نظر بزرگان اهل سنت در مورد معاویه
سؤال. آیا غیر از این است که روایاتی که در فضیلت معاویه بیان شده همگی جعلی و ساختگی است همانگونه که بسیاری از علماء اهل سنت گفته اند:«وقد ورد فی فضائل معاویة أحادیث کثیره لکن لیس فیها ما یصح من طریق الاسناد وبذلک جزم إسحاق بن راهویه والنسائی وغیرهما.» (92) «در فضائل معاویه احادیث زیادی وارد شده ولی در آن احادیث، هیچ حدیثی وجود ندارد که از نظر اسناد صحیح باشد و همین مطلب را اسحاق بن راهویه و نسائی و علماء دیگری از اهل سنت بیان نموده اند. »و در کشف الخفاء می گوید:«هیچ حدیث صحیحی در موردفضائل معاویه وجود ندارد.»(93)و آیا غیر از این است که امام احمد نسائی صاحب یکی از صحاح سته بر اثر گفتن همین مطلب که معاویه هیچ فضیلتی ندارد در مسجد اموی شام توسط متعصبین اهل سنت به شدت مضروب شد و همان مضروب شدن باعث مرگ او شد؟(94) و آیا غیر از این است که پیامبر صلی الله علیه و آله، معاویه را نفرین کرده و فرمودند: «اللهم لاتشبع بطنه.»(95) ( خدایا شکمش را هرگز سیر مکن)
سؤال. آیا صحیح است که بعضی از بزرگان اهل سنت بیان می کنند که هند مادر معاویه، در مکه به فسق و فجور معروف بوده(96)و آیا صحیح است که بعضی دیگر از بزرگان شما برای معاویه چهار پدر بیان نموده اند(97)و آیا صحیح است که بعضی دیگر از بزرگانتان گفته اند که معاویه اهل آتش است نه به خاطر اینکه با علی علیه السلام جنگید بلکه به دلیل اینکه قلبا ایمانی نداشت و گفته-اند که معاویه منافق و بلکه از رؤسای منافقین بوده(98) و آیا صحیح است که معاویه در زمان حکومتش شراب می نوشیده(99)و آیا صحیح است که معاویه بر طبق صلح نامه با امام حسن علیه السلام حق تعیین خلیفه بعد از خود را نداشته(100)و بر خلاف قرارداد یزید را به عنوان خلیفه معرفی کرد و در نتیجه خلافت یزید نامشروع بوده و قیام امام حسین علیه السلام بر علیه یک حکومت نامشروع بوده. و آیا غیر از این است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند عمار را گروه ستمکار به قتل می رساند(101) و سپاه معاویه او را به قتل رساندند؟ پس با این تفاصیل چرا شما اهل سنت زنازاده ای شرابخوار و ستمگر که هیچ تعهدی نسبت به دین و هیچ تعهدی نسبت به عهد و پیمان ندارد را به عنوان خلیفه رسول الله می شناسید و او را خال المومنین می نامید!؟ و چرا امثال محمد بن ابوبکر را که پسر ابوبکر و برادر عایشه است و در عین حال مردی مومن و صالح است را خال المومنین نمی شمارید، آیا به دلیل آن نیست که او شیعه و طرفدار علی علیه السلام است؟
سؤال . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام فرمودند: «من سبک فقد سبنی.»(102) «کسی که تو را سب و دشنام دهد مرا سب و دشنام داده.» پس چگونه است که شما اهل سنت، معاویه و یزید و اتباع آنان را که در تمام شرق و غرب عالم اسلام حتی در مکه و مدینه لعن و سب علی علیه السلام را رواج داده بودند(103) به عنوان خلیفه مسلمین و جانشین پیامبر می دانید در حالی که آنها با سب علی علیه السلام در حقیقت به پیامبر صلی الله علیه و آله و خدا سب و دشنام داده اند؟
نظریه عدالت صحابه
سؤال. نقل شده که شما قائلید که «الصحابه کلهم عدول» «همه صحابه عادل هستند» خوب است به این آیات و روایات توجه نمایید: از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمودند:ابن عباس از قول رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله نقل میکند که حضرت فرمودند: در قیامت، جلوی مردانی از اصحاب امت مرا از گروه چپ و راست میگیرند. عرضه میدارم خدایا اینها اصحاب من هستند! خطاب میشود آنها همواره بعد از تو مرتد شده و به عقب (دوران جاهلیت) بازگشت نمودند.(104)و باز فرمودند: «سپس گروهی از اصحاب را میآورند تا من آنها را میشناسم مردی از میان من و آنها خارج میشود و ندا میدهد بشتابید. من فریاد میزنم کجا؟ میگوید به خدا سوگند به سوی آتش دوزخ! میگویم مگر آنها چه کردند؟ میگوید آنها بعد از تو به گذشتهی پست و جاهلی خود عقب گرد نمودند! از این رو نمیبینم آنها را مگر اینکه همه را وارد دوزخ میسازند و کسی از آنها نجات نمییابد مگر تعداد بسیار کمی از آنها!(105) و مسلم نیشابوری از قول رسول خدا صلی الله علیه و آله اینگونه نقل میکند: مردانی از امت من که با من همنشین بوده اند وارد بر حوض میشوند تا آنها را میبینم به سوی من حرکت میکنند اما مانع آنها میشوند. عرضه میدارم خدایا اینها اصحاب من هستند! به من گفته میشود نمیدانی بعد از تو چه بدعتهائی گذاردند؟((106)و در بعضی کتب دیگر اهل سنت آمده که تعدادی از اصحاب پیامبر، بعد از جنگ تبوک قصد ترور پیامبر صلی الله علیه و آله را داشتند ولی موفق نشدند.(107) و از همه این روایات مهمتر، بعضی از آیات الهی است از جمله این آیه:«وممن حولکم من الاعراب منافقون ومن أهل المدینة مردوا على النفاق لا تعلمهم نحن نعلمهم سنعذبهم مرتین ثم یردون إلى عذاب عظیم»(108)«گروهی از اعرابی که اطراف مدینه زندگی می کنند همچنین بعضی از اهل مدینه منافقانی هستند که در نفاق خود مهارت دارند و شما از نفاق آنان با اطلاع نیستید در حالی که ما می دانیم و آنان را دو بار عذاب می نماییم و در قیامت به عذاب بزرگ الهی مبتلا خواهند شد.» حال با توجه به این آیات و روایات چرا شما تمام صحابه پیامبر را عادل دانسته و کلام آنان را مانند کلام پیامبر صلی الله علیه و آله حجت می دانید؟ آیا غیر از این است که هم پیامبر صلی الله علیه و آله و هم خلفاء در زمان حکومتشان بر بعضی از صحابه به جرم گناهانی که مرتکب شده بودند حد جاری می کردند و گاهی آنها را سنگسار می کردند. آیا فکر می کنید پیامبر صلی الله علیه و آله بر کسانی حد جاری می کرده که عادل بوده و هیچ گناهی مرتکب نشده بودند؟ چگونه همه صحابه را عادل می دانید در حالی که بعضی از آنها بر علیه بعضی دیگر قیام می کردند و بعضی از صحابه بعضی دیگر می کشتند. آیا می توان قبول کرد که هم علی علیه السلام بر حق باشد هم کسانی که با او به نبرد برخاستند؟
سؤال. چرا بعضی از متعصبین سلفی ، توسل پیدا کردن به قبر پیامبر صلی الله علیه و آله را شرک و کفر می دانند در حالی که صحابه و تابعین به آن قبر شریف توسل پیدا می کردند چنانکه در مسند احمد بیان می کند که: «ابو ایوب انصاری به زیارت قبر پیامبر صلی الله علیه و آله آمده بود که مروان حکم گردن او را گرفت و گفت می دانی چه می کنی؟ ابو ایوب گفت آری من به نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمده ام و به سوی سنگ نیامده ام.»(109)وعبدالله ابن عمر هرگاه از سفری باز می گشت ابتدا به زیارت قبر پیامبر صلی الله علیه و آله و ابوبکر و عمر می رفت.(110) و همچنین در مروج الذهب آمده که وقتی معاویه فرمانداری مدینه را به زیاد بن ابیه سپرد مردم از کوچک و بزرگ در مسجد پیامبر جمع شدند و متوسل به قبر پیامبر صلی الله علیه و آله شدند که او به مدینه نیاید زیرا که ظلم و سفاکی او را می دانستند (لاذوا بقبر النبی ثلاثة ایام لعلمهم بما هو علیه من الظلم و العسف ....)(111) و در کتاب سنن-الکبری و همچنین در کتاب کنز العمال ابوابی با عنوان «زیاره قبر النبی» وارد شده که در آن فضائل زیارت قبر پیامبر صلی الله علیه و آله بیان شده از جمله بیان شده که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود :«من حج فزار قبری بعد موتی کان کمن زارنی فی حیاتی.» «کسی که حج خانه خدا را انجام دهد و سپس به زیارت قبر من بیاید مثل این است که مرا در حال زنده بودن زیارت کرده است.»(112) و «من حج البیت و لم یزرنی فقد جفانی.»(113) «کسی که حج خانه خدا را بجا آورد و مرا زیارت نکند به من جفا نموده است.» و طبق نظر خود شما اولین کسی که از زیارت قبر پیامبر صلی الله علیه و آله نهی کرد مروان-حکم و بعد از او حجاج بن یوسف (کسی که خانه کعبه را به منجنیق بست) بود.(114) آیا وهابیون پیرو و تابع امویان و حجاج بن یوسف هستند که به کلام آنها عمل می کنند؟ واقعا چگونه است که بسیاری از بزرگان اهل سنت از جمله خالد بن ولید، بخاری و... دارای قبور و آرامگاه مجلل و حتی طلاکاری شده هستند و هیچ کس هم ایرادی بر آن وارد نمی داند ولی توسل و زیارت به قبر رسول گرامی اسلام و اهل بیت ایشان علیهم السلام، در نظر وهابیون شرک و خروج از دین است؟
سوال. بعضی از متعصبین سلفی و وهابی توسل را شرک می دانند خوب است به این احادیث توجهی بنمایند:حدیث اول: «فرد نابینایی خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رسید و درخواست نمود: یا رسول الله دعا نمایید که خداوند چشمانم را به من برگرداند و بینا شوم. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند اگر بخواهی دعا می کنم ولی اگر برای آخرت بگذاری خداوند در قیامت برای تو بهتر جبران می نماید. گفت دوست دارم دعا نمایید تا در همین دنیا بینا باشم. پس پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند وضو می گیری و دو رکعت نماز به جا می آوری و خدا را به این دعا می خوانی: اللهم انى أسألک وأتوجه الیک بنبیک محمد نبى الرحمة یا محمد انى توجهت بک إلى ربى فی حاجتى هذه فتقضى لى اللهم شفعه فی.پس آن شخص نابینا همین کار را انجام داد و بینا شد.»(115) می بینید که حتی نابینایی با توسل به پیامبر صلی الله علیه و آله شفا گرفت .حدیث دوم: «فردی برای حل مشکلش به عثمان بن عفان رجوع نمود ولی به او هیچ توجهی نکردند. این شخص در راه بازگشت عثمان بن حنیف را دید و قضایا را برای او بازگو نمود. عثمان بن حنیف به او گفت وضو بگیر و به مسجد برو و دو رکعت نماز بخوان و بعد از نماز این دعا را بخوان:اللهم إنی أسألک وأتوجه الیک بنبینا محمد صلى الله علیه وسلم نبی الرحمة یا محمد إنی أتوجه بک إلى ربی فیقضی لی حاجتیو بعد از آن حاجتت را بطلب که برآورده می شود. آن شخص این اعمال را انجام داد و به واسطه توسل به پیامبر توانست با خلیفه ملاقات کرده و مشکلش را حل کند.(116)آیا این کلمات چیزی به جز توسل است. اگر توسل شرک است پس صحابه پیامبر نیز که آنرا انجام می داده-اند و علماء بزرگ شما هم که آنرا نقل نموده اند همگی مشرک هستند.
از سوی دیگر بزرگان اهل سنت برای دعای باران، متوسل شدن به حیوانات را جایز می دانند(117) چگونه توسل به پیامبر را شرک قلمداد می کنند؟
اهل بیت پیامبر علیهم السلام
سؤال. در احادیث زیادی که اهل سنت نیز آنان را بسیار نقل نموده اند پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله، فقط علی و فاطمه و فرزندان ایشان را به عنوان اهل بیت خود معرفی نموده اند(118) و حتی همسران پیامبر را از شمول اهل بیت خارج نموده اند(119)پس چرا بعضی از برادران اهل سنت سعی دارند افرادی را داخل در اهل بیت نمایند که خود پیامبر صلی الله علیه و آله آنان را داخل اهل بیت خود نمی دانست؟
سؤال. بعد از نزول آیه تطهیر، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را در زیر عبایی گرفته و فرمودند: خدایا این افراد اهل بیت من هستند و سپس ادامه دادند: خدایا هر نوع رجس و پلیدی را از این افراد برطرف فرما و آنان را پاک و مطهر گردان. در این لحظه ام-سلمه که شاهد این صحنه بود به پیامبر صلی الله علیه و آله عرضه داشت آیا من هم جزء این افراد هستم؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند تو در جایگاه خود بر خیر و خوبی هستی ولی اجازه ورود او به زیر عباء را ندادند.(120) و تا شش ماه بعد از نزول این آیه، پیامبر صلی الله علیه و آله هر روز موقع نماز به کنار خانه فاطمه وعلی علیهما السلام می آمدند و اینگونه صدا می-زدند: «الصلاه یا اهل البیت انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیر.»(121) «نماز، نماز ای اهل بیت پیامبر، خداوند اراده کرده است هرگونه رجس و پلیدی را از شما خاندان اهل بیت دور ساخته و شما را پاک و مطهر قرار دهد.» حال سؤال این است که شما برادران اهل سنت، آیا از صراحت این آیه و این همه تأکید پیامبر صلی الله علیه و آله بر قرائت هر روزه این آیه پشت درب خانه علی و فاطمه علیهما السلام، آنهم به مدت شش ماه، چیزی جز عصمت اهل بیت پیامبر:از هر گونه عیب و نقصی می فهمید و آیا اگر همین آیه در شأن فرد دیگری نازل شده بود باز همینگونه شأن نزول آیه را کتمان می کردید و بر آن ایرادات بنی اسراییلی می گرفتید؟
امام زمان علیه السلام در روایات اهل سنت
سؤال . در کتاب ینابیع الموده از کتب اهل سنت بیش از پانزده باب را درباره مهدی موعود علیه السلام و خروج ایشان و احوالات ایشان و احادیثی که درمورد ایشان وارد شده است، قرار داده و در همان کتاب نام بسیاری از علماء اهل سنت را بیان می کند که روایات مهدویت را در کتب خود نقل نموده-اند و حتی روایتی را از زبان جابر بن عبدالله از قول پیامبر صلی الله علیه و آله اینگونه نقل می کند:«من أنکر خروج المهدی فقد کفر بما انزل علی محمد صلی الله علیه و آله.» (122)«کسی که خروج مهدی علیه السلام را انکار کند به تحقیق کافر شده برآنچه که بر محمد صلی الله علیه و آله نازل گردیده.»
پس با این بیانات چگونه بعضی از اهل سنت سلفی، مهدویت را به استهزا می-گیرند در حالی که پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده اند انکار آن برابر با انکار اصل اسلام است؟(123)
سجده بر خاک
سؤال. شیعه معتقد است درنماز و در حال سجده، بر زمین (خاک و سنگ و کلوخ و... ) و یا هر چه از زمین می روید مشروط بر اینکه خوراکی و پوشاکی نباشد باید سجده کرد و برای جاهایی که خاک وجود ندارد مثل داخل اتاقها و مساجد، قطعه ای گل خشک شده مهیا می کند که برای سجده سر بر خاک گذاشته باشد و هیچ مهم نیست که آن خاک از کجا تهیه شده باشد و همین مقدار که کلوخ پاک و تمیزی باشد کفایت می کند و سجده بر خاک کربلا یا هیچ کجای دیگری را واجب نمی داند و تنها چیزی را که واجب می داند سجده بر زمین است حال سؤال این است کجای این اعتقاد شرک و کفر و بت پرستی است در حالی که این عمل، همان عملی است که پیامبر و صحابه ایشان انجام می دادند که نمونه های آن در کتب شما هم موجود است ؟ از جمله بخاری در صحیح خود می نویسد ان النبی کان یصلی علی الخمره.» (124) «پیامبر همیشه بر روی حصیری نماز می خواندند.» و طبق عقیده شیعه هم اگر جایی مفروش به حصیر بود هیچ احتیاجی به گذاشتن مهر نیست و سجده بر همان حصیر کفایت می کند .و در بعضی کتب دیگرتان از قول جابر بن عبدالله صحابی گرانقدر پیامبر نقل شده که می گفت:«کنت اصلی مع رسول الله صلی الله علیه و آله الظهر فآخذ قبضة من الحصی فی کفی حتی تبرد و اضعها بِجِبهَتی اذا سجدت من شدة الحر.» (125) «نماز ظهر را با پیامبر می خواندیم ولی به خاطر شدت گرما مقداری ریگ از زمین بر می-داشتیم و در کف دست می گرفتیم تا سرد شود و سپس بر آن ریگها سجده می-کردیم.» و این اعمال یعنی سجده بر حصیر و خاک و ریگ و... همان اعتقادات شیعه است. پس چرا شیعه را متهم به شرک و بت پرستی می کنید در حالی که همان عمل پیامبر و صحابه را انجام می دهد؟
مشروعیت تقیه
سؤال. درکتاب المستدرک حاکم روایتی را اینگونه بیان می کند:«مشرکین مکه عمار بن یاسر را گرفتند و او را رها نمی کردند تا مجبور شد برای رهایی، به پیامبر سب و دشنام دهد و خدایان آنان را به خوبی یاد کند تا او را رها کنند. وقتی به نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد حضرت پرسیدند چه اتفاقی افتاد؟ عمار گفت شرّی مرتکب شدم؛ رها نشدم مگر آنکه شما را به بدی یاد کردم و خدایان آنها را به خوبی. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند قلبت را چگونه می بینی؟ گفت: قلبم نسبت به ایمان مطمئن است. فرمودند اگر آنها تو را برگرداندند باز تو برگرد.»(126) حال سؤال ما این است این عمل عمار که پیامبر صلی الله علیه و آله نیز آنرا تأیید نمودند چه نام دارد؟ آیا چیزی جز تقیه است؟ چرا شما تقیه را جایز نمی دانید و به شیعه ایراد می-گیرد که چرا قائل به تقیه است در حالی که صحابه پیامبر آنرا انجام می-دادند و پیامبر صلی الله علیه و آله نیز آنان را تأیید می نمود و همچنین هر عاقلی آنرا تأیید می کند؟
مشروعیت شفاعت
سؤال. وهابیون چگونه به بحث شفاعت ایراد می گیرند در حالی که بسیاری از آیات الهی بر آن دلالت دارد (مثل بقره255، یونس3، مریم87، طه109، انبیاء28، سبا23) و علاوه بر قرآن، روایات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز آنرا تأیید می کند مثل این روایت که پیامبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه و آله فرمودند: «قال رسول الله صلی الله علیه و آله" شفاعتی لاهل الکبائر من أمتی»(127) شفاعت من برای کسانی از امت من است که گناهان کبیره مرتکب شده اند. و همچنین کلام بزرگان اهل سنت که درکتب خود ابوابی با عنوان(باب اثبات شفاعت و خارج کردن موحدین از آتش)(128) قرار داده اند و در آن ابواب، آیات و احادیث شفاعت را بیان می کنند. همگی اینها دلالت دارد که شفاعت یکی از مسائل مسلم قیامت است. پس انکار آن چه معنایی دارد؟
سوالاتی در مورد بعضی از بزرگان اهل سنت
سؤال. آیا صحیح است که ابوحنیفه (یکی از چهار امام اهل سنت ) دو بار مرتد شد و او را توبه دادند.(129) و بزرگان شما گفته اند مولودی پست تر از ابو-حنیفه در اسلام متولد نشده است و او پایه های اسلام را ویران کرد.(130) پس چرا با این احوال باز از او تبعیت می کنید؟(131)
سوال. آیا صحیح است که مالک بن انس یکی از ائمه چهار گانه اهل سنت، سه سال بعد از مرگ پدرش به دنیا آمد.(132) و آیا صحیح است که خود او هم این مسأله را انکار نمی کرد و قائل بود ممکن است فرزندی بیش از دو سال در شکم مادرش بماند و خودش را به عنوان شاهد مطرح می کرد(133)
سوال. بعضی از بزرگان شما از جمله ابن حزم در مورد شرایط امام جماعت و در مورد اینکه امام جماعت می تواند ولد الزنا باشد به جمله ای از زهری استناد می کنند :
«کان ائمه من ذلک العمل قال الوکیع یعنی من الزنا.» (134)
«ائمه اهل سنت از این عمل ( زنا ) بوده اند.»
سوال این است که آیا واقعا بعضی از ائمه شما ولد الزنا بوده اند و یا اینکه توجیه دیگری برای این جمله دارید؟
سؤال. آیا در مکتب شما ارزش و کرامت زن در این حد است که او را هم ردیف سگ و الاغ قرارمی دهید چنانکه بزرگان شما از جمله احمدبن حنبل و ابوهریره نقل کرده اند: «یقطع الصلاه الکلب الاسود و الحمار و المرأه.» (135) «عبور سگ سیاه، الاغ و زن از مقابل نمازگزار نماز را باطل می کند.»
وارث علم پیامبر
سوال. در مورد علم علی علیه السلام در کتب معتبره اهل سنت روایات زیادی وارد شده است چند نمونه بیان می شود:
روایت اول: «انا مدینه العلم و علی بابها فمن اراد المدینه و الحکمه فلیأتها من بابها.»(136)
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند من شهر علم هستم و علی علیه السلام دروازه این شهر و هر کس بخواهد وارد شهر شود باید از دروازه آن وارد شود.روایت دوم: «قسمت الحکمه عشرة اجزاء فأعطی علی علیه السلام تسعة اجزاء و الناس جزءا واحدا و علی علیه السلام أعلم بالواحد منهم.»(137)«حکمت را به ده جزء تقسیم نمودند و نه جزء آنرا به علی علیه السلام عطا کردند و یک جزء دیگر را بین سایر مردم تقسیم کردند و علی علیه السلام در همان یک جزء دیگر هم اعلم از همه مردم است.»و احادیث زیاد دیگری که همگی دلالت بر علم بی شمار علی علیه السلام دارد تا جایی که حتی خلفاء در مشکلات علمی خود به علی علیه السلام پناه می بردند(138)و چیزی که مسلم است این که علی علیه السلام تمام این علوم را از طریق پیامبر عظیم الشان اسلام صلی الله علیه و آله آموخته وسایر مردم قدرت تحمل و ظرفیت دریافت چنین معارفی را نداشته-اند(همانگونه که در علوم بشری هم مرسوم است هر شاگردی را به اندازه قدرت درک و تواناییش، آموزش می دهند.)(139) و مسلما پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بعضی از این علوم را به صورت لسانی و شفاهی و بعضی دیگر را به صورت کتبی و نوشتار به علی علیه السلام انتقال داده اند و اگر شیعه قائل است که کتابهایی در اختیار علی علیه السلام است، منظور کتابهایی است که این علوم در آن قرار دارد نه این که به قرآنی در مقابل قرآن نازل اعتقاد داشته باشد (حتی شیعه قائل به کفر کسی است که اعتقاد به قرآنی غیر از این قرآن داشته باشد) اما سوال ما این که آیا واقعا این مطالب اینقدر برای شما مشکل و لاینحل است که هر روز باید در مورد آن شبهه افکنی کنید و برای عوام بی خبر خود بگویید که شیعه قائل به قرآن هایی دیگر است، یا هدف شما چیز دیگری است؟
سؤال. شیعیان اعتقاد به وجود خدایی ازلی و ابدی دارند که خالق و مدبر همه امور است و تنها اوست که سزاوار پرستش است و هر چیزی را که به جای او پرستش شود انکار می کنند و برای خدای اَحد و واحد هیچ شریکی قائل نیستند و او را منزه از هر عیب و نقصی می دانند و قائل و معترف به رسالت تمام انبیاء الهی و بالاخص خاتم آنان حضرت محمد بن عبد الله صلی الله علیه و آله هستند و انبیاء الهی را از هر نوع پلیدی و زشتی پاک و منزه می دانند و معتقد به حقانیت قرآن و عدم تحریف آن می باشند و هیچ قرآنی را بجز قرآنی که هم اینک در اختیار تمام مسلمانان است به رسمیت نمی شناسند. و شیعیان قائل به معاد و قیامت و قائل به حسابرسی دقیق اعمال بندگان در آنروز می-باشند و از سویی دیگر قائل و عامل به تمام دستورات الهی از جمله نماز و روزه و حج و جهاد و خمس و زکات و امر به معروف و نهی از منکر و ... می-باشند.
این مطالبی که بیان شد بعضی ازمهمترین اعتقادات شیعیان است. اما سؤالی که اینجا مطرح است اینکه کدام یک از این اعتقادات، شرک و کفر است که وهابیت، شیعه را به آن متهم می کنند؟ مگر قرآن نمی فرماید: «ولا تقولوا لمن ألقى إلیکم السلام لست مؤمنا تبتغون عرض الحیاة الدنیا.» (140) «وبه کسانی که در برابر شما اظهار اسلام می کنند نگویید که مؤمن نیستند...» پس چرا شیعیان را کافر و مشرک می نامید در حالی که شهادتین بر لب دارند؟
سب و دشنام به صحابه
سؤال. وهابیون می گویند چون بعضی از شیعیان سبّ و دشنام به صحابه می دهند پس کافر و مستحق مرگند! پس خوب است این برادران به چند نکته توجه نمایند: نکته اول: اگر بر فرض بعضی از عوام شیعه، گناهی را مرتکب شدند شما نمی-توانید حکم کلی برای تمام شیعیان صادر کنید. نکته دوم: عبد الحمید بن-عبدالرحمن به خلیفه وقت عمر بن عبد العزیز نامه ای نوشت که فردی به شما سب و دشنام داده آیا باید او را کشت؟ عمربن عبد العزیز در جواب نوشت هیچ کس را به واسطه سب و دشنام نمی توان به قتل رساند مگر اینکه سب و دشنام به پیامبر صلی الله علیه و آله داده باشد.(141)نکته سوم: خلیفه اول از فردی غضبناک شد. ابوبرزه گفت آیا گردنش را بزنم خلیفه جواب داد رهایش کن بعد از رسول الله کسی حق چنین کاری را ندارد.(142) نکته چهارم: فتوای بسیاری از بزگان شما این است که اگر کسی سب و دشنام به صحابه دهد فقط فاسق محسوب شده و حکم به کفر او نمی شود ازجمله(محمد بن شربینی در مغنی المحتاج؛ ج4، ص436، شروانی در حواشی شروانی؛ ج10، ص235، وعبدالله بن قدامه در المغنی؛ ج12، ص30) به طور کلی علماء سلف شما اینگونه فرموده اند:«أن الحکم بالکفر على ساب الشیخین أو غیرهما من الصحابة مطلقا قول ضعیف لا ینبغی الافتاء به ولا التعویل علیه کما حققه سیدی الوالد رحمه الله تعالى فی کتابه تنبیه الولاة والحکام فراجعه.» (143) «حکم به کفر کسی که شیخین یا غیر آنها از صحابه را سب کند قول ضعیفی است که فتوا دادن به آن سزاوار نیست... »نکته پنجم: اگر سب به صحابه کفر است چرا معاویه را کافر نمی دانید که علنا سب به علی علیه السلام را در جامعه اسلامی رواج داد.(144) نکته ششم: اگر سب به صحابه کفر است چرا ابوبکر را کافر نمی دانید که علی علیه السلام و فاطمه زهرا سلام الله علیها را اینگونه مورد خطاب قرار داد: ( انه هو ثعالة شهیده ذنبه ...... )(145) (علی، مثل... است که شاهدش .. است )(معاذ الله) (به دلیل اینکه کلام ابوبکر بسیار زشت و زننده است از ترجمه خودداری شد.)نکته هفتم: اگر سب به صحابه کفر است چرا عایشه را کافر نمی دانید که بارها در مورد عثمان گفته بود: «اقتلوا نعثلا فقد کفر» «این پیرمرد را بگیرید وبکشید که او کافر شده است.»(146)نکته هشتم: اگر سب به صحابه کفر است چرا عمار یاسر و ابن مسعود را کافر نمی دانید که می گفتند عثمان کافر شده و خونش مباح است.(147)نکته نهم اگر سب به صحابه کفر است آیا حاضرید همین مطلب را در مورد همسران پیامبر بپذیرید چرا که بعضی از آنها حتی در مقابل پیامبر همدیگر را سب و دشنام می دادند؟(148)
نکته پایانی
اینها تنها گوشه های بسیار کوچکی از ایرادات وارد بر مکتب وهابیت بود و ما تنها از آنها تقاضای پاسخی صریح در این موضوعات را داریم. ما به هیچ عنوان اهل جدال و مراء نبوده و نیستیم ولی معتقدیم اکثر قریب به اتفاق اعتقادات شیعه در منابع بسیاری از اهل سنت هم موجود است و اگر فردی واقعا به دنبال حقیقت باشد می تواند به راحتی آن را بیابد ولی اگر چشم کسی را حب دنیا و بغض اهل بیت علیهم السلام پر کرده باشد از هیچ دلیل عقلی پیروی نکرده و در مقابل شیعه تنها به سلاح تکفیر و کشتار و جنایت متوسل می شود و آیا به راستی پیامبر اسلام که پیامبر صلح و رحمت هستند با جنایاتی که وهابیت در این زمان به نام دین انجام می دهند موافق هستند و آیا وهابیون می توانند در دادگاه عدل الهی پاسخی برای خون به ناحق ریخته شده مسلمانان داشته باشند؟!
پینوشتها:
92. فتح الباری؛ ابن حجر، ج7، ص81.
93. کشف الخفاء؛ ج2، ص420.
94. سیر أعلام النبلاء؛ ج14، ص132.
95. سیر أعلام النبلاء؛ ج14، ص129. تهذیب التهذیب ابن حجر؛ ج1، ص33. کتاب الضعفاء و المتروکین نسائی؛ ص 139.
96.شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید المعتزلی؛ ج1، ص336.
97. ربیع الابرار زمخشری؛ ج3.
98. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید المعتزلی؛ ج10، ص226.
99. مسند احمد؛ ج5، ص347.
100. ینابیع المودة؛ ج2، ص425.
101. تاریخ طبری؛ ج3، ص27. صحیح بخاری؛ ج4، ص25. المصنف عبدالرزاق؛ ج11، ص240.
102. مسند احمد؛ ج6، ص323.
103. معجم البلادان؛ ج3، ص191. ینابیع المودة لذوی القربى ، ج 2، ص 119. تاریخ طبری ، ج4 ، ص188 . صحیح مسلم ، ج7 ، ص120. تاریخ طبری، ج4، ص52 ، تاریخ مدینه دمشق، ج50، ص96. سیر اعلام النبلاء، ج5، ص147 و 113. الطبقات الکبری، ج6، ص304.
104.صحیح بخاری، ج4، صص110 و 142.
105. عن النبی صلى الله علیه وسلم قال بینا انا قائم فإذا زمرة حتى إذا عرفتهم خرج رجل من بینی وبینهم فقال هلم فقلت این قال إلى النار والله قلت وما شأنهم قال انهم ارتدوا بعدک على ادبارهم القهقرى ثم إذا زمرة حتى إذا عرفتهم خرج رجل من بینی وبینهم فقال هلم قلت این قال إلى النار والله قلت ما شأنهم قال انهم ارتدوا بعدک على ادبارهم القهقرى فلا اراه یخلص منهم الا مثل همل النعم صحیح بخارى، ج 7، ص208.
106. ان النبی صلى الله علیه وسلم قال لیردن علی الحوض رجال ممن صاحبنی حتى إذا رأیتهم ورفعوا الی اختلجوا دونی فلاقولن أی رب اصیحابی اصیحابی فلیقالن لى انک لا تدرى ما احدثوا بعدک. صحیح مسلم، ج7، ص70.
107. مسند احمد؛ ج5، ص453. الدر المنثور؛ ج3، ص259.
108. توبه/ 101. همچنین سوره توبه آبات 42 به بعد از نفاق بعضی از صحابه پرده برمی دارد.
109. مسند احمد؛ ج5، ص422.
110. سنن الکبری؛ ج5، ص246.
111. مروج الذهب؛ ج3، ص32.
112. السنن الکبری؛ کتاب الحج، باب زیارة قبر النبی.
113. کنز العمال؛ ج5، ص135.
114. شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید معتزلی؛ ج15، ص242.
115. مسند احمد؛ ج4، ص138.سنن ترمذی؛ ج5، ص229. سنن کبری؛ ج6، ص169. صحیح ابن خزیمه؛ ج2، ص226. الاربعین البلدانیه ابن عساکر؛ ص85. کنز العمال؛ ج 2، ص181 و ص521. تاریخ مدینه دمشق؛ ج6، ص24. اسد الغابه؛ ج3، ص371.
116. مجمع الزوائد؛ ج2، ص279. تحفة الاحوذی؛ ج10، ص24. کتاب الدعا طبرانی؛ ص320. معجم الصغیر طبرانی؛ ج1، ص183. تاریخ مدینه دمشق؛ ج64، ص94.
117. وقال أبو إسحاق: استحب إخراج البهائم لعل الله تعالى یرحمها، لما روی أن سلیمان (علیه السلام) خرج لیستسقی فرأى نملة تستسقی فقال: إرجعوا فإن الله تعالى سقاکم بغیرکم. المجموع النووی: ج5، ص66.
118. در تفسیر آیه مباهله چندین روایت در کتب: صحیح مسلم ؛ج7، ص121. فتح الباری؛ ج7، ص60 ....... و در تفسیر آیه تطهیر چندین روایت در کتب: أسد الغابة؛ ج2، ص12.ینابیع المودة؛ ج1، ص320. مستدرک حاکم؛ ج3، ص147 به بعد. سنن کبری؛ ج7، ص63. خصائص امیرالمومنین علیه السلام؛ نسائی، ص49 و81. نظم درر السمطین؛ ص133. و در تفسیر آیه 23 سوره شوری در کتاب شواهد التنزیل چندین روایت از چندین کتاب معتبر اهل سنت بیان می نماید که همگی بیان می نماید اهل بیت پیامبر فقط علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام هستند و سایرین جزء اهل بیت ایشان نیستند.
119. در کتب مسند احمد؛ ج6، ص292، و سنن ترمذی؛ ج5، ص31. نظم درر السمطین؛ ص133. و المغنی؛ ج6، ص553 روایاتی نقل می نمایند که همسران پیامبر جزء اهل بیت محسوب نمی شوند.
120. مسند احمد؛ ج6، ص292. سنن ترمذی؛ ج5، ص31. الدر المنثور؛ ج5، ص198. اسد الغابه؛ ج 2، ص12، ینابیع الموده؛ ج1، ص321 ....
121. مسند احمد؛ ج3، ص259. سنن ترمذی؛ ج5، ص32. مسند ابی داوود؛ ص275. المصنف ابن ابی شیبه؛ ج7، ص527. مسند ابی یعلی؛ ج7، ص59. کنز العمال؛ ج13، ص646. شواهد التنزیل؛ ج2، ص19. الدرالمنثور؛ ج5، ص199. ینابیع المودة؛ ج2، ص119 ....
122. ینابیع المودة ج 3 ابواب 71 به بعد
123. در مورد روایات مهدویت در کتب اهل سنت رجوع کنید به: مسند احمد حدود صد روایت در تمام مجلدات. فتح الباری؛ ج13، ص13. صحیح ابن حبان؛ ج15، ص237، باب خروج المهدی. کنز العمال؛ ج14، ص261، باب خروج المهدی. زاد-المسیر؛ ج3، ص290. تفسیر القرطبی؛ ج8، ص121و 122. تاریخ مدینه دمشق؛ ج47، ص518. تهذیب الکمال؛ ج25، ص150. سیر اعلام النبلاء؛ ج12، ص351. سنن ابن ماجه؛ ج2، ص1367، باب خروج المهدی.
124. صحیح بخاری؛ ج1، ص100. مسند احمد؛ ج1، ص309. سنن الدارمی؛ ج1، ص319. سنن ابن ماجه؛ ج1، ص328
125. سنن الکبری؛ ج2، ص105. سنن ابی داود؛ ج1، ص100. کنز العمال؛ ج8، ص37.
126. المستدرک الحاکم النیشابوری؛ ج2، ص357.
127. تفسیر ابن کثیر؛ ج1، ص498.
128. شرح مسلم نووی؛ ج3، ص35.
129. تاریخ بغداد؛ ج13، ص380.
130. تاریخ صغیر بخاری؛ ج2، ص93.
131. برای اطلاع از احوالات ابوحنیفه و اقوال علماء اهل سنت درباره او، به تاریخ بغداد؛ ج13، ص367 به بعد رجوع شود.
132. سیر أعلام النبلاء؛ ج8، ص132.
133. المیزان ذهبی؛ ج3، ص646.
134. المحلی ابن حزم؛ ج4، ص213.المصنف ابن ابی شیبه؛ ج2، ص120.
135. المحلی؛ ج4، ص8. صحیح مسلم؛ ج2، ص60.
136. المستدرک حاکم؛ ج3، ص126 و127. المعجم الکبیر؛ ج11، ص55. الفایق فی غریب الحدیث؛ ج2، ص16. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید؛ ج9، ص165. الجامع الصغیر السیوطی؛ ج1، ص415. کنز العمال؛ ج13، ص148. .فیض القدیر؛ ج3، ص60. شواهد-التنزیل؛ ج1، ص104.ینابیع الموده؛ ج1، ص95. فتح الملک العلی (کل کتاب در اثبات صحت این حدیث است.).
137.کنز العمال؛ ج11، ص615. فیض القدیر؛ ج3، ص60. فتح الملک العلی؛ ص69.دفع الارتیاب عن حدیث الباب؛ ص14.شواهد التنزیل؛ ج1، ص135و136.
138. فتح الباری؛ ج13، ص286. فیض القدیر؛ شرح جامع الصغیر؛ ج4، ص470. شرح نهج البلاغه؛ ج1، ص18 و ج12، ص205 و206.نظم درر السمطین؛ ص132 .....
139. در کتاب السنه عمرو بن ابی عاصم ص550 و کتاب فیض القدیر ج3، 60 و تاریخ مدینه دمشق ج42، ص391 روایتی را بیان می نمایند که پیامبر ا کرم صلی الله علیه و آله علومی را به علی علیه السلامآموختند که به هیچ فرد دیگری نیاموختند.
140.. النساء/94.
141. الطبقات الکبری؛ ج5، ص369.
142. مسند احمد؛ ج1، ص9.
143. کملة حاشیة رد المحتار، ابن عابدین (علاء الدین)؛ ج1، ص580.
144. معجم البلدان؛ ج3، ص191.
145. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید المعتزلی؛ ج16، ص215.
146. الفتنة و وقعة الجمل؛ ص115. المعیار و الموازنة ابوجعفر اسکافی؛ ص28. شرح نهج البلاغه؛ ج6، ص215.
147.. اضواء علی السنة المحمدیة؛ ص 361.
148. صحیح بخاری، ج2، ص911. صحیح مسلم، ج4، ص1891. فرفعت صوتها حتی تناولت عایشه و هی قاعده فسبتها... همچنین درمورد دشنام عایشه و حفصه به یکدیگر و به پدران هم رجوع شود به الطبقات الکبری، ج8، ص80.
منابع:
1.احکام القرآن؛ جصاص احمد بن على؛ دار احیاء التراث العربى بیروت، 1405 ق
2.اسد الغابه؛ أبو الحسن عز الدین ابن الاثیر؛ متوفای 630ق
3.الإصابة فی تمییز أسماء الصحابة؛ ابن حَجَر العَسْقلانی متوفای 852ق
4.الامامه و السیاسه (تحقیق شیری)؛ ابی محمد عبدالله بن مسلم ابن قتیبه الدینوری، متوفای 276ق
5.البدایه و النهایه؛ اسماعیل بن کثیر دمشقی؛ متوفای 744ق. دار احیاء التراث العربی بیروت، چاپ اول 1408ق.
6.تاریخ الامم و الملوک(الطبری)؛ ابن جریر طبری، متوفای 310ق؛ موسسه اعلمی بیروت
7.تاریخ بغداد؛ ابوبکر بن علی خطیب بغدادی، متوفای 463ق، دارالکتب العلمیه، چاپ اول 1417ق.
8.تاریخ مدینه دمشق؛ ابن عساکر، متوفای 571ق، انتشارات دارالفکر 1415ق.
9.تاویل مختلف الحدیث، ابی محمد عبدالله بن مسلم بن قتیبه، متوفای 376ق، دارالکتب العلمیه بیروت.
10.تذکره الخواص، سبط ابن جوزى، متوفای 654 ق. منشورات الشریف الرضی. 1418ق.
11.تفسیر الدر المنثور فى تفسیر المأثور؛ سیوطى جلال الدین؛ متوفای قرن 10. انتشارات کتابخانه آیة الله مرعشى نجفى.
12.تفسیر القرآن العظیم( ابن کثیر)؛ ابن کثیر دمشقى اسماعیل بن عمرو؛ متوفای قرن8؛ دار الکتب العلمیة، منشورات 13.محمدعلى بیضون، چاپ اول1419.
14.تفسیر الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل؛ زمخشرى محمود؛ دار الکتاب العربی؛ چاپ سوم 1407ق.
15.تفسیر مفاتیح الغیب؛ فخرالدین رازى ابوعبدالله محمد بن عمر؛ متوفای قرن 6؛ دار احیاء التراث العربى بیروت؛ چاپ سوم 1420ق.
16.تهذیب التهذیب؛ ابن حجر عسقلانی؛ متوفای 852، دارالفکر، چاپ اول1404ق.
17.الثقات ابن حبان؛ محمد بن حبان بن احمد ابی حاتم؛ متوفای 354؛ موسسه الکتب الثقافیه؛ چاپ اول 1393.
18.خصائص امیرالمومنین علیه السلام، نسائی؛ ابی عبدالرحمن احمد بن شعیب النسائی الشافعی، متوفای 303ق؛ مکتبه نینوی الحدیثه.
19.دفع الارتیاب عن حدیث الباب؛ علی بن محمد العلوی؛ نشر دار القرآن الکریم.
20.ذخائر العقبی طبری؛ احمد بن عبدالله الطبری؛ متوفای 694ق، نشر مکتبه القدسی؛ 1356ق
21.سرالعالمین و کشف ما فی الدارین
22.سنن ترمذی؛ محمد بن عیسی ترمذی، دارالفکر بیروت، 1403
23.سیر اعلام النبلاء؛ ذهبی؛ متوفای 748ق، موسسه الرساله بیروت؛ 1413ق
24.سیرة النبی صلی الله علیه و آله ابن هشام (سیره ابن هشام)؛ محمد بن اسحاق بن یسار المطلبی؛ متوفای 151ق؛ مکتبه محمد علی صبیح، 1383ق.
25.شرح صحیح مسلم، النووى محمد بن عمر؛ متوفای 676ق، دارالکتب العربی بیروت 1407ق.
26.شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید المعتزلی الشافعی؛ متوفای 656ق، دار احیاء الکتب العربیه.
27.صحیح بخاری؛ محمد بن اسماعیل بخاری؛ متوفای 256ق؛ دارالفکر بیروت؛ 1401ق.
28.صحیح مسلم؛ مسلم بن حجاج نیشابوری؛ متوفای 261ق؛ دارالفکر بیروت
29.الطبقات الکبری؛ ابن سعد؛ متوفای230ق؛ دار صادر بیروت.
30.فتح الباری شرح صحیح بخاری؛ ابن حجر عسقلانی؛ متوفای 852ق؛ دارالمعرفه للطباعه و النشر بیروت؛ چاپ دوم.
31.فیض القدیر شرح جامع صغیر؛ المناوی محمد عبدالرووف، متوفای 1331ق؛ داراکتب العلمیه بیروت؛ چاپ اول 1415ق.
الکامل ابن اثیر
32.کتاب الأم شافعی؛ امام شافعی؛ متوفای 204ق؛ دارالفکر بیروت؛ چاپ دوم 1403ق.
33.کنز العمال؛ متقی هندی، متوفای 975ق؛ موسسه الرساله بیروت.
34.مجمع الزوائد و منبع الفوائد؛ هیثمی نورالدین؛ متوفای 807ق؛ دارالکتب العلمیه بیروت؛ 1408ق.
35.المستدرک علی الصحیحین؛ حاکم نیشابوری محمد بن محمد؛ متوفای 405ق؛ دارالمعرفه بیروت 1406ق.
36.مسند ابی یعلی؛ ابویعلی الموصلی احمد بن علی بن المثنی تمیمی؛ متوفای307ق؛ دارالمامون للتراث.
37.مسند احمد؛ امام احمد بن حنبل؛ متوفای 241ق، دارصادر بیروت.
38.المصنف؛ ابن ابی شیبه کوفی؛ متوفای 235ق؛ دارالفکر بیروت؛ چاپ اول 1409ق.
39.المعجم الاوسط، الطبرانی سلیمان بن احمد؛ متوفای 360ق؛ نشر دارالحرمین
40.معرفه علوم الحدیث؛ حاکم نیشابوری ابی عبدالله محمد بن عبدالله؛ متوفای 405ق؛ دارالافاق الجدیده بیروت؛ چاپ چهارم 1400ق.
41.مناقب خوارزمی؛ خوارزمی موفق بن احمد، متوفای 568ق، موسسه نشر اسلامی؛ چاپ چهارم 1411ق.
42.میزان الاعتدال؛ ذهبی؛ متوفای 748ق؛ دارالمعرفه بیروت؛ چاپ اول1382ق
43.ینابیع المودة لذوی القربى؛ قندوزی حنفی سلیمان بن ابراهیم؛ نشر دار الاسوه؛ چاپ اول؛ 1416ق
(فهرست کتب بر اساس نسخه موجود در نرم افزار معجم فقهی آماده شده است.