال نیز بارها این روایات را نقل میکند (ر.ک: متقی هندی، کنز العمال، ج5، ص799 و ج11، صص612 و630). گفتنی است حاکم نیسابوری این حدیث را صحیح میداند.
27. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج1، ص509؛ شیخ مفید، الاختصاص، ص64.
28. محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج2، ص140.
29. ابن هشام، السیرهًْ النبوهًْ، ج3، ص756.
30. ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوهًْ، ص182؛ احمد حنبل، المسند، ج6، صص189،162،114 و229؛ محمد بن اسماعیل بخاری، الصحیح، ج4، صص166 و 167 وج7، ص101؛ حاکم نیسابوری، المستدرک، ج7،ص80؛ احمد بن حسین بیهقی، السنن الکبری، ج7، ص41 و ج10، ص192؛ علی بن محمد بن اثیر، اسدالغابهًْ، ج1، ص36؛ ابن کثیر، البدایهًْ و النهایهًْ، ج6، ص36؛ محمد بن احمد ذهبی، تاریخ السلام، ج1، ص453.
31. «واللّه ما ضل ولکنه کان هادیاً مهدیاً» (قاضی نعمان مغربی، شرح الاخبار، ج1، ص124).
32. در ادامه ی نوشتار، استدلال هشام بر اثبات عصمت امام خواهد آمد.
33. [الامام] لا یسهو و لا یغلط و لا یحیف معصوم من الذنوب مبرأ من الخطایا... و أن یکون معصوماً من الذنوب کلها (شیخ صدوق، کمال الدین، ج2، ص366).
34. حسین بن سعید کوفی اهوازی، کتاب الزهد، ص73.
35. محسن کدیور، «قرائت فراموش شده»، فصلنامه مدرسه، ش3، س2.
36. احمد بن محمد برقی، المحاسن، ج1، ص92.
37. محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص151.
38. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج2، ص201-203.
39. علی بن حسین بن بابویه قمی، الامامهًْ و التبصرهًْ، ص30.
40. جعفر بن محمد بن قولویه، کامل الزیارات، ص101.
41. محمد بن ابراهیم نعمانی، الغیبهًْ، ص230.
42. «إن الغلاهًْ و المفوضهًْ لعنهم اللّه ینکرون سهوالنبی صلی اللّه علیه وآله... و کان شیخنا محمد بن الحسن بن أحمد بن الولید رحمهًْ اللّه یقول: أول درجهًْ فی الغلو نفی السهو عن النبی صلی اللّه علیه و آله» (شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه،ج1، ص358-360، ح1034)
43. شیخ صدوق، الاعتقادات، ص79.
44. در این باره ر.ک: شیخ صدوق، الاعتقادات، ص68؛ همو، الامالی، ص93، ح1؛ همو، الهدایهًْ، ص34؛ همو، المقنع، ص4؛ همو، معانی الاخبار، ص133-134.
45. شیخ صدوق، الاعتقادات، ص70؛ همو، عیون اخبار الرضا(ع)، ب15، ح1.
46. شیخ مفید، تصحیح اعتقادات الامامیهًْ، ص130.
47. شیخ مفید، تنزیه الانبیاء، ص18؛ همو، الرسائل، ج1، ص413.
48. ابو الصلاح حلبی، الکافی فی الفقه، ص104.
49. ابوالفتح کراجکی، التعجب، ص16.
50. شیخ طوسی: «الامام(ع) معصوم من اول عمره إلی آخره فی اقواله و افعاله و تروکه...» (شیخ طوسی، الرسائل العشر، ص98).
51. احمد حسین شریفی و حسن یوسفیان، پژوهشی در عصمت معصومان، ص69؛ رضا استادی، «پاسخ به چالشهای فکری در بحث عصمت و امامت»، ص36.
52. علی بن حسن بن عساکر، تاریخ ابن عساکر، ج3، ص120.
53. دیگر اصحاب نیز چنین مضمونی را مورد استناد قرار دادهاند. در این باره ر.ک: شیخ صدوق، الخصال، ج2، ص559؛ همو، علل الشرایع، ج1، ص223؛ سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس، ص881، ح52. البته این استناد با صرف نظر از اختلافات معروف در انتساب این کتاب به سلیم و یا اختلاف در وجود خارجی سلیم است (ر.ک: سید حسین مدرسی، میراث مکتوب شیعه، ص120).
54. أقدم هدیت هادیاً مهدیاً / فالیوم تلقی جدّک النبیاً (احمد بن اعثم کوفی، الفتوح، ج5، ص109). گفتنی است در برخی منابع، عین همین ابیات را به زهیر بن قین نسبت داده است (ر.ک: احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج4، ص196؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج4، ص336).
55. محمد بن جریر طبری، دلائل الامامهًْ، ص212.
56. محمد بن عمر کشی، رجال الکشی، صص249 و 349.
57. شیخ صدوق، الخصال، ج1، ص215؛ همو، الامالی، ص632؛ همو، معانی الاخبار، ص132.
58. حسین بن سعید اهوازی، کتاب الزهد، ص73.
59. برای نمونه ر.ک: احمد بن محمد برقی، المحاسن، ج1، ص92؛ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص151؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج1، ص269-270؛ علی بن حسین بن بابویه قمی، الامامهًْ و التبصرهًْ، ص44؛ ابن قولویه، کامل الزیارات، ص35؛ محمد بن ابراهیم نعمانی، الغیبهًْ، ص227؛ علی بن محمد خزاز قمی، کفایهًْ الاثر، ص103؛ شیخ صدوق، کمال الدین، ص5.
60. برای نمونه ر.ک: شیخ مفید، اوائل المقالات، ص83-84؛ سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء، ص18؛ ابوالصلاح حلبی، الکافی، ص104؛ ابوالفتح کراجکی، کنز الفوائد، ص112؛ شیخ طوسی، التبیان، ج8، ص429-430.
61. شیخ مفید، تصحیح اعتقادات الامامیهًْ، ص129.
62. همو، الفصول المختارهًْ، ص103.
63. قد یعدل الأنبیاء عن کثیر من المندوبات الشاقهًْ، و إن کانوا یفعلون من ذلک الکثیر (سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء، ص71).
64. شیه طوسی، التبیان، ج8، ص137. درباره ی داستان حضرت آدم(ع) ر.ک: همان، ج1، ص162، ج4، ص373 و ج7، ص217.
65. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج1، ص358-360، ح1031.
66. شیخ مفید، رسالهًْ فی عدم سهو النبی(ص)، ص22-30.
67. سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء، ص101؛ همو، الذخیرهًْ فی علم الکلام، ص338-340.
68. شیخ طوسی، تمهید الاصول، ص320 و 321؛ همو، الاقتصاد، ص161؛ همو، الرسائل العشر، ص106.
69. برای نمونه ر.ک: علی بن حسین بن بابویه قمی، فقه الرضا(ع)، ص120؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج3، ص356.
70. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج1، ص358-360، ح1031.
71. شیخ مفید، رسالهًْ فی عدم سهو النبی(ص)، ص22-30.
72. سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء، ص101؛ همو، الذخیرهًْ فی علم الکلام، ص338-340.
73. شیخ طوسی، التبیان، ج4، ص165-166.
74. سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء، ص121.
75. نقض الاشهاد، به نقل از: شیخ صدوق، کمال الدین، ج1، ص111.
76. این نظر، از روایاتی به دست میآید که شیخ صدوق در آثار خود نقل کرده است (ر.ک:شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص273؛ همو، من لا یحضره الفقیه، ج4، ح2).
77. شیخ طوسی، التبیان، ج4، ص165-166.
78. عبید اللّه سدآبادی، المقنع فی الامامهًْ، ص48.
79. ابن جریر طبری، المسترشد، ص571.
80. ابوالصلاح حلبی، تقریب المعارف، ص174.
81. نقض الاشهاد، به نقل از: شیخ صدوق،کمال الدین، ج1، ص111.
82. همان، ج2، ص660.
83. انه یجب ان یکون عالما بجمیع ما یحتاج الیه الامهًْ فی الاحکام (شیخ مفید، المسائل الجارودیهًْ، ص45؛ همو،اوائل المقالات، ص39).
84. سید مرتضی علم الهدی، الشافی، ج3، ص165؛ همو، الرسائل، ج1، ص104-107.
85. ...فاما ما یقع ارباب الصنائع من المتاجرات و الترافع فیها الی الامام فتکلیف الامام ان یرجع فی ذلک الی اهل الخبرهًْ (همو، تلخیص الشافی، ج1، ص253؛ همو، تمهید الاصول، ص366).
86. برای نمونه ر.ک: شیخ مفید، اوائل المقالات، ص66.
87. جهت مطالعه بیشتر ر.ک: حسن یوسفیان و احمد حسین شریفی، پژوهشی در عصمت معصومان(ع)، ص236.
88. امام صادق(ع) فرمودند: «و کذلک لا یقیم الحد من فی جنبه حد فإذا لا یکون الإمام إلا معصوماً» ( شیخ صدوق، الخصال، ج1، ص310).
89. إن لم یکن معصوماً لم یؤمن أن یدخل فیما دخل فیه غیره من الذنوب فیحتاج إلی من یقیم علیه الحد کما یقیمه علی غیره (شیخ صدوق، علل الشرائع، ج1، ص155، ح1، ص202-203). گفتنی است برخی از محققان نیز در مقام تبیین دلیل لزوم عصمت امام از نظر شیعه، همین دلیل را ذکر کردهاند (ر.ک: علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، ج3، ص225).
90. ابوالصلاح حلبی، تقریب المعارف، ص150؛ همو، الکافی، ص88.
91. ابوالفتح کراجکی، کنز الفوائد، ص161.
92. حسن بن یوسف حلی، انوار الملکوت فی شرح الیاقوت، ص202.
93. شیخ طوسی، الغیبهًْ، ص16؛ همو، تمهید الاصول، ص359؛ همو، الاقتصاد، ص189.
94. سید مرتضی علم الهدی، الرسائل، ج1، ص324، ج2، ص294 و ج3، ص20؛ همو، جمل العلم و العمل، ص42؛ همو، الشافی، ج1، صص294،289-295، 319 و320؛ همو، المقنع فی الغبیهًْ، ص36.
95. سید مرتضی علم الهدی، الشافی، ج1، ص179.
96. حسن بن یوسف حلی، انوار الملکوت، ص202.
97. شیخ طوسی، تمهید الاصول، ص352.
98. لیس یخلو الحافظ لها من ان یکون جمیع الامه او بعضها؛ و لیس یجوزان ان یکون الحافظ لها الامه لان الامه یجوز علیها السهو و النسیان و ارتکاب الفساد و العدول عما علمته. فاذن لابدلها من حافظ معصوم یومن من جهه التغییر و التبدیل و السهو لیتمکن المکلفون من المصیر الی قوله و هذا الامام الذی نذهب الیه (شیخ طوسی، تلخیص الشافی، ص133-134؛ همو، تمهید الاصول، ص352-358).
99. در این باره ر.ک: ابوالصلاح حلبی، تقریب المعارف، ص179 به بعد.
منابع:
قرآن کریم
1. ابن ابی حاتم، عبدالرحمن بن محمد،تفسیر القرآن العظیم، عربستان سعودی، مکتبهًْ نزار مصطفی الباز، 1419ق
2. ابن ابی الحدید معتزل، شرح نهج البلاغه، قم، کتابخانه آیت اللّه مرعشی، 1404ق
3. ابن اثیر، عزّ الدین علی بن محمد الجزری، أسد الغایهًْ فی معرفهًْ الصحابهًْ، بیروت، دار الفکر،1409ق
4. ابن عثم کوفی، احمد، الفتوح، تحقیق: علی شیری، بیروت، دار الاضواء، 1411ق.
5. ابن بابویه القمی، علی بن حسین، الامامهًْ و التبصرهًْ من الحیرهًْ، قم مدرسه الامام المهدی، 1363ش.
6. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الإصابهًْ فی تمییز الصحابهًْ، تحقیق: عادل احمد عبدالموجود علی محمد معوض، بیروت، دار الکتب العلمیهًْ، 1415ق.
7. ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغهًْ، بیروت، دارالحیل، 1991م.
8. ابن کثیر قرشی دمشقی، اسماعیل بن عمرو، تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دارالاندلس، [بی تا].
9. __، البدایهًْ و النهایهًْ، بیروت، دارالفکر، 1407ق.
10. ابن عبدالبر، أبو عمریوسف بن عبداللّه بن محمد، الاستیعاب فی معرفهًْ الأصحاب، تحقیق: علی محمد البجاوی، الطبعهًْ الاولی، بیروت، دارالجیل، 1412ق.
11. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ ابن عساکر، تحقیق: محمد باقر محمودی، بیروت، مؤسسه ی المحمودی، 1400ق.
12. ابن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات، تحقیق: جواد قیومی، قم، مؤسسه ی نشر الفقاههًْ، 1417ق.
13. ابن قیس، سلیم، کتاب سلیم بن قیس، قم، الهادی، 1415ق.
14. ابن هشام حمیری، عبدالملک، السیرهًْ النبوهًْ، تحقیق: محمد محی الدین عبدالحمید، مصر، مکتبهًْ محمد علی صبیح و اولاده، 1383ق.
15. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1995م.
16. استادی، رضا، «پاسخ به چالشهای فکری در بحث عصمت و امامت»، ماهنامه معرفت، ش37، آذر و دی 1379ش.
17. اسدآبادی، قاضی عبدالجبار، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، قاهره، مطبعهًْ دار الکتب المضریهًْ، 1962م.
18. ایجی، عضدالدین، شرح المواقف، قم، منشورات شریف رضی، 1907م.
19. بحرانی، میثم بنعلی بن میثم، النجاهًْ فی القیامهًْ، قم، مجمع الفکر الاسلام، 1417ق.
20. بخاری، محمد بن اسماعیل، الصحیح، بیروت، دارالفکر، 1401ق.
21. برقی، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، تحقیق: سید جلال حسینی، دارالکتب الاسلامیهًْ، 1371ش.
22. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق: سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دارالفکر، 1417ق.
23. بیهقی، احمد بن حسین، دلائل النبوهًْ، تحقیق: عبدالمعطی قلعجی، بیروت، دارالکتب العلمیهًْ، 1405ق.
24. ___، السنن الکبری، بیروت، دارالفکر، [بی تا].
25. جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح، تاج العلهًْ و صحاح العربیهًْ، بیروت، دارالملایین، 1990م.
26. حاکم نیسابوری، محمد بن محمد، المستدرک علی الصحیحین، تحقیق: یوسف مرعشلی، بیروت، دارالمعرفهًْ، 1406ق.
27. حلبی، ابوالصلاح، تقریب المعارف، تحقیق: فارس تبریزیان، [بی جا]، المحقق، 1417ق.
28. ___، الکافی فی الفقه، تحقیق: رضا استادی، اصفهان، مکتبهًْ امیرالمؤمنین(ع)، 1403ق.
29. حلی، حسن بن یوسف، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، تصحیح حسن حسنزاده آملی، قم، مؤسسه ی النشر الاسلامی، 1422ق.
30. ___، انوار الملکوت فی شرح الیاقوت، تحقیق: محمد نجمی زنجانی، قم، الرضی بیدار، 1362.
31. حنبل، احمد، مسند احمد، بیروت، دارصادر، [بی تا].
32. ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، تحقیق: عمر عبدالسلام تدمری، الطبعهًْ الثانیهًْ، بیروت، دارالکتاب العربی، 1413ق.
33. رازی، ابوالفتوح، روضالجنان و روح الجنان، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی، 1367ش.
34. رازی، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1420ق.
35. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، تهران، المکتبهًْ المرتضویهًْ، 1332ش.
36. زیدی، محمد مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، بیروت، دار المکتبهًْ الحیاهًْ، [بی تا].
37. زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون الاقاویل فی وجوه التأویل، قم، البلاغهًْ، 1415ق.
38. سدآبادی، عبیداللّه، المقنع فی الامامهًْ، قم، مؤسسه ی نشر اسلامی، 1414ق.
39. سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور، جدهّ، دارالمعرفهًْ، 1365ق.
40. شریفی، احمد حسین و حسن یوسفیان، پژوهشی در عصمت معصومان، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1377ش.
41. صدوق، محمد بن علی بن حسین، الاعتقادات فی دین الامامیهًْ، قم، المطبعهًْ، 1412ق.
42. ___، الامالی، تهران، کتابخانه اسلامیه، 1362ش.
43.___، الخصال، قم، جامعهًْ المدرسین، 1403ق.
44. ___، علل الشرایع، نجف اشرف، مکتبهًْ الحیدریهًْ، 1386ق.
45. ___، عیون اخبار الرضا(ع) جهان، 1378ق.
46. ___، معانی الخبار، قم، جامعهًْ المدرسین، 1361ش.
47. ___، من لا یحضره الفقیه، تحقیق: علی اکبر غفاری، قم، جامعهًْ المدرسین، 1404ق.
48.___، المقنع، قم، مؤسسه الامام الهادی(ع)، 1415ق.
49.___، الهدایهًْ، قم، موسسه الامام الهادی(ع)، 1418ق.
50. صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، قم، کتابخانه آیتاللّه مرعشی نجفی، 1404ق.
51. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسهًْ الاعلمی للمطبوعات، 1417ق.
52. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دارالمعرفهًْ، 1406ق.
53. طبری، محمد بن جریر، بیروت، مؤسسهًْ الاعلمی، [بی تا].
54. ___، جامع البیان، بیروت، دارالمعرفهًْ، 1412ق.
55. طبری، محمد بن جریر بن رستم، المسترشد فی الامهًْ، تحقیق: احمد محمودی، مؤسسهًْ الثقافهًْ الاسلامیهًْ لکوشانبور، [بی تا].
56. طوسی، محمد بن حسن، الاقتصاد الهادی الی طریق الرشاد، تحقیق: حسن سعید، تهران، مکتب جامع چهل ستون، 1400ق.
57. ___،التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، [بی تا].
58. ___، تخلیص الشافی، نجف اشرف، مکتبهًْ العلمی الطوسی و بحر العلوم، 1383ق.
59. ___، الرسائل العشر، تحقیق: واعظ زاده ی خراسانی، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1410ق.
60. طوسی، خواجه نصیرالدین، تخلیص المحصل، بیروت، دارالاضواء، 1985م.
61. علم الهدی، سید مرتضی، الامالی، تحقیق: سید محمد بدرالدین النعسانی الحلبی، قم، مکتبهًْ آیت اللّه مرعشی نجفی، 1403ق.
62. ___، تنزیه الانبیاء و الائمه(ع)، بیروت، دارالاضواء، 1409ق.
63.___، جمل العلم و العمل، نجف اشرف، نشر آداب، 1378ق.
64. الذخیرهًْ فی علم الکلام، تحقیق: سید احمد حسینی، قم، مؤسسهًْ النشر الاسلامی، 1411ق.
65. ___، الرسائل، قم، دارالقرآن الکریم، 1405ق.
66. ___، الشافی فی الامامهًْ، قم، موسسه اسماعیلیان، 1410ق.
67. ___، المقنع فی الغیبهًْ، قم، مؤسسه آل بیت(ع) لا حیاء التراث، 1374ش.
68. فیروز آبادی، محمد بن یعقوب، القاموس المحیط، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1991م.
69. فیومی، احمد بن محمد، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، قم، دار الهجرهًْ، 1405ق.
70. قدردان ملکی، محمد حسن، «تحلیل و بررسی ماهیت عصمت»، پگاه حوزه، ش136،135 و 139.
71. کرجکی، ابوالفتح محمد بن علی، التعجب، قم، مکتبهًْ المصطفوی، 1410ق.
72. ___، کنز الفوائد، قم،مکتبهًْ المصطفوی، 1410ق.
73. کوفی اهوازی، حسین بن سعید، الزهد، قم، مطبعهًْ العلمیه،1399ق.
74. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیهًْ، 1365ش.
75. متقی هندی، علی بن حسام الدین، کنز العمال، تحقیق: شیخ بکری حیانی و صفوهًْ السقا، بیروت، مؤسسهًْ الرسالهًْ، 1409ق.
76. ___، میراث مکتوب شیعه، ترجمه سید علی قرائی و رسول جعفریان، قم، اعتماد، 1383ش.
77. مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، قم، دارالهجرهًْ، 1409ق.
78. مغربی، قاضی نعمان بن محمد، شرح الاخبار فی فضائل الائمهًْ الاطهار، تحقیق: سید محمد حسینی جلالی، قم، مؤسسهًْ النشر الاسلامی، [بی تا].
79. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الاختصاص، قم، کنگره شیخ مفید، 1413ق.
80. ___، الافصاح فی الامامهًْ، قم، کنگره شیخ مفید، 1413ق.
81. ___، اوائل المقالات، قم، کنگره شیخ مفید، 1413ق.
82. ___، تصحیح اعتقادات الامامیهًْ، بیروت، دارالمفید، 1414ق.
83. ___، رسالهًْ فی عدم سهو النبی(ص)، بیروت، دارالمفید، 1414ق.
84. ___، الفصول المختارهًْ، بیروت، دارالمفید، 1414ق.
85. ___، المسائل الجارودیهًْ، قم، کنگره شیخ مفید، 1413ق.
86. ___، المسائل العکبریهًْ، قم، کنگره شیخ مفید، 1413ق.
87. نباطی، علی بن یونس، الصراط المستقیم الی مستحفی التقدیم، تحقیق: محمد باقر بهبودی، [بی جا]، مکتبهًْ المرتضویهًْ لا حیاء الآثار الجعفریهًْ، 1384ق.
88. نسائی، احمد بن شعیب، سنن نسائی، بیروت، دارالفکر، 1348ق.
89. نعمانی، محمد بن ابراهیم، کتاب الغیبهًْ، تهران، مکتبهًْ الصدوق، 1379ق.
90. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، بیروت، دارصادر، [بی تا].
معارف عقلی 15
/ج