ماهان شبکه ایرانیان

مبانى فقهى عملیات شهادت طلبانه (۲)

ادله مشروعیت عملیات استشهادى   الف. آیات قرآن   جهاد در راه خدا   «جهاد در راه خدا» عنوانى است که بر تلاش و مبارزه با دشمن اطلاق مى‏شود؛ اینکهگروهى از مؤمنان با جان و مال خویش با خدا معامله مى‏کنند و در مقابل بذل جان و مالبهشت جاویدان الهى را دریافت مى‏کنند

مبانى فقهى عملیات شهادت طلبانه (2)

ادله مشروعیت عملیات استشهادى
 

الف. آیات قرآن
 

جهاد در راه خدا
 

«جهاد در راه خدا» عنوانى است که بر تلاش و مبارزه با دشمن اطلاق مى‏شود؛ اینکهگروهى از مؤمنان با جان و مال خویش با خدا معامله مى‏کنند و در مقابل بذل جان و مالبهشت جاویدان الهى را دریافت مى‏کنند. بر چنین افرادى هم صدق مى‏کند. قبل از بررسىاین دلیل چند نمونه از آیات قرآن را که درباره جهاد با تعابیر مختلفى وجود دارد،ملاحظه‏کنید:
«ان الله اشترى من المؤمنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة یقاتلون فى سبیل الله فیقتلونو یقتلون وعداً علیه حقاً فى التوریة و الانجیل و القرآن و من اوفى بعهده من الله فاستبشرواببیعکم الذى بایعتم به و ذلک هو الفوز العظیم»
[18]
در این آیه از معامله گروهى از مؤمنان با خدا سخن گفته شده که «جان و مال خود را بهخدا تقدیم مى‏کنند و در مقابل بهشت جاویدان الهى را دریافت مى‏کنند»، «در راه خدامى‏جنگند، مى‏کشند و کشته مى‏شوند.» این دو تعبیر و عنوان، شامل هر دو گروهى که درسطرهاى پیشین معرفى کردیم، مى‏شود؛ هم کسى که به قصد قربت به میدان جهاد و شهادتقدم مى‏گذارد و به دست دشمن شهید مى‏شود و هم کسى که با همین انگیزه به مصاف با دشمن مى‏رود و براى نابودى جمعى از دشمنان اقدامى مى‏کند که خودش هم در ضمن کشتهمى‏شود. هر دو با خداوند عقدى منعقد مى‏کنند تا بر اساس آن جان و مال خود را با بهشتابدى معامله کنند. بلکه مى‏توان صدق مفهوم «اشتراء» به معناى خرید جان و مال مؤمنتوسط خداوند در برابر بهشت
[19] را در عملیات استشهادى روشن‏تر یافت چون حقیقتاًجانش را به خدا مى‏فروشد.
«و من الناس من یشرى نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رؤوف بالعباد.»
[20]
این آیه نیز شبیه آیه قبلى است که بعضى از انسانها براى رضایت الهى جان خود را فدامى‏کنند و به او واگذار مى‏نمایند.
«...جاهدوا باموالکم و انفسکم فى سبیل الله ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون.»
[21]
در این آیه به همه مردم دستور مى‏دهد که با اموال و جانهاى خودتان در راه خدا جهادکنید که خیر شما در آن است. «جهاد با مال و جان» نیز عنوانى است که بر هر دو گروه یاد شده،منطبق است. کسى که به عملیات شهادت‏طلبانه اقدام مى‏کند، حقیقتاً در راه خدا مجاهدهمى‏کند؛ هم انگیزه‏اش الهى است و هم هدفش ضربه زدن به دشمنان خدا و یارى دین اوست.اطلاق لفظ «جهاد فى سبیل الله» شامل چنین فردى هم مى‏شود.

جانبازى در راه خدا
 

«ما کان لاهل المدینة و من حولهم من الاعراب ان یتخلفوا عن رسول الله و لا یرغبوا بانفسهمعن نفسه ذلک بانهم لا یصیبهم ظمأ و لا نصب و لا مخمصة فى سبیل الله و لا یطئون موطئاًیغیظ الکفار و لا ینالون من عدوّ نیلاً الا کتب لهم به عمل صالح ان الله لا یضیع اجرالمحسنین.»
[22]
در این آیه مبارکه از اینکه مسلمانان از دستور رسول خدا سرپیچى نموده و براى حفظجان خود پیامبر را حمایت نکنند و بدین وسیله از جان آن حضرت چشم بپوشند، اظهارناخشنودى شده و آن را زیبنده مسلمانان ندانسته است. سپس از پاداشى که از رهگذر تحملتشنگى، خستگى و گرسنگى در راه خدا و مقاومت در برابر ضربات دشمن نصیب مسلمانانخواهد شد سخن مى‏گوید.
بدیهى است وقتى که مسلمانان مجاز نباشند براى حفظ جان خود، از جان پیامبر که درمعرض خطر قرار مى‏گیرد، بگذرند و موظف باشند براى حمایت از پیامبر فداکارى نموده واز جان خود بگذرند و مشکلات را تحمل نمایند، به طریق اولى چنین وظیفه‏اى را در راه حفظ دین و حمایت از راه و رسم پیامبر و هدف آن حضرت بر عهده دارند. دین و آیینى کهپیامبران و اولیاى الهى جان خود را در راه حمایت از آن فدا نمودند. پس جانبازى در راه دینخدا نه تنها مانعى ندارد، بلکه وظیفه مسلمانان بوده و از بهترین اعمال به شمار مى‏رود و یکىاز مصادیق بارز جانبازى در راه دین خدا انجام «عملیات استشهادى» براى ضربه زدن بهدشمنان است.

ضرورت آمادگى نظامى
 

«و اعدّوا لهم ما استطعتم من قوة و من رباط الخیل ترهبون به عدوالله و عدوکم...»
[23]
این آیه به مسلمانان امر مى‏کند که هر قدر توان دارید، از نیروى انسانى و ادوات جنگىتدارک ببینید که در برابر مشرکان همواره مهیا باشید.
[24]
در بعضى از روایات «قوه» را توان تیراندازى و در بعضى دیگر دژهاى مستحکم معناکرده‏اند.
[25] در بعضى دیگر با رنگ سیاه خضاب کردن محاسن معنا کرده‏اند،
[26] روشن است کهروایات بیانگر بعضى از مصادیق «قوة» است که متناسب با عصر نزول آیه و صدورروایات‏مى‏باشد.
«ترهبون به عدو الله و عدوکم» به منزله علت این دستور است، یعنى به منظور ترساندندشمنان خدا و دشمنان خود همیشه آماده باشید. برخى از فقها نتیجه گرفته‏اند که «هر چه بهآن ترساندن حاصل شود، خوب است»
[27]
عملیات شهادت‏طلبانه مهمترین هدفش سلب امنیت از دشمن است.
شیخ الشریعه اصفهانى در پاسخ استفتایى در خصوص حمله روس، انگلیس، فرانسه،ژاپن بلژیک، صرب و مونته‏نگرو به دولت عثمانى ضمن واجب شمردن دفاع از بلاد مسلمینبر همه فرق اسلامى از آنان مى‏خواهد که به قدر توان و میسور بذل جهد نمایند:
«یکى به مال، دیگرى به جان، ثالثى به بذل سلاح، رابعى به آبرو و جاه، خامسى به اعمال حیلهو تدبیر، سادسى به زدن تفنگ و تیر و هکذا».
سپس براى این منظور به آیه مبارکه «ترهبون به...» استناد مى‏جوید.
[28] این فتوا شاملچنین عملیاتى در مقام دفاع از بلاد مسلمین مى‏شود.
نتیجه آنکه عناوینى که در آیات یاد شده مطرح است و درباره مجاهدان راه خدا به کاررفته مانند «جهاد با جان»، «معامله با خدا و خریدن بهشت و رضاى الهى در برابر بذل جان»،
«آمادگى نظامى به منظور ایجاد رعب در دل دشمن»، «ضرورتفداکارى و جانبازى در راه حمایت از پیامبر و دین خدا» همگىدرباره کسانى که با قصد قربت و مقابله با دشمنان دین خدا بهعملیات استشهادى اقدام مى‏کنند، صادق است.

ب. روایات
 

علاوه بر آیات قرآن، روایات فراوانى وجود دارد که بهروشنى بر مشروعیت و فضیلت عملیات استشهادى دلالتمى‏کند. هم در منابع شیعى و هم در منابع اهل سنت نمونه‏هاىفراوانى را مى‏توان یافت.
روایتى که از رسول خدا(ص) پیرامون ارزش برتر شهادت درمقدمه نقل کردیم، از معروفترین روایات در موضوع مورد بحثاست. مسلمانان براى رسیدن به برترین نیکیها که شهادت در راهخداست، سر از پا نمى‏شناختند. امام صادق(ع) برترین جهاد راجهادى مى‏شمارد که مرکب شخص پى شود و خونش در راه خدابه زمین ریخته شود.
[29] پیامبر اکرم(ص) نیز محبوب‏ترین قطرهنزد خداى سبحان را قطره خونى مى‏شمارد که در راه خدا برزمین‏مى‏ریزد:
«ما من قطرة احبّ الى الله عزّ و جلّ من قطرة دم فى سبیلالله.»
[30]
اولیاى دین نه تنها مردم را به دفاع از ایمان و اعتقاد و ارزشهاىدینى دعوت مى‏کردند، بلکه دفاع از جان و مال و ناموس را نیزلازم شمرده و حتى استقبال از خطر جانى را در راه دفاع از جان وناموس و جان نزدیکان نیکو شمرده و کسى را که در این عرصهکشته شود، شهید خوانده‏اند:
«من قتل دون عیاله فهو شهید، من قتل دون ماله فهو بمنزلةالشهید.»
[31]
از امام هشتم على بن موسى الرضا(ع) سؤال کردند کسى که درسفر اهل و عیالش را به همراه دارد و عده‏اى به آنان طمع مى‏کنند،آیا باید در دفاع از آنان بایستد هر چند بترسد که به قیمت جانشتمام شود؟ حضرت فرمود: بله باید بایستد و دفاع کند.
[32]
دسته دیگر احادیثى است که از عشق و علاقه اولیاى الهى بهشهادت سخن مى‏گوید. از رسول خدا(ص) نقل شده که فرمودند:
«و الذى نفسى بیده لوددت انى اقتل فى سبیل الله ثم احیافاقتل ثم احیا فاقتل؛
[33]
قسم به کسى که جانم در دست اوست، دوست داشتم که در راهخدا کشته شوم، سپس زنده گردم، دو باره کشته شوم، باردیگر زنده شوم و مجدداً کشته شوم.»
چه اینکه از امام على بن ابى‏طالب(ع) نیز نقل شده که حضرتعشق و علاقه خود را به مرگ و شهادت بیش از علاقه کودکشیرخوار به پستان مادر توصیف نموده است:
«و الله لابن ابى‏طالب آنس بالموت من الطفل بثدى امّه.»
[34]
شبیه این جملات از ائمه و اولیاى دیگر نیز نقل شده است.امام حسین(ع) علاقه خود به شهادت را در قالب این بیتابرازفرمودند:
«و ان یکن الابدان للموت انشئت فقتل امرى‏ء بالسیف فى اللهاجمل؛
[35]
اگر بدنها براى مرگ آفریده شده، پس کشته شدن انسان باشمشیر در راه خدا، بهتر و زیباتراست.»
شبیه این جملات توسط اهل بیت و یاران امام حسین(ع) درشب عاشورا نیز ابراز شد. هنگامى که امام بیعت خود را ازاصحاب خود برداشت، یکى پس از دیگرى با بیان جملاتى که ازعشق به شهادت ناشى مى‏شد، به حضرتش ابراز وفادارى کردند.فرزندان عقیل از اینکه امام را در برابر دشمن تنها بگذارند، تبرّىجسته و اظهار داشتند:
«به خدا سوگند چنین نمى‏کنیم، جان و مال و خانواده خود را فداى تو مى‏کنیم و به همراه تو بادشمن مى‏جنگیم تا کشته شویم.»
مسلم بن عوسجه نیز گفت:
«هرگز از تو جدا نمى‏شوم، حتى اگر سلاح جنگى در اختیار نداشته باشم، دشمن را با سنگمورد حمله قرار مى‏دهم تا با تو کشته شوم.»
سعید بن عبدالله حنفى نیز گفت:
«به خدا سوگند اگر بدانم که کشته مى‏شوم، سپس زنده مى‏گردم، آن گاه زنده زنده مرامى‏سوزانند و خاکسترم را بر باد مى‏دهند، و هفتاد مرتبه این حادثه تکرار مى‏شود، هرگز از توجدا نمى‏شوم تا در راه تو کشته شوم، چرا چنین نکنم، در حالى که یک مرتبه کشته خواهم شدو به کرامت ابدى خواهم رسید.»
دیگر اصحاب و اهل بیت آن حضرت نیز سخنانى شبیه به آن را ابراز کردند.
[36] در روزعاشورا نیز با عمل خویش گفتار خود را مبنى بر عشق به شهادت به اثبات رساندند.

ج. سیره پیامبر و اولیاى خدا
 

روشنتر و گویاتر از کلمات پیامبر اکرم(ص) و اولیاى الهى، سیره آن بزرگواران است کهدلیل قاطعى بر مشروعیت و فضیلت شهادت‏طلبى است. بسیارى از پیامبران الهى در راهاحیاى دین خدا در برابر مستکبران ایستادند و با علم به اینکه در این راه جان خود را فداخواهند کرد، عقب نشینى نکرده و شهادت در راه خدا را با افتخار در آغوش گرفتند، زکریا ویحیى دو پیامبر الهى در راه حراست از ارزشهاى الهى و حق و عدالت و دفاع از بانوى صالحعصر خویش حضرت مریم(س) به دست یهودیان سرکش به طرز فجیعى به شهادترسیدند. پیامبر اسلام در جنگها چنان به قلب دشمن حمله مى‏کرد که اصحاب آن حضرت برجان او بیمناک مى‏شدند و به شهادت على(ع) در کوران جنگ که به پناهگاهى نیاز داشتند، بهآن حضرت متوسل شده و در پناه ایشان قرار مى‏گرفتند.
[37] چه اینکه امام على(ع) نیز از آغاز تالحظه شهادت با مرگ زندگى مى‏کرد و در انتظار شهادت لحظه شمارى مى‏نمود. در شبهجرت رسول خدا(ص) (لیلة المبیت) به امر آن حضرت در بستر وى قرار گرفت تا پیامبربتوانداز آسیب دشمن در امان باشد بدون آنکه بداند به سلامت خواهد بود.
[38]
على(ع) به نقل یکى از مورخان اهل سنت مى‏فرماید: در جنگ احد وقتى شایعه قتلرسول خدا(ص) پیچید من که مطمئن بودم پیامبر از جنگ نمى‏گریزد، هنگامى که او را در جمع کشتگان نیافتم، فکر کردم شاید خداوند به خاطر رفتار ما او را به آسمان برده باشد، لذاتصمیم گرفتم به جنگ ادامه دهم تا به شهادت برسم. غلاف شمشیرم را شکستم و شروع بهجنگ کردم. دشمن که مرا این گونه مصمم دید، راه مقابلم را گشود، ناگاه چشمم به رسول خداافتاد که روبه‏رویم ایستاده، فرمود: یا على! تو چرا فرار نمى‏کنى؟ عرض کردم: کجا روم و شمارا تنها بگذارم، به خدا قسم از شما جدا نخواهم شد تا کشته شوم یا خدا تو را پیروز گرداند.
[39]
در همین جنگ بود که شمشیر آن حضرت شکست و پیامبر شمشیر خود «ذوالفقار» را بهعلى داد و جمله معروف «لا فتى الا على و لا سیف الا ذوالفقار» میان زمین و آسمان نداداده‏شد.
[40]
وقتى آیه مبارکه «أحسب الناس ان یترکوا ان یقولوا امنا و هم لا یفتنون»
[41] نازل شد، از آنحضرت نقل شده که مى‏دانستم در زمان رسول خدا فتنه‏اى رخ نخواهد داد و این فتنه مربوطبه بعد از وفات پیامبر است. درباره فتنه از آن حضرت سؤال کردم و توضیحاتى به من داد.عرض کردم: آیا شما در جنگ احد به من نوید شهادت ندادید؟ آیا من باید زنده باشم و منتظرآن فتنه باشم؟ فرمود: تو آن زمان را درک خواهى کرد ولى پس از آن به فیض عظیم شهادتنایل خواهى شد.
[42]
ماجراى نهضت امام حسین(ع) در کربلا و وضعیت اهل بیت و اصحاب ایشان و عشق بهشهادت در راه خدا و استقبال از آن باعلم به شهادت و خوشحالى آنان در شب عاشورا همگى گواه‏صادقى است بر مشروعیت و فضیلت شهادت‏طلبى و استقبال از مرگ.
در بسیارى از موارد یاد شده با اطمینان مى‏توان گفت که آن بزرگواران خود در سلسلهعلل و اسباب شهادت خویش قرار دارند، و شاید مهمترین علت و سبب مرگ و شهادت آنان،رفتارشان و شیفتگى شان از شهادت باشد. حتى یکى از تحلیلهاى‏قوى و معتبر از قیام اباعبدالله(ع) این است که آن حضرت چون مى‏دانست با حیات خود نمى‏تواند اسلام را ازخطر حکومت بنى‏امیه نجات دهد، با مرگ و شهادت خویش این مهم را تحقق بخشید ومشعل هدایت بشر و اسوه مبارزه با ظلم و بى‏عدالتى شد.
در ماجراى داستان اصحاب اخدود روایتى در منابع اهل سنت نقل شده که امین‏الاسلام طبرسى نیز در تفسیر شریف مجمع‏البیان آن را نقل نموده و ماجرا از این قرار بود:
«صهیب از رسول خدا نقل مى‏کند که، در قصه اصحاب اخدود پادشاهى ستمگر بود که روزى سخت بیمار شد. جوانى داراى کرامات که بیماران لاعلاج را شفا مى‏داد در آن شهر زندگى مى‏کرد. ولى ایمان و اعتقادى به پادشاه که خود را ربّ مردم مى‏دانست، نداشت و بهپروردگار عالم ایمان داشت. او را براى معالجه نزد شاه مى‏برند. شاه مى‏پرسد: آیا مى‏توانى مراشفا دهى؟ پاسخ مى‏دهد: من کسى را شفا نمى‏دهم، من فقط دعا مى‏کنم و پروردگار عالم شفامى‏دهد. پادشاه بر مى‏آشوبد که مگر ربّ تو من نیستم؟! پاسخ مى‏دهد: نه، کسى ربّ من استکه ربّ تو نیز هست. هر چه از او مى‏خواهد که دست از این اعتقاد بردارد، نمى‏پذیرد. دستورمى‏دهد جوان را به بالاى کوهى برده و از آنجا به زمین پرتاب کنند. وقتى او را به بالاى کوهمى‏برند، از درگاه خدا مى‏خواهد که مأموران را به سزاى اعمالشان برساند. همه مأموران بهپایین سقوط مى‏کنند و او سالم نزد پادشاه باز مى‏گردد. وقتى از ماجرا جویا مى‏شود، جوانپاسخ مى‏دهد که پروردگار عالم آنها را مجازات کرد.
بار دیگر دستور مى‏دهد که او را با کشتى به دریا برده و به قعر دریا بیفکنند. این بار نیز بادعاى جوان مأموران هلاک مى‏شوند و به نزد پادشاه باز مى‏گردد. وقتى ماجرا را جویا مى‏شودجوان مى‏گوید: پروردگار عالم آنان را مجازات نمود. آنگاه به پادشاه مى‏گوید: اگر مى‏خواهى مرا به قتل برسانى باید دست و پایم را با طناب به درختى ببندى، مردم را هم به تماشا فراب خوانى، تیر و کمان به دست بگیرى و بگویى: به نام پروردگارِ این جوان، آن‏گاه تیر را از کمان خارج کنى تا من کشته شوم. پادشاه به توصیه او عمل مى‏کند و با اصابت تیر به قلب جوان کشته مى‏شود. مردم با مشاهده این صحنه و شنیدن جمله‏اى که از دهان پادشاه خارج مى‏شود،همگى با صداى بلند مى‏گویند: ما هم به پروردگار این جوان ایمان آوردیم. و بدین وسیله جوان با قربانى کردن خود مردم را هدایت مى‏کند. پادشاه هر چه مردم را تهدید مى‏کند،سودى نمى‏بخشد.»
[43]
از اینکه این جوان - که احتمالاً به قرینه بعضى از روایات از پیامبران سرزمین حبشهبوده
[44] - خود را براى هدایت مردم فدا مى‏کند و در واقع خود اسباب قتلش را فراهم مى‏سازد،پیامبر نیز این داستان را نقل کرده و نسبت به بخش آخر آن مخالفتى نمى‏کند، مى‏توان فهمیدکه فدا کردن جان خود براى اهداف والا مجاز است.

پی‌نوشت‌ها:
 

[18]. توبه، آیه‏111.
[19]. قرطبى، تفسیر قرطبى، ج‏8، ص‏267 - 268.
[20]. بقره، آیه 207.
[21]. توبه، آیه 41.
[22]. همان، آیه 120.
[23]. انفال، آیه‏60.
[24]. طبرسى، مجمع‏البیان، ج‏2، ص‏555.
[25]. همان.
[26]. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج‏1، ص‏123، ح‏282.
[27]. میرزاى قمى، جامع الشتات، ج‏1، ص‏393.
[28]. فتاوا جهادیه، به کوشش محمدحسن کاووسى و نصر الله صالحى، ص‏71.
[29]. وسائل الشیعه، ج‏15، ص‏12.
[30]. همان، ص‏14.
[31]. همان، ص‏120 - 121.
[32]. وسائل الشیعه، ج‏15، ص‏122.
[33]. صحیح بخارى، ج‏6، ص‏93.
[34]. نهج البلاغه، خ‏5
[35]. موسوعة کلمات الامام الحسین(ع)، ص‏499.
[36]. همان، ص‏400 - 401.
[37]. تاریخ طبرى، ج‏2، ص‏135.
[38]. تاریخ یعقوبى، ج‏2، ص‏39.
[39]. تاریخ طبرى، ج‏2، ص‏514.
[40]. مجلسى، بحارالانوار، ج‏20، ص‏87.
[41]. عنکبوت، آیه‏1.
[42]. نهج البلاغه، خ‏156.
[43]. طبرسى، مجمع‏البیان، ج‏5، ص‏464 - 465.
[44]. ر.ک: محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج‏14، ص‏438 - 445.
 

منبع: فصلنامه حکومت اسلامی شماره 27
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان