5. جواز حمله به قلب لشکر دشمن
یکى از مباحثى که علماى اهل سنت در بحثهاى تفسیرى وفقهى مربوط به جهاد مطرح کردهاند، پاسخ به این سؤال است کهآیا یک نفر مىتواند با علم یا ظن به اینکه با حمله کردن به قلبلشکر دشمن به شهادت مىرسد، به این عمل شهادتطلبانه اقدامکند یا نه؟
ابتدا به این سؤال پاسخ مىدهیم، سپس کیفیت استدلال بهادلهجواز این اقدام را در بحث عملیات شهادتطلبانهبررسىمىکنیم.
علماى اهل سنت با استناد به مواردى از سیره مسلمانان درجنگهاى مختلف، این عمل را با شرایط جایز شمردهاند، حتى اماممحمد غزالى آن را مورد اتفاق علما شمرده که اختلافى در آنوجود ندارد.
[77]
جصّاص یکى از مفسران بنام اهل سنت، از محمد بن الحسنشیبانى دوست ابوحنیفه نقل کرده که مىگوید:
«اگر مردى به تنهایى به سپاه هزار نفرى دشمن حمله کندچنان که هدفش از این حمله نجات مسلمانان یا کشتن ومجروح ساختن دشمن باشد، مانعى ندارد. ولى اگر با چنین هدف و انگیزهاى همراه نباشد، چون نفعى به حال مسلمینندارد، مکروه است. از این رو شایسته است که اگر مسلمانى بهاین امر مبادرت مىورزد اگر نتیجه یاد شده را هم نداشتهباشد، لااقل با هدف جرأت بخشیدن به مسلمانان انجام گیردکه آنها جسارت حمله به دشمن را پیدا کنند.»
قرطبى نیز که از مفسران شهیر اهل سنت است در تفسیر آیه«و لا تلقوا بایدیکم الى التهلکة» مىنویسد:
«مانعى ندارد که مرد مسلمانى به تنهایى به لشکر عظیمىحمله کند مشروط بر اینکه توان چنین حملهاى را داشته باشدو قصدش الهى بوده و در صدد اعلاء کلمةالله باشد و مصالحچنین اقدامى بر مفاسدش ترجیح داشته باشد، در این صورتکار او از بهترین اعمال بوده و جانش را براى کسب رضایت الهىفداکرده است که معناى سخن خداوند است. «و من الناس منیشرى نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رؤوف بالعباد».
وى در ادامه، ماجراى حمله یکى از مسلمانان را به لشکررومیان در قسطنطنیه نقل مىکند که با رفتن او گروهى ازمسلمانان اقدام او را به هلاکت افکندن خود تلقى کردند که درقرآن نهى شده است. ابو ایوب انصارى در مقام دفاع از او بر آمدهو در تفسیر آیه مورد نظر آنان چنین گفت:
«این آیه درباره ما انصار مدینه نازل شد و شأن نزول آن اینبود، وقتى که اسلام رشد و گسترش یافت، ما مردم مدینه گمانکردیم که دیگر اسلام نیازى به اموال ما ندارد، از اینروقصدداشتیم از انفاق در راه خدا بپرهیزیم. این آیه مبارکه نازل شد:و انفقوا فى سبیلالله و لا تلقوا بایدیکم الى التهلکة»، بدین معنا که با ترک انفاق در راه خدا خود را به هلاکت نیفکنید.»
[78]
مقصود ما این نیست که آیه مبارکه را از معناى عام خود به مورد شأن نزول منحصر سازیم، بلکه مقصود این است که هلاکت در منطق قرآن با هلاکت در منطق افراد عادى تفاوت دارد.
در کتب تاریخ روایاتى هم در این زمینه به چشم مىخورد.ازآن جمله اینکه یکى از اصحاب در جنگ بدر به رسول خدا
عرض کرد:
«اى رسول خدا! چه عملى از بنده، پروردگار عالم را خشنود مىکند؟ فرمود: فرو رفتن او درمیان لشکر دشمن، در حالى که برهنه است.»
[79]
آن مسلمان با شنیدن این جمله سپرش را به زمین انداخت و آن قدر جنگید که بهشهادترسید.
با بررسى اقوال فقهاى اهل سنت در این بحث مىتوان به این نتیجه دست یافت که کسىکه با ظن یا یقین به شهادت به تنهایى به قلب سپاه دشمن حمله کند، در صورتى که این اقدام رابه اخلاص و انگیزه الهى انجام دهد و با این عمل عدهاى از لشکریان دشمن را به هلاکتبرساند یا مجروح سازد، در دل آنان رعب و وحشت اندازد، و باعث تقویت جبهه مسلمینشود، جایز است. قرطبى و ابن قدامه تنها با شرط نخست این اقدام را تجویز کردهاند و نیازىبه شرایط دیگر احساس نکردهاند. چون طلب شهادت امر مشروعى بوده و نیازى به ترتبآثار دیگر ندارد بخصوص آثارى که خارج از اختیار انسان است. از ادله نیز نمىتوان شرایطدیگر را اثبات کرد. البته پذیرفتهاند که فقها نیز این شرایط را از قواعد عامه جهاد استخراجکردهاند، ولى احکام خاص جهاد منحصر به حملهاى که داراى چنین شرایطى باشد، نیست. ازاین رو غلط شمردن حمله فاقد شرایط یاد شده را «ظلم در حق مجاهدان راه خدا» شمردهاند.البته دست زدن به حملهاى را که به حال مسلمانان مفید نباشد و صرفاً حس شهادتطلبىشخص را بر آورده سازد، ترک اولى دانستهاند.
[80]
فقهاى شیعه در بحث جهاد بسیارى از فروع را مورد بحث قرار ندادهاند، به نظر مىرسدعلت آن انزواى شیعه در طول تاریخ و عدم حضور آنان در عرصه حکومت و اجتماع و موردابتلا نبودن مباحث مربوط به جهاد بوده است. معمولاً حکومتها نیز در این زمینهها به فتاواىعلماى اهل سنت نیاز داشتند و به ایشان مراجعه مىکردند. اما مىتوان از اصول و قواعد وادله حکم چنین مواردى را به دست آورد.
تنها در این موضوع روایاتى در تفسیر آیه شریفه «لا تقتلوا انفسکم ان الله بکم رحیماً ومن یفعل ذلک عدواناً و ظلماً فسوف نصلیه ناراً و کان ذلک على الله یسیرا»
[81] نقل شده و شأننزول آیه را کسانى شمردهاند که به تنهایى به سپاه دشمن حمله مىکردند و بدین وسیله دشمنبر آنان سلطه پیدا کرده و به هر کیفیتى که مایل بود ایشان را به قتل مىرساند. بدیهى است باوجود موارد فراوانى از این نمونهها در صدر اسلام و مهمتر از آن سیره رسول گرامى اسلام(ص) در جنگها و امیرالمؤمنین على(ع) و اصحاب باوفاى آن حضرت و سیره امامحسین(ع) و اهل بیت و یاران آن بزرگوار در کربلا نمىتوان این عمل را نامشروع تلقى کرد، ودر جواز آن تردیدى نمىتوان کرد. تنهانکتهاى که وجود دارد آن است که چنین حملاتى بایدحساب شده و با هدف الهى و ضربه زدن به دشمن باشد. از این رو روایاتى از قبیل آنچه مورداشاره قرار گرفت باید بر حملات متهورانهاى حمل شود که افراد با تشخیص خود و حسابنشده و بدون هماهنگى با فرماندهان جنگ و خودسرانه انجام مىدادند و به جاى ضربه زدنبه دشمن، به سهولت کشته شده و باعث تضعیف روحیه مسلمین مىشدند. شاید مقیدساختن این عمل به «عدوان و ظلم» نیز گویاى همین نکته باشد که نباید استقبال از مرگمصداق «عدوان» و «ظلم» باشد. به هر تقدیر اگر فرض را بر جواز حمله به قلب دشمنگرفتیم، چگونه مىتواند در مورد بحث ما مورد استفاده قرارگیرد؟
کیفیت استدلال در مورد بحث
سؤالى که در اینجا مطرح است آن است که در حمله یک نفر به تنهایى به قلب لشکردشمن - هر چند با علم یا ظن به کشته شدن انجام مىگیرد شخص مجاهد فى سبیل الله بهدست دشمن کشته مىشود هر چند خود با حمله این زمینه را براى دشمن فراهم مىکند. امادر عملیات استشهادى شخص اقدامى مىکند که هم خود به شهادت مىرسد و هم گروهى ازدشمنان را هلاک مىسازد، در حقیقت با دست خود خویشتن را به شهادت مىرساند. چگونهمىتوان از جواز آن گونه حملهها به جواز این گونه اقدامات رسید؟
پاسخى که از این سؤال دادهاند آن است که گرچه در نوع اول شخص مجاهد راه خدا«سبب قتل خویش» است و دشمن «مباشر قتل او» و در این اقدام شهادتطلبانه شخصمجاهد راه خدا هم سبب است و هم مباشر قتل خودش، ولى در این مورد هم دشمن مسبباصلى چنین اقداماتى از سوى مسلمانان مظلوم است. و از نظر ادله هم تفاوتى میان این دووجود ندارد. شهید آن کسى است که در مصاف با دشمن به شهادت برسد، چه به دستدشمن، چه به دست خود، شخص در هر دو شیوه جهاد مىکند، مىکشد و کشته مىشود.سببیت و مباشریت دخالتى در صدق عناوینى چون «جهاد»، «شهادت» و امثال آن ندارد. همهعناصرى که در صدق جهاد و شهادت معتبر است، درعملیات شهادتطلبانه نیز وجود دارد.شخص با انگیزه الهى و با هدف ضربه زدن به دشمن و جلوگیرى از تعدى و تجاوز او به جان،مال، ناموس و سرزمین اسلامى به مصاف دشمن مىرود و با این اقدام ضربهاى سنگین برپیکر دشمن وارد مىسازد. رعب و وحشت در دل او مىافکند و باعث تقویت روحیهمسلمین مىشود. آیا اگر کسى در میدان جنگ اشتباهاً به جاى آنکه به دست دشمن کشتهشود، با تیر یکى از نیروهاى خودى کشته شود، شهید نیست؟ هیچ کس در شهادت چنینفردى تردید ندارد.
مرورى بر جملات حضرت امام خمینى، فقیه وارسته عصر در ماجراى شهادت شهیدحسین فهمیده، نوجوان سیزده ساله که در عملیاتى شهادتطلبانه به شهادت رسید، نشانمىدهد که از دیدگاه ایشان نه تنها او شهید است، بلکه الگوى امت اسلامى است، با آنکهشهادت او ظاهراً تأثیرى در جلوگیرى از سقوط خرمشهر به دست دشمن بعثى عراق نداشتاما انهدام تانک دشمن، ضربهاى به دشمن بود. ایشان فرمود:
«رهبر ما آن طفل دوازده سالهاى است که با قلب کوچک خود که ارزشش از صدها زبان و قلم مابزرگتر است، با نارنجک خود را زیر تانک دشمن انداخت و آن را منهدم نمود و خود نیز شربتشهادت نوشید.»
[82]
پینوشتها:
[77]. محمد غزالى، احیاء العلوم، ج7، ص26.
[78]. قرطبى، تفسیر قرطبى، ج3، ص21.
[79]. محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج19، ص339، به نقل از تاریخ ابن اسحاق.
[80]. مجموعه اسئلة متعلقة باحکام الجهاد و الجواب من علماء القسام، ص37. نک: سایت اینترنتى «کتائبالشهید عزالدین القسّام»
[81]. نساء، آیات 29 و 30.
[82]. صحیفه امام، ج14، ص73.
منبع: فصلنامه حکومت اسلامی شماره 27