ادله مشروعیت عملیات استشهادى
الف. آیات قرآن
جهاد در راه خدا
«جهاد در راه خدا» عنوانى است که بر تلاش و مبارزه با دشمن اطلاق مىشود؛ اینکهگروهى از مؤمنان با جان و مال خویش با خدا معامله مىکنند و در مقابل بذل جان و مالبهشت جاویدان الهى را دریافت مىکنند. بر چنین افرادى هم صدق مىکند. قبل از بررسىاین دلیل چند نمونه از آیات قرآن را که درباره جهاد با تعابیر مختلفى وجود دارد،ملاحظهکنید:
«ان الله اشترى من المؤمنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة یقاتلون فى سبیل الله فیقتلونو یقتلون وعداً علیه حقاً فى التوریة و الانجیل و القرآن و من اوفى بعهده من الله فاستبشرواببیعکم الذى بایعتم به و ذلک هو الفوز العظیم»
[18]
در این آیه از معامله گروهى از مؤمنان با خدا سخن گفته شده که «جان و مال خود را بهخدا تقدیم مىکنند و در مقابل بهشت جاویدان الهى را دریافت مىکنند»، «در راه خدامىجنگند، مىکشند و کشته مىشوند.» این دو تعبیر و عنوان، شامل هر دو گروهى که درسطرهاى پیشین معرفى کردیم، مىشود؛ هم کسى که به قصد قربت به میدان جهاد و شهادتقدم مىگذارد و به دست دشمن شهید مىشود و هم کسى که با همین انگیزه به مصاف با دشمن مىرود و براى نابودى جمعى از دشمنان اقدامى مىکند که خودش هم در ضمن کشتهمىشود. هر دو با خداوند عقدى منعقد مىکنند تا بر اساس آن جان و مال خود را با بهشتابدى معامله کنند. بلکه مىتوان صدق مفهوم «اشتراء» به معناى خرید جان و مال مؤمنتوسط خداوند در برابر بهشت
[19] را در عملیات استشهادى روشنتر یافت چون حقیقتاًجانش را به خدا مىفروشد.
«و من الناس من یشرى نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رؤوف بالعباد.»
[20]
این آیه نیز شبیه آیه قبلى است که بعضى از انسانها براى رضایت الهى جان خود را فدامىکنند و به او واگذار مىنمایند.
«...جاهدوا باموالکم و انفسکم فى سبیل الله ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون.»
[21]
در این آیه به همه مردم دستور مىدهد که با اموال و جانهاى خودتان در راه خدا جهادکنید که خیر شما در آن است. «جهاد با مال و جان» نیز عنوانى است که بر هر دو گروه یاد شده،منطبق است. کسى که به عملیات شهادتطلبانه اقدام مىکند، حقیقتاً در راه خدا مجاهدهمىکند؛ هم انگیزهاش الهى است و هم هدفش ضربه زدن به دشمنان خدا و یارى دین اوست.اطلاق لفظ «جهاد فى سبیل الله» شامل چنین فردى هم مىشود.
جانبازى در راه خدا
«ما کان لاهل المدینة و من حولهم من الاعراب ان یتخلفوا عن رسول الله و لا یرغبوا بانفسهمعن نفسه ذلک بانهم لا یصیبهم ظمأ و لا نصب و لا مخمصة فى سبیل الله و لا یطئون موطئاًیغیظ الکفار و لا ینالون من عدوّ نیلاً الا کتب لهم به عمل صالح ان الله لا یضیع اجرالمحسنین.»
[22]
در این آیه مبارکه از اینکه مسلمانان از دستور رسول خدا سرپیچى نموده و براى حفظجان خود پیامبر را حمایت نکنند و بدین وسیله از جان آن حضرت چشم بپوشند، اظهارناخشنودى شده و آن را زیبنده مسلمانان ندانسته است. سپس از پاداشى که از رهگذر تحملتشنگى، خستگى و گرسنگى در راه خدا و مقاومت در برابر ضربات دشمن نصیب مسلمانانخواهد شد سخن مىگوید.
بدیهى است وقتى که مسلمانان مجاز نباشند براى حفظ جان خود، از جان پیامبر که درمعرض خطر قرار مىگیرد، بگذرند و موظف باشند براى حمایت از پیامبر فداکارى نموده واز جان خود بگذرند و مشکلات را تحمل نمایند، به طریق اولى چنین وظیفهاى را در راه حفظ دین و حمایت از راه و رسم پیامبر و هدف آن حضرت بر عهده دارند. دین و آیینى کهپیامبران و اولیاى الهى جان خود را در راه حمایت از آن فدا نمودند. پس جانبازى در راه دینخدا نه تنها مانعى ندارد، بلکه وظیفه مسلمانان بوده و از بهترین اعمال به شمار مىرود و یکىاز مصادیق بارز جانبازى در راه دین خدا انجام «عملیات استشهادى» براى ضربه زدن بهدشمنان است.
ضرورت آمادگى نظامى
«و اعدّوا لهم ما استطعتم من قوة و من رباط الخیل ترهبون به عدوالله و عدوکم...»
[23]
این آیه به مسلمانان امر مىکند که هر قدر توان دارید، از نیروى انسانى و ادوات جنگىتدارک ببینید که در برابر مشرکان همواره مهیا باشید.
[24]
در بعضى از روایات «قوه» را توان تیراندازى و در بعضى دیگر دژهاى مستحکم معناکردهاند.
[25] در بعضى دیگر با رنگ سیاه خضاب کردن محاسن معنا کردهاند،
[26] روشن است کهروایات بیانگر بعضى از مصادیق «قوة» است که متناسب با عصر نزول آیه و صدورروایاتمىباشد.
«ترهبون به عدو الله و عدوکم» به منزله علت این دستور است، یعنى به منظور ترساندندشمنان خدا و دشمنان خود همیشه آماده باشید. برخى از فقها نتیجه گرفتهاند که «هر چه بهآن ترساندن حاصل شود، خوب است»
[27]
عملیات شهادتطلبانه مهمترین هدفش سلب امنیت از دشمن است.
شیخ الشریعه اصفهانى در پاسخ استفتایى در خصوص حمله روس، انگلیس، فرانسه،ژاپن بلژیک، صرب و مونتهنگرو به دولت عثمانى ضمن واجب شمردن دفاع از بلاد مسلمینبر همه فرق اسلامى از آنان مىخواهد که به قدر توان و میسور بذل جهد نمایند:
«یکى به مال، دیگرى به جان، ثالثى به بذل سلاح، رابعى به آبرو و جاه، خامسى به اعمال حیلهو تدبیر، سادسى به زدن تفنگ و تیر و هکذا».
سپس براى این منظور به آیه مبارکه «ترهبون به...» استناد مىجوید.
[28] این فتوا شاملچنین عملیاتى در مقام دفاع از بلاد مسلمین مىشود.
نتیجه آنکه عناوینى که در آیات یاد شده مطرح است و درباره مجاهدان راه خدا به کاررفته مانند «جهاد با جان»، «معامله با خدا و خریدن بهشت و رضاى الهى در برابر بذل جان»،
«آمادگى نظامى به منظور ایجاد رعب در دل دشمن»، «ضرورتفداکارى و جانبازى در راه حمایت از پیامبر و دین خدا» همگىدرباره کسانى که با قصد قربت و مقابله با دشمنان دین خدا بهعملیات استشهادى اقدام مىکنند، صادق است.
ب. روایات
علاوه بر آیات قرآن، روایات فراوانى وجود دارد که بهروشنى بر مشروعیت و فضیلت عملیات استشهادى دلالتمىکند. هم در منابع شیعى و هم در منابع اهل سنت نمونههاىفراوانى را مىتوان یافت.
روایتى که از رسول خدا(ص) پیرامون ارزش برتر شهادت درمقدمه نقل کردیم، از معروفترین روایات در موضوع مورد بحثاست. مسلمانان براى رسیدن به برترین نیکیها که شهادت در راهخداست، سر از پا نمىشناختند. امام صادق(ع) برترین جهاد راجهادى مىشمارد که مرکب شخص پى شود و خونش در راه خدابه زمین ریخته شود.
[29] پیامبر اکرم(ص) نیز محبوبترین قطرهنزد خداى سبحان را قطره خونى مىشمارد که در راه خدا برزمینمىریزد:
«ما من قطرة احبّ الى الله عزّ و جلّ من قطرة دم فى سبیلالله.»
[30]
اولیاى دین نه تنها مردم را به دفاع از ایمان و اعتقاد و ارزشهاىدینى دعوت مىکردند، بلکه دفاع از جان و مال و ناموس را نیزلازم شمرده و حتى استقبال از خطر جانى را در راه دفاع از جان وناموس و جان نزدیکان نیکو شمرده و کسى را که در این عرصهکشته شود، شهید خواندهاند:
«من قتل دون عیاله فهو شهید، من قتل دون ماله فهو بمنزلةالشهید.»
[31]
از امام هشتم على بن موسى الرضا(ع) سؤال کردند کسى که درسفر اهل و عیالش را به همراه دارد و عدهاى به آنان طمع مىکنند،آیا باید در دفاع از آنان بایستد هر چند بترسد که به قیمت جانشتمام شود؟ حضرت فرمود: بله باید بایستد و دفاع کند.
[32]
دسته دیگر احادیثى است که از عشق و علاقه اولیاى الهى بهشهادت سخن مىگوید. از رسول خدا(ص) نقل شده که فرمودند:
«و الذى نفسى بیده لوددت انى اقتل فى سبیل الله ثم احیافاقتل ثم احیا فاقتل؛
[33]
قسم به کسى که جانم در دست اوست، دوست داشتم که در راهخدا کشته شوم، سپس زنده گردم، دو باره کشته شوم، باردیگر زنده شوم و مجدداً کشته شوم.»
چه اینکه از امام على بن ابىطالب(ع) نیز نقل شده که حضرتعشق و علاقه خود را به مرگ و شهادت بیش از علاقه کودکشیرخوار به پستان مادر توصیف نموده است:
«و الله لابن ابىطالب آنس بالموت من الطفل بثدى امّه.»
[34]
شبیه این جملات از ائمه و اولیاى دیگر نیز نقل شده است.امام حسین(ع) علاقه خود به شهادت را در قالب این بیتابرازفرمودند:
«و ان یکن الابدان للموت انشئت فقتل امرىء بالسیف فى اللهاجمل؛
[35]
اگر بدنها براى مرگ آفریده شده، پس کشته شدن انسان باشمشیر در راه خدا، بهتر و زیباتراست.»
شبیه این جملات توسط اهل بیت و یاران امام حسین(ع) درشب عاشورا نیز ابراز شد. هنگامى که امام بیعت خود را ازاصحاب خود برداشت، یکى پس از دیگرى با بیان جملاتى که ازعشق به شهادت ناشى مىشد، به حضرتش ابراز وفادارى کردند.فرزندان عقیل از اینکه امام را در برابر دشمن تنها بگذارند، تبرّىجسته و اظهار داشتند:
«به خدا سوگند چنین نمىکنیم، جان و مال و خانواده خود را فداى تو مىکنیم و به همراه تو بادشمن مىجنگیم تا کشته شویم.»
مسلم بن عوسجه نیز گفت:
«هرگز از تو جدا نمىشوم، حتى اگر سلاح جنگى در اختیار نداشته باشم، دشمن را با سنگمورد حمله قرار مىدهم تا با تو کشته شوم.»
سعید بن عبدالله حنفى نیز گفت:
«به خدا سوگند اگر بدانم که کشته مىشوم، سپس زنده مىگردم، آن گاه زنده زنده مرامىسوزانند و خاکسترم را بر باد مىدهند، و هفتاد مرتبه این حادثه تکرار مىشود، هرگز از توجدا نمىشوم تا در راه تو کشته شوم، چرا چنین نکنم، در حالى که یک مرتبه کشته خواهم شدو به کرامت ابدى خواهم رسید.»
دیگر اصحاب و اهل بیت آن حضرت نیز سخنانى شبیه به آن را ابراز کردند.
[36] در روزعاشورا نیز با عمل خویش گفتار خود را مبنى بر عشق به شهادت به اثبات رساندند.
ج. سیره پیامبر و اولیاى خدا
روشنتر و گویاتر از کلمات پیامبر اکرم(ص) و اولیاى الهى، سیره آن بزرگواران است کهدلیل قاطعى بر مشروعیت و فضیلت شهادتطلبى است. بسیارى از پیامبران الهى در راهاحیاى دین خدا در برابر مستکبران ایستادند و با علم به اینکه در این راه جان خود را فداخواهند کرد، عقب نشینى نکرده و شهادت در راه خدا را با افتخار در آغوش گرفتند، زکریا ویحیى دو پیامبر الهى در راه حراست از ارزشهاى الهى و حق و عدالت و دفاع از بانوى صالحعصر خویش حضرت مریم(س) به دست یهودیان سرکش به طرز فجیعى به شهادترسیدند. پیامبر اسلام در جنگها چنان به قلب دشمن حمله مىکرد که اصحاب آن حضرت برجان او بیمناک مىشدند و به شهادت على(ع) در کوران جنگ که به پناهگاهى نیاز داشتند، بهآن حضرت متوسل شده و در پناه ایشان قرار مىگرفتند.
[37] چه اینکه امام على(ع) نیز از آغاز تالحظه شهادت با مرگ زندگى مىکرد و در انتظار شهادت لحظه شمارى مىنمود. در شبهجرت رسول خدا(ص) (لیلة المبیت) به امر آن حضرت در بستر وى قرار گرفت تا پیامبربتوانداز آسیب دشمن در امان باشد بدون آنکه بداند به سلامت خواهد بود.
[38]
على(ع) به نقل یکى از مورخان اهل سنت مىفرماید: در جنگ احد وقتى شایعه قتلرسول خدا(ص) پیچید من که مطمئن بودم پیامبر از جنگ نمىگریزد، هنگامى که او را در جمع کشتگان نیافتم، فکر کردم شاید خداوند به خاطر رفتار ما او را به آسمان برده باشد، لذاتصمیم گرفتم به جنگ ادامه دهم تا به شهادت برسم. غلاف شمشیرم را شکستم و شروع بهجنگ کردم. دشمن که مرا این گونه مصمم دید، راه مقابلم را گشود، ناگاه چشمم به رسول خداافتاد که روبهرویم ایستاده، فرمود: یا على! تو چرا فرار نمىکنى؟ عرض کردم: کجا روم و شمارا تنها بگذارم، به خدا قسم از شما جدا نخواهم شد تا کشته شوم یا خدا تو را پیروز گرداند.
[39]
در همین جنگ بود که شمشیر آن حضرت شکست و پیامبر شمشیر خود «ذوالفقار» را بهعلى داد و جمله معروف «لا فتى الا على و لا سیف الا ذوالفقار» میان زمین و آسمان ندادادهشد.
[40]
وقتى آیه مبارکه «أحسب الناس ان یترکوا ان یقولوا امنا و هم لا یفتنون»
[41] نازل شد، از آنحضرت نقل شده که مىدانستم در زمان رسول خدا فتنهاى رخ نخواهد داد و این فتنه مربوطبه بعد از وفات پیامبر است. درباره فتنه از آن حضرت سؤال کردم و توضیحاتى به من داد.عرض کردم: آیا شما در جنگ احد به من نوید شهادت ندادید؟ آیا من باید زنده باشم و منتظرآن فتنه باشم؟ فرمود: تو آن زمان را درک خواهى کرد ولى پس از آن به فیض عظیم شهادتنایل خواهى شد.
[42]
ماجراى نهضت امام حسین(ع) در کربلا و وضعیت اهل بیت و اصحاب ایشان و عشق بهشهادت در راه خدا و استقبال از آن باعلم به شهادت و خوشحالى آنان در شب عاشورا همگى گواهصادقى است بر مشروعیت و فضیلت شهادتطلبى و استقبال از مرگ.
در بسیارى از موارد یاد شده با اطمینان مىتوان گفت که آن بزرگواران خود در سلسلهعلل و اسباب شهادت خویش قرار دارند، و شاید مهمترین علت و سبب مرگ و شهادت آنان،رفتارشان و شیفتگى شان از شهادت باشد. حتى یکى از تحلیلهاىقوى و معتبر از قیام اباعبدالله(ع) این است که آن حضرت چون مىدانست با حیات خود نمىتواند اسلام را ازخطر حکومت بنىامیه نجات دهد، با مرگ و شهادت خویش این مهم را تحقق بخشید ومشعل هدایت بشر و اسوه مبارزه با ظلم و بىعدالتى شد.
در ماجراى داستان اصحاب اخدود روایتى در منابع اهل سنت نقل شده که امینالاسلام طبرسى نیز در تفسیر شریف مجمعالبیان آن را نقل نموده و ماجرا از این قرار بود:
«صهیب از رسول خدا نقل مىکند که، در قصه اصحاب اخدود پادشاهى ستمگر بود که روزى سخت بیمار شد. جوانى داراى کرامات که بیماران لاعلاج را شفا مىداد در آن شهر زندگى مىکرد. ولى ایمان و اعتقادى به پادشاه که خود را ربّ مردم مىدانست، نداشت و بهپروردگار عالم ایمان داشت. او را براى معالجه نزد شاه مىبرند. شاه مىپرسد: آیا مىتوانى مراشفا دهى؟ پاسخ مىدهد: من کسى را شفا نمىدهم، من فقط دعا مىکنم و پروردگار عالم شفامىدهد. پادشاه بر مىآشوبد که مگر ربّ تو من نیستم؟! پاسخ مىدهد: نه، کسى ربّ من استکه ربّ تو نیز هست. هر چه از او مىخواهد که دست از این اعتقاد بردارد، نمىپذیرد. دستورمىدهد جوان را به بالاى کوهى برده و از آنجا به زمین پرتاب کنند. وقتى او را به بالاى کوهمىبرند، از درگاه خدا مىخواهد که مأموران را به سزاى اعمالشان برساند. همه مأموران بهپایین سقوط مىکنند و او سالم نزد پادشاه باز مىگردد. وقتى از ماجرا جویا مىشود، جوانپاسخ مىدهد که پروردگار عالم آنها را مجازات کرد.
بار دیگر دستور مىدهد که او را با کشتى به دریا برده و به قعر دریا بیفکنند. این بار نیز بادعاى جوان مأموران هلاک مىشوند و به نزد پادشاه باز مىگردد. وقتى ماجرا را جویا مىشودجوان مىگوید: پروردگار عالم آنان را مجازات نمود. آنگاه به پادشاه مىگوید: اگر مىخواهى مرا به قتل برسانى باید دست و پایم را با طناب به درختى ببندى، مردم را هم به تماشا فراب خوانى، تیر و کمان به دست بگیرى و بگویى: به نام پروردگارِ این جوان، آنگاه تیر را از کمان خارج کنى تا من کشته شوم. پادشاه به توصیه او عمل مىکند و با اصابت تیر به قلب جوان کشته مىشود. مردم با مشاهده این صحنه و شنیدن جملهاى که از دهان پادشاه خارج مىشود،همگى با صداى بلند مىگویند: ما هم به پروردگار این جوان ایمان آوردیم. و بدین وسیله جوان با قربانى کردن خود مردم را هدایت مىکند. پادشاه هر چه مردم را تهدید مىکند،سودى نمىبخشد.»
[43]
از اینکه این جوان - که احتمالاً به قرینه بعضى از روایات از پیامبران سرزمین حبشهبوده
[44] - خود را براى هدایت مردم فدا مىکند و در واقع خود اسباب قتلش را فراهم مىسازد،پیامبر نیز این داستان را نقل کرده و نسبت به بخش آخر آن مخالفتى نمىکند، مىتوان فهمیدکه فدا کردن جان خود براى اهداف والا مجاز است.
پینوشتها:
[18]. توبه، آیه111.
[19]. قرطبى، تفسیر قرطبى، ج8، ص267 - 268.
[20]. بقره، آیه 207.
[21]. توبه، آیه 41.
[22]. همان، آیه 120.
[23]. انفال، آیه60.
[24]. طبرسى، مجمعالبیان، ج2، ص555.
[25]. همان.
[26]. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج1، ص123، ح282.
[27]. میرزاى قمى، جامع الشتات، ج1، ص393.
[28]. فتاوا جهادیه، به کوشش محمدحسن کاووسى و نصر الله صالحى، ص71.
[29]. وسائل الشیعه، ج15، ص12.
[30]. همان، ص14.
[31]. همان، ص120 - 121.
[32]. وسائل الشیعه، ج15، ص122.
[33]. صحیح بخارى، ج6، ص93.
[34]. نهج البلاغه، خ5
[35]. موسوعة کلمات الامام الحسین(ع)، ص499.
[36]. همان، ص400 - 401.
[37]. تاریخ طبرى، ج2، ص135.
[38]. تاریخ یعقوبى، ج2، ص39.
[39]. تاریخ طبرى، ج2، ص514.
[40]. مجلسى، بحارالانوار، ج20، ص87.
[41]. عنکبوت، آیه1.
[42]. نهج البلاغه، خ156.
[43]. طبرسى، مجمعالبیان، ج5، ص464 - 465.
[44]. ر.ک: محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج14، ص438 - 445.
منبع: فصلنامه حکومت اسلامی شماره 27