د. اصول و قواعدى چند
فقها در بحثهاى متنوع فقهى با استناد به دلایل معتبر فتاوایى دادهاند که مشروعیتعملیات استشهادى از آنها استفاده مىشود. به نمونههایى از این فتاوا در منابع شیعى و سنى و
کیفیت استفاده مشروعیت عملیات استشهادى از آن موارد، توجه نمایید، هر چند به نظر مابعضى از موارد ذیل مىتواند دلیل و بعضى صرفاً مؤیدى بر مطلب باشد.
1. جواز قتل بىگناهانى که دشمن در جنگ سپر قرار مىدهد.
فقها در کتاب الجهاد بحثى دارند که اگر دشمن در مصاف با مسلمانان گروهى از اسراىمسلمین یا عدهاى از زنان و کودکان یا افراد سالخورده را که خونشان محترماست(محقونالدم هستند) سپر قرار دهد به طورى که غلبه بر آنان بدون از میان برداشتن اینگروه امکانپذیر نباشد، آیا مسلمانان مجازند که ابتدا بىگناهان را به قتل برسانند تا بتواننددشمن را از پاى در آورند؟ همه فقها به این سؤال پاسخ مثبت مىدهند و برخى جواز قتل آنانرا مورد اتفاق بین مسلمانان مىشمارند، گرچه در برخى از زوایاى آن اختلافاتى وجود دارد،اما اصل فتواى جواز مورد اتفاق است.
برخى تنها در صورت ضرورت آن را تجویز مىکنند
[45]، برخى در صورتى که پیروزى بردشمن متوقف بر کشتن آنان باشد،
[46] اجازه مىدهند، بعضى دیگر در صورت شعلهور شدنجنگ این عمل را جایز مىشمارند
[47]، بعضى دیگر در صورتى جایز مىدانند که مجاهدمسلمان قصدش از هجوم به افرادى که سپر قرار داده شدهاند، کشتن آنان نباشد.
[48]صاحبجواهر فقیه نامور شیعى در این باره مىگوید:
«اگر کفار زنان و کودکان را سپر خویش قرار دهند، باید دست نگاه داشت مگر آنکه در حالشعلهور شدن جنگ به چنین عملى دست بزنند که در این صورت ادامه جنگ جایز خواهدبود، هر چند به قتل زنان و کودکان بیانجامد بخصوص وقتى که دست نگاه داشتن مسلمانانخوف پیروزى دشمن را در پى داشته باشد. همچنین اگر دشمن گروهى از اسراى مسلمین راسپر قرار دهد، در صورتى که جهاد با دشمن جز با حمله به اسیران ممکن نباشد، حمله جایزاست هر چند به قتل آنان بیانجامد.»
سپس مىافزاید:
«حتى اگر جهاد با دشمن بر تعرض به آنان هم متوقف نباشد، به مقتضاى اطلاق روایت تعرض به اسیران جایز است...»
[49]
کیفیت استدلال براى مورد بحث
سؤال اساسى این است که از «جواز قتل افرادى که به وسیله دشمن سپر قرار داده شدهاند»چگونه مىتوان به «جواز عملیات استشهادى» رسید؟
فقها در مباحث فقهى سؤالى مطرح کردهاند و آن اینکه اگرفردى را تهدید کنند که به شخص بىگناهى صدمه مالى یا جانىبزند، آیا شخص مُکرَه مجاز است به چنین کارى مبادرت ورزد؟پاسخ دادهاند: اگر او را به قتل تهدید کنند که به دیگرى صدمه مالىبزند یا او را مجروح سازد، مانعى ندارد که با اکراه بدان تن دهد، امااگر از او بخواهند دیگرى را بکشد، حق ندارد براى حفظ جانخود دیگرى را به قتل برساند.
[50]
آیا از این مطلب نمىتوان استفاده کرد که «حرمت جاندیگرى» به مراتب بیش از «حرمت جان آدمى» است؟ اگر بتوانچنین نتیجهاى گرفت، آیا نمىتوان از جواز قتل افراد سپر شده درفرض ضرورت یا شعلهور شدن جنگ یا...(بنابر اختلاف اقوال)جواز قتل را در عملیات استشهادى براى رسیدن به هدفى والاتراستفاده کرد؟ اگر انسان مجاز است در شرایطى خاص براى ضربهزدن به دشمن و غلبه بر او افراد بىگناهى را به قتل برساند، چرامجاز نباشد براى رسیدن به همین هدف خود را فدا کند؟
ابن زهره از فقهاى قرن ششم «جواز قتل دشمن» را به هروسیلهاى که امید پیروزى در آن باشد، مجاز مىشمارد مانند آتشزدن، به منجنیق بستن و روشهاى دیگر، حتى اگر در میان دشمنمسلمانانى هم حضور داشته باشند که در شرایط عادى نمىتوانآنها را به قتل رساند. فقط کشتن دشمن را با سمّ جایز نمىداند.
[51]بعضى از فقها آن را هم جایز مىدانند منتهى مکروهمىشمارند.
[52]
فقهاى اهل سنت نیز با تجویز قتل کسانى که از سوى دشمنسپر قرار داده شدهاند، آن را منحصر به باب جهاد دانستهاند که قتلبىگناهان از باب حرج و ضرورت جایز شمرده شده و چون قتلنفس را مانند یا خفیفتر از کشتن دیگران دانستهاند، از این روحکم به جواز عملیات استشهادى را با هدف ضربه زدن به دشمنصادر کردهاند.
[53]
اگر از این استدلال هم بگذریم، صاحبجواهر بیانى دارد کهمطلب را به روشنى تبیین مىکند و جاى ابهامى باقى نمىگذارد.وى پس از بیان دیدگاه خود در یک جمعبندى ضابطهاى را تعیینمىکند که بسیار حایز اهمیت است. مىگوید:
«خلاصه سخن آنکه کشتن کافر حربى واجب است. هرگاهرسیدن به این مقصود بدون ارتکاب مقدمه حرامى ممکنباشد، بىدرنگ انجام مىگیرد، ولى اگر بر انجام مقدمه حرامىمتوقف باشد، خطاب وجوب با خطاب حرمت تعارض پیدامىکنند. اگر هیچ کدام بر دیگرى برترى نداشت، شخص مخیراست که یکى را انتخاب کند. شاید مراد اصحاب از جواز ارتکابمقدمه حرام نیز همین مطلب باشد.»
[54]
بنابراین بیان عملیات شهادتطلبانه حتى اگر خودکشى همباشد که عملى حرام است، اما چون عمل واجب اهمى چون ضربهزدن به دشمنان و سرکوب آنان و دفاع از کیان اسلام بر آن متوقفاست، ارتکاب آن مجاز و لازم خواهد بود و چنانچه از نظراهمیت بر ترک حرام (خودکشى) برتر نباشد، باز هم شخصمخیر است که یکى از آنها را انتخاب کند. یا فعل حرامى رامرتکب شود تا فعل واجب ترک نشود یا از ارتکاب حرام صرفنظر کند هر چند فعل واجب را ترک گردد.
چنان که یادآور شدیم، عملیات استشهادى اساساً خودکشى وفعل حرام نیست تا چنین تعارضاتى پیش بیاید. چنان که درکلمات بعضى از فقها این نکته مورد توجه قرار گرفته و پس از اینخواهد آمد.
2. جواز قتل کسانى که در جنگ نقشى ندارند.
یکى دیگر از مباحث کتاب الجهاد حرمت قتل کسانى است کهدر جنگ نقشى ندارند، زنان، کودکان و سالخوردگان، اعم از اینکهبه عنوان سپر انسانى استفاده شوند یا نه، پیامبر اکرم(ص) از حملهبه افراد یاد شده نهى فرمودهاند.
[55] در عین حال در صورتى که پیروزى بر دشمن بر حمله به آنان و کشتن ایشان متوقف باشد، جایز خواهد بود.
[56]
علامه حلى در این مسأله ادعاى اجماع کرده است.
[57]
همچنین شبیخون زدن به دشمن که در شرایط عادى مجاز نیست، در شرایط خاص واستثنایى مجاز شمرده شده است. برخى آن را در صورت ضعف مسلمانان از مقابله با دشمنتجویز کردهاند.
[58]
استدلال به ادله جواز قتل چنین افرادى در عملیات استشهادى به همان کیفیتى است کهدر مبحث قبلى - جواز قتل سپرهاى انسانى - گذشت.
3. وجوب دفاع به هر قیمت و کیفیت
بحث دیگرى که در کتاب الجهاد وجود دارد، وجوب جهاد دفاعى در برابر دشمن استکه به جان و مال و ناموس و سرزمین اسلامى حمله کرده است. فقها هیچ شرطى را براى وجوب چنین جهادى لازم ندانستهاند. بر خلاف جهاد ابتدایى که وجوبش مشروط به شرایطى است، جهاد دفاعى حتى قصد قربت هم لازم ندارد.
[59] بر آزاد و بنده، کوچک وبزرگ، پیر و جوان، زن و مرد، سالم و بیمار، نابینا و ناشنوا در صورت نیاز، واجب است که هرطور که مىتوانند از جان و مال و ناموس و سرزمین اسلامى خود دفاع کنند و اگر در این راه کشته شوند، شهیدند. وجود امام یا اذن او هم در جهاد دفاعى معتبرنیست.
[60]
صاحبجواهر در خصوص دفاع از جان مىنویسد:
«دفاع از جان به هر کیفیتى که ممکن باشد، واجب است حتى اگر بداند که یکى، دو ساعت یاکمتر از آن نمىتواند از خود دفاع کند، باز هم کافى است و دفاع واجب است.»
[61]
این بیان که حاکى از اهمیت حفظ جان در برابر دشمن است، در مقایسه با حفظ مال است.در روایات ما نقل شده که پیامبر(ص) و على(ع) سفارش فرمودند: مالتان را فداى حفظ جانتان کنید و جانتان را فداى حفظ دینتان.
[62] معلوم مىشود که از نظر اهمیت حفظ دین وحفظ سرزمین اسلامى بر حفظ جان برترى دارد چنان که حفظ جان بر حفظ مال برتر است.براى افراد غیرتمند حتى حفظ ناموس بر حفظ جان نیز تقدم دارد
[63] و اگر کسى جانش رافداى دفاع از ناموسش کند نه تنها مورد سرزنش قرار نمىگیرد، بلکه عقلاى عالم او راتحسین مىکنند.
اصولاً عملیات استشهادى ماهیت دفاعى دارد و براى اخراج دشمن از سرزمین اسلامى و جلوگیرى از تجاوز و پیشروى او انجام مىشود. قطعاً هر ملتى مایل است با کمترین خسارتدشمن را از سرزمین خود اخراج کند. تا کسى مجبور نشود دست به چنین عملیاتى نمىزند.گرچه شخص مجاهد با این عمل به سعادت ابدى مىرسد، اما اجتماع از فقدان آنها خسارتمىبیند و لذا تا ضرورت پیش نیاید، سرمایههاى انسانى خود را به سهولت از کف نمىدهد.
مسأله دفاع از خانه و کاشانه و سرزمین اسلامى در برابر اشغالگران و متجاوزان به قدرىروشن است که نیاز به توضیح دفاعى بودن آن نیست؛ از این رو به هیچ شرطى مشروط نیستو بر همگان دفاع به هر کیفیتى که بتوانندلازم بوده و یک تکلیفعقلى و شرعى است. یکى ازعلماى اهل سنت در اینبارهمىنویسد:
«آیا ما مجاز هستیم فلسطینى را که تنها راهش منفجر کردن خود در جمع یهودیان است،محروم کنیم؟ او با هواپیماها، تانکها، و ناوهاى صهیونیستى چه کند؟ این وسیله که خداوند دراختیارش نهاده، مىتوانیم از او بگیریم؟»
[64]
حتى اگر از مشروعیت ابتدایى عملیات استشهادى نیز صرف نظر کنیم، این اقدام از سوىمؤمنان عکسالعملى در برابر جنایات متجاوزان است. وقتى متجاوزان به کشتن مسلمانان وویران کردن خانه و کاشانه آنان اقدام مىکنند و از هیچ جنایتى ابا ندارند، اقدام به چنینعملیاتى جنبه بازدارندگى دارد. قرآن کریم نیز به مقدار ضرورت اجازه مقابله به مثل را صادرکرده است:
«فمن اعتدى علیکم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدى علیکم»؛
[65]
«و لکم فى القصاص حیاة یا اولى الالباب لعلکم تتقون».
[66]
آیا هیچ ملتى افراد جان بر کف خود را که براى بیرون راندن متجاوزان فداکارى مىکنند،سرزنش مىکند؟
مقوله دفاع «به هر قیمتى» و «به هر کیفیتى» حق غیر قابل انکار هر ملتى است. همان طورکه هر فردى در محیط خانه خود در برابر سارقان مىایستد و اگر جانش را در راه حمایت ازخانوادهاش فدا کرد، مورد تحسین قرار مىگیرد و همچنین اگر پدر و مادرى براى نجات جانفرزند خویش خود را به قلب خطر بیفکنند و بدانند که جانشان را در این راه فدا خواهند کرد،در عین حال اقدام به چنین عملى کنند، نه تنها مورد سرزنش قرار نمىگیرند، بلکه همه مردماز هر کیش و آیینى آنان را تحسین مىکنند؛ هر ملتى نیز حق دارد در برابر متجاوزان بایستد وفداکارى کند. اگر انسان مجاز است جانش را فدا کند تا فرزندش را از خطر مرگ نجات دهد،
چرا نتواند و مجاز نباشد جانش را براى نجات دینش، امت و سرزمین اسلامى قربانى کند؟ آیادر جنگ جهانى دوم که خلبانان ژاپنى در مصاف با آمریکایىهاى متجاوز با هواپیماى خودبه ناوهاى جنگى آمریکا زده و با انجام این عملیات خود را فدا مىکردند تا ضربهاى بر دشمنوارد سازند، از سوى ملتها تحسین نشدند؟ هر ملتى چنین خلبانان شجاعى را تحسینمىکند. حال اگر ابرقدرتها و بوقهاى تبلیغاتى آنان براى فریب افکار عمومى نام آن راتروریسم بنامد، چه باک! با نامگذارى فریبکارانه دشمن که حقیقت دگرگون نمىشود. درمنطق همه ملتها چنین انسانهایى قهرمان و ایثارگرند. در منطق اسلام نیز کسى که در دفاع ازاهل و عیالش به دست سارقان کشته شود، شهید است؛
[67] چه رسد به کسى که در دفاع ازآرمانهاى مقدسش به دست دشمن متجاوز کشته شود. در این منطق علاوه بر آنکه جامعه ازآثار این فداکارى بهرهمند مىشود، شخص ایثارگر نیز به سعادت ابدى مىرسد. از اینرو«فداکارى و جانبازى» با سهولت بیشتر و اطمینان خاطر انجام مىگیرد. در منطق اسلامىکسى تن به شهادت مىدهد که احساس کند با مرگ سرخ خویش بیش از حیاتش به امتاسلامى خدمت مىکند و زمانى به استقبال مرگ مىرود که آن را بهترین گزینه براى ضربهزدن به دشمن و بهترین راه سعادت بیابد.
4. لزوم استقامت تا شهادت
در کتاب «جهاد» بحثى وجود دارد که آیا فرار از میدان جنگ جایز است یا نه؟ فقها بااستناد به آیه مبارکه «اذا لقیتم فئة فاثبتوا»
[68]فرار را حرام شمردهاند مگر در شرایطى خاص کهمثلاًسپاه دشمن بیش از دو برابر تعداد مسلمانان باشد که امید بهپیروزىنباشد. محقق حلىدر اثر ارزشمند خود «شرایعالاسلام» مىنویسد:
«لا یجوز الفرار اذا کان العدوّ على الضعف او اقلّ الّا لمتحرّف کطالب السعة او موارد الحیاة اواستدبار الشمس او تسویة لامته او لمتحیز الى فئة قلیلة کانت او کثیرة.»
[69]
روشن است آنچه که محقق با الهام از آیه مبارکه «یا ایها الذین امنوا إذا لقیتم الذین کفروازحفاً فلا تولّوهم الادبار و من یولّهم یومئذ دبره الّا متحرفاً لقتال او متحیزاً الى فئة فقد باءبغضب من الله و مأواه جهنم و بئس المصیر»
[70] استثناء کرده، در حقیقت فرار از جنگمحسوب نمىشود.
برخى از فقها این ضابطه را این گونه تکمیل کردهاند که ملاک دو برابر بودن تعداد
مشرکین نیست به طورى که اگر تعداد آنها بیش از آن بود استقامت لازم نباشد، بلکه این معیاردر صورتى است که طرفین از نظر اوصاف و خصوصیات نزدیک به همباشند.
[71]
به هر تقدیر بر اساس ضابطه یاد شده فرار حرام است، حتى اگر احتمال قوى دهد که دراین جنگ کشته خواهد شد، باز هم مجاز به فرار از جنگ نیست به دلیل لزوم استقامت در آیهیاد شده، علامه حلى در فرضى که احتمال کشته شدن در دو صورت ماندن و گریختن یکسانباشد، باز هم ماندن و استقامت کردن را ترجیح داده است.
[72]
حتى در صورتى که شخص احتمال قوى بدهد که در جنگ کشته خواهد شد، محقق حلىو محقق اردبیلى باز هم فرار را جایز ندانسته و در این فتوا که استقامت را مطلقاً لازمشمردهاند به آیه مبارکه «اذا لقیتم فئة فاثبتوا» استدلال کردهاند.
[73]
شهید ثانى در توجیه این فتوا معتقد شده است که «استقامت تا سر حد مرگ» نه تنهاهلاکت نیست بلکه رسیدن به حیات جاویدان اخروى است، بنابراین اساساً تعارضى بیناطلاق دو آیه مبارکه «اذا لقیتم فئة فاثبتوا» و «ولا تلقوا بایدیکم الى التهلکة» که عدهاى توهمکردهاند، نیست.
[74]
صاحبجواهر «وجوب استقامت» را در فرض دو برابر بودن یا کمتر بودن تعداد دشمناناز تعداد مسلمانان حتى در صورتى که احتمال قوى دهد که کشته مىشود، به علامه در ارشاد،تحریر و تذکرة، فاضل مقداد در تنقیح، و شهید ثانى در مسالک و دیگران نسبت داده، صاحبریاض نیز آن را به اکثر اصحاب نسبت داده است. صاحبجواهر على رغم قول به جواز فراراز میدان جنگ در فرض یاد شده، خود وجوب استقامت را با استناد به این دلایل ترجیحدادهاست:
1. آیه شریفه «اذا لقیتم فئة فاثبتوا».
2. نصوص مستفیض یا متواتر، که بر حرمت فرار از جنگ دلالت دارند و آن را از گناهانکبیره مىشمارند.
3. بناى جهاد بر جانبازى است که نزد خداوند متعال حیات ابدى است «و لا تحسبن الذینقتلوا فى سبیل الله...»
[75]
4. واجب کردن استقامت مسلمانان در برابر مشرکان که از نظر تعداد دو برابر آنها هستند،خود احتمال کشته شدن را افزایش مىدهد خصوصاً در مواردى که دشمن شجاعتر و از نظرقوت قلب قویتر باشد.
وى سپس به قائلین جواز فرار با استدلال به قاعده حرج،چنین پاسخ مىدهد:
«در جهاد که مجاهد فى سبیل الله با شهادت به حیات ابدى وسعادت جاوید مىرسد، چه حرجى متصور است؟! در حالى کهسیدالشهداء - جانم فداى او باد - در کربلا با هفتاد و دو تن دربرابر سى هزار تن از سربازان دشمن (که این تعداد کمترین رقمدر روایات ماست) ایستادگى کرد.»
[76]
بنابراین با توجه به این فتاواى روش باید در مقابل متجاوزانمقاومت کرد و با اقدام به عملیات استشهادى پیشروى آنان راسدکرد.
پینوشتها:
[45]. ر.ک: محمد الزحیلى، احمد معاذ الخطیب، العملیات الاستشهادیه فى المیزان الفقهى، ص89.
[46]. علامه حلى، تبصرة المتعلمین، ص51.
[47]. ابن براج، المهذب، ج1، ص302؛ علامه حلى، قواعد الاحکام، ج1، ص486.
[48]. شیخ محمد حسن، جواهر الکلام، ج21، ص70.
[49]. همان، ص68 - 70.
[50]. محقق حلى، شرایع الاسلام، ج4، ص199 - 200.
[51]. ابن زهره، غنیة النزوع؛ کیدرى، اصباح الشیعه، (به نقل از الینابیع الفقهیه، ج9، ص152 و 170).
[52]. ر.ک: جواهر الکلام، ج21، ص67، علامه در قواعد و تحریر و تذکره، شهیدین در لمعه و شرح لمعه،شیخ طوسى در مبسوط و ابنجنید قایل به کراهت اند.
[53]. مجموعة اسئلة متعلقه باحکام الجهاد و الجواب من علماء القسام، ص11.
[54]. جواهر الکلام، ج21، ص69 - 70.
[55]. وسائل الشیعه، ج15، ص64 - 65.
[56]. قواعدالاحکام، ج1، ص486.
[57]. ر.ک: جواهر الکلام، ج21، ص73.
[58]. ابن براج، المهذب، ج1، ص302؛ ابن ادریس، سرائر، ج3، ص7.
[59]. کاشف الغطاء، کشف الغطاء، ج4، ص337.
[60]. جواهر الکلام، ج21، ص14 - 17.
[61]. همان، ج41، ص655.
[62]. بحارالانوار، ج65، ص212.
[63]. جواهر الکلام، ج21، ص655. «کان فى وصیة امیرالمؤمنین لاصحابه...فاذا حضرت بلیة فاجعلوااموالکم دون انفسکم و اذا انزلت نازلة فاجعلوا انفسکم دون دینکم فاعلموا ان الهالک من هلک دینه»، نیزج66، ص392 از جمله وصایاى پیامبر(ص) به على(ع): «ابذل مالک و دمک دون دینک».
[64]. یوسف القرضاوى، الانتفاضة الفلسطینیة و العملیات الفدائیه، ص7.
[65]. بقره، آیه 194.
[66]. همان، آیه 179.
[67]. وسائل الشیعه، ج15، ص120 - 121.
[68]. انفال، آیه 47.
[69]. شرایع الاسلام، ج1، ص311
[70]. انفال، آیات 15 و 16.
[71]. ر.ک: جواهر الکلام، ج21، ص63، به علامه نسبت داده است.
[72]. تذکرة الفقهاء، ج9، ص60.
[73]. شرایع الاسلام، ج1، ص311؛ مجمع الفائدة و البرهان، ج7، ص452.
[74]. شهید ثانى، مسالک الافهام، ج3، ص23.
[75]. آل عمران، آیه 169.
[76]. جواهر الکلام، ج21، ص61 - 62.
منبع: فصلنامه حکومت اسلامی شماره 27