ماهان شبکه ایرانیان

مبانى فقهى عملیات شهادت طلبانه (۱)

مبانى فقهى عملیات شهادت طلبانه   «عملیات شهادت‏طلبانه» در این مقاله به اقدامى اطلاق مى‏شود که شخصى با قصدقربت و با علم به شهادت و با هدف ضربه زدن به دشمن، به انجام آن مبادرت مى‏ورزدو در این بین کشته شود

مبانى فقهى عملیات شهادت طلبانه (1)

مبانى فقهى عملیات شهادت طلبانه
 

«عملیات شهادت‏طلبانه» در این مقاله به اقدامى اطلاق مى‏شود که شخصى با قصدقربت و با علم به شهادت و با هدف ضربه زدن به دشمن، به انجام آن مبادرت مى‏ورزدو در این بین کشته شود.
در تاریخ اسلام و سیره اولیاى الهى بالأخص سالار شهیدان حضرت امام حسین(ع)و یارانش نمونه این اقدام به چشم مى‏خورد و امروزه نیز با شیوه جدید در ممالکاسلامى وجود دارد.
در این مقاله تلاش شده است زوایاى مختلف این مسأله با استناد به مبانى دینى وروش فقهى تبیین‏شود.
نویسنده با تفکیک عملیات استشهادى از عملیات انتحارى، مشروعیتشهادت‏طبى در آیات، روایات، سیره معصومان و لسان فقهاى شیعه و سنى را موردبررسى قرار داده، بیان مى‏دارد با توجه به مجموع ادله موجود مى‏توان با اطمینان ازجواز مشروعیت بلکه از فضیلت و ارزش عملیات استشهادى سخن گفت.

مقدمه
 

یکم.
 

«فرهنگ ایثار و شهادت» از ویژگیهاى ادیان الهى بویژه دین مقدس اسلام است. اساساً«ایثار و فداکارى» و از خودگذشتگى فقط در منطق ادیان الهى مفاد و مفهوم پیدا مى‏کند.مکتبى که جهان را منحصر به عالم طبیعت مى‏داند و عالم غیب و حساب و کتاب و قیامت راانکار مى‏کند، دلیلى ندارد پیروان خود را به ایثار و از خود گذشتگى فرا بخواند. هیچ مکتبمادى نمى‏تواند پیروان خود را بى‏آنکه انتظار متقابلى از دیگرى داشته باشد، به فداکارىدعوت کند. زیرا تنها معیار و میزان «نفع خویش» است و بس. اگر گذشتن از مال و بخشیدنآن به دیگران هم در این بینش با تکلفاتى قابل توجیه باشد، از جان گذشتگى به خاطر دیگرىهیچ توجیه معقولى ندارد. ایثار و از جان گذشتگى تنها در مکاتبى قابل توجیه است که فراتراز زندگى در این دنیا، اعتقاد به زندگى جاویدان در آخرت نیز در آن مطرح باشد. کسىمى‏تواند اهل ایثار و فداکارى باشد که به سعادتى براى خود پس از مرگ معتقد باشد و بهخاطر رسیدن به مقام قرب الهى از خود بگذرد. استقبال از شهادت که اوج ایثار و فداکارى واز جان گذشتن است تنها از انسانى سر مى‏زند که به عالم غیب و آخرت معتقد باشد؛ از همینرو حضرت امام خمینى، رهبر فقید انقلاب اسلامى در سالهاى آغازین پس از پیروزىانقلاب جوانان و نوجوانان پاک‏سرشت را پند مى‏داد که مبادا فریب شعارهاى دروغینمکاتب مادى را بخورند. ایشان شعارهاى «ایثار و از جان گذشتگى» رهبران کمونیسم رافریبکارى و بازى‏گرى مى‏دانست که به منظور فریب دادن و بهره‏کشى از ساده‏لوحان سرداده‏مى‏شود.
[1]

دوم.
 

اسلام به عنوان آخرین دین الهى که هم جهانى است و هم ابدى، براى حفظ موجودیتخود و رسیدن به مقاصد عالى به اهرمها و عواملى نیاز دارد. از آنجا که جریان تقابل حق وباطل جریانى ازلى و ابدى است و جهان هیچ‏گاه از این دو جنبه خالى نبوده و نخواهد بود، هرچند در نهایت جبهه حق پیروز خواهد شد، طبعاً بقاى جبهه حق، بخصوص دینى که بخواهددر عالم فرا گیر شود و ابدى و همیشگى نیز باشد و عرصه را بر زورمندان و قدرتمندان تنگنماید، حق مظلومان و مستضعفان را از ستمگران و مستکبران بستاند، بدون بهره‏گیرى از راههاى مختلف و متناسب با زمان و مکان امکان‏پذیر نیست. «فرهنگ جهاد و شهادت» یکىاز مهمترین راهها و عوامل پیروزى در این رویارویى است. مسلمانان بیش از ده سال در مکهتحت شدیدترین فشارها و آزار و اذیتها مقاومت کردند، نه نیرو و امکانات کافى براى جهادداشتند و نه از نفوذ لازم برخوردار بودند، پس از هجرت به مدینه و تأسیس حکومت و بهدست گرفتن قدرت و دستیابى به امکاناتى محدود، مأمور به جهاد گشتند. مسلمانان به قدرىتحت فشار بودند که براى دست بردن به شمشیر و دفاع از ایمان و اعتقاد خویشلحظه‏شمارى مى‏کردند. ایمان به اسلام چنان تحول روحى در مسلمانان ایجاد کرده بود که ازمرگ و شهادت استقبال مى‏کردند. آیات قرآن - که در مناسبتهاى مختلف نازل مى‏شد - و سیرهرسول اکرم(ص) نقش بسیار مهمى در تحول روحى مردم داشت. تجلیل از کسانى که با جانو مال خود جهاد کنند و بیان این نکته که چنین اشخاصى با خدا معامله کرده و «اجر عظیم»،
[2]«بهشت ابدى»
[3]، «رضایت الهى»
[4] و «فوز عظیم»
[5] در انتظار آنهاست، مسلمانان را به حضوردر میدانهاى جهاد و جانبازى در راه خدا تشویق مى‏کرد. همین نویدها که خداوند متعال بهوسیله پیامبرش به مردم مى‏داد و سیره شخص پیامبر(ص) از مهمترین عوامل تشویق آنان بهجهاد و مبارزه و پیشروى به سمت اهداف اسلامى بود. آنان براى حضور در میدان جنگ ونیل به شهادت از یکدیگر سبقت مى‏جستند.

سوم.
 

تاریخ صدر اسلام و جنگهاى مسلمین با کفار و مشرکین مملو از رشادتها و مجاهدتهاىمجاهدان راه خداست. پیامبر آنان را به گونه‏اى تربیت کرد که براى رسیدن به منزلت خاصشهیدان سر از پا نمى‏شناختند. سخن پیامبر که «فوق کلّ ذى برّ برّحتى یقتل فى سبیل الله و اذاقتل فى سبیل الله فلیس فوقه برّ»
[6] در عمق جان مسلمانان رسوخ کرده بود. هنگامى که رسولخدا در آستانه اولین جنگ مسلمانان با مشرکان مکه - جنگ بدر - از آنان نظر خواهى کرد،سعد بن معاذ از بزرگان انصار اظهار داشت:
«اى رسول خدا! ما به تو ایمان آورده و تصدیقت کردیم، اکنون نیز دنبال تو و آماده فرمانتوییم. به خدا سوگند اگر به دریا بزنى ما هم پشت سر تو در دریا فرو خواهیم رفت...»
[7]
عمیر بن حمام به دنبال تلاوت آیات جهاد در آغاز همین جنگ در حالى که مشغولخوردن خرما بود، خرماها را به زمین ریخت و گفت: «به به! فاصله من با بهشت فقط همین مقدار است که اینان مرا بکشند.»
[8]
بلافاصله شمشیرش را برداشت و به صفوف دشمن زد و پس از کشتن و مجروح ساختنعده‏اى به شهادت رسید. عده‏اى نیز از او پیروى کردند.
در جنگ احد پیر مردى به نام عمرو بن جموح که لنگ بود و به سختى راه مى‏رفت و ازجنگ معاف بود، در حالى که چهار پسرش در رکاب پیامبر(ص) عازم میدان جنگ بودندخود نیز عازم نبرد شد و هر چه تلاش کردند او را از جهاد باز دارند، نپذیرفت و گفت:مگرممکن است آنان به بهشت بروند و من در شهر نزد زنها و بچه‏ها بمانم؟! لباسرزم‏پوشید و سر به آسمان بلند کرد و گفت: خداوندا! مرا به خانواده‏ام بر مگردان. پیامبر(ص)نیز وقتى با اصرار او روبه‏رو شد از اقوام او خواست که مانع حضورش در جبهه جنگنشوند، شاید خداوند او را به آرزویش برساند و شهید شود. با اجازه پیامبر در جنگ حضوریافت و به شهادت رسید و پیکرش در سرزمین احد به خاک سپرده شد و بدین وسیله دعایشمستجاب گردید.
[9]
در کوران جنگ احد شایع شد که پیامبر کشته شد. بسیارى از مسلمانان روحیه خود راباختند و از معرکه گریختند. این جنگ که به خاطر تخلف گروهى از مسلمانان به شکستسپاه منتهى شد، از حوادث تلخ تاریخ اسلام به شمار مى‏آید. تعدادى از مسلمانان جان بر کفمانند پروانه بر گرد وجود پیغمبر مى‏چرخیدند. على رغم آنکه امیدى به زنده ماندن نداشتند،اما حاضر به ترک میدان جنگ نشدند. على بن ابى‏طالب(ع) در رأس این گروه قرار داشت کهبیش از نود زخم بر تن مبارکش نشست. در همین جنگ بود که جمله معروف «لا فتى الا على،لا سیف الا ذوالفقار» در وصف آن حضرت ندا داده شد. انس بن نضر از جمله این گروه بودکه وقتى با دو تن از فراریان روبه‏رو شد که نشسته و منتظر نتیجه نبرد بودند، با ناراحتىپرسید: چرا اینجا نشسته‏اید؟ گفتند: رسول خدا کشته شد. پاسخ داد: زندگى پس از مرگرسول خدا چه ارزشى دارد؟! برخیزید و به میدان بروید و مانند رسول خدا به شهادتبرسید. خود به میدان بازگشت و با رشادت جنگید و به شهادت رسید. هفتاد ضربه به صورتاو وارد شده و پیکرش را از لباسهایش شناسایى کردند.
[10]
در کوران همین جنگ بود که پیامبر بیعتش را از سماک بن خرشه (ابودجانه) برداشت تامعرکه را ترک کند، اما او حاضر نشد پیامبر را تنها بگذارد و در برابر دشمن ایستاد. مواردفراوان دیگرى از این قبیل در کتب تاریخ ثبت است که مجال نقل آنها نیست.

چهارم.
 

بدون شک یکى از رمزهاى موفقیت برق‏آساى اسلام در رسیدن به اهداف خود و گشودنقلبهاى انسانهاى شیفته حقیقت و دژهاى مستحکم سرزمینهاى مختلف در کمتر از نیم قرن،«فرهنگ ایثار و شهادت‏طلبى» در این مکتب است. در مکتبى که جهاد در راه خدا پلى براىرسیدن به «احدى الحسنیین» است، شکست معنا و مفهومى ندارد. مکتبى که بتواند پیروانشرا به گونه‏اى تربیت کند که نبرد با دشمن و کشته شدن را رسیدن به سعادت ابدى بدانند، ازهیچ قدرتى هراس نخواهد داشت و هیچ مانعى قادر نخواهد بود او را از رسیدن به اهدافشباز دارد و در میانه راه متوقف سازد. تعالیم اسلام منطبق بر فطرت پاک انسانى است؛ از این روهر قدرتى که مانع رسیدن این تعالیم به مخاطبانش شود، با چنین روحیه‏اى از میان برداشتهمى‏شود. ملتى که از شهادت استقبال کند، آمادگى لازم را براى ایثار و فداکارى و از خودگذشتگى در راه اهداف خویش داشته باشد، همیشه عزیز و سربلند بوده و مورد تحسین همهانسانهاى منصف و آزاده است. هیچ کس ملت ترسو و زبون و سست‏عنصر را که به خاطردلبستگى به دنیا و زندگى چند روزه تن به هر پستى و ذلتى مى‏دهد، تحسین نمى‏کند. چنینقوم و ملتى همیشه مورد سرزنش مردم است. اسلام هیچ‏گاه به ضرب شمشیر در جهان پیشنرفته، این مکتب آن قدر تعالیم و ارزشهاى انسانى دارد که دلهاى پاک را به خود جلب وجذب کند و نیازى ندارد که به زور سرنیزه بر مردم حکم براند، به علاوه که اسلام بر دلهاحکومت داشته و دارد و هیچ‏گاه به زور شمشیر و نیزه نمى‏توان بر دلها حکومت کرد. وجودروح ایثار و شهادت‏طلبى در مسلمانان صدر اسلام حکایت از آن دارد که آنان با رضایتکامل و عشق و علاقه پیرو این مکتب بودند، هیچ‏گاه کسى با اجبار دل درگرو مکتب و آیینىنمى‏سپارد و براى آن جانفشانى نمى‏کند.

پنجم.
 

دشمنان به خوبى این رمز پیروزى را شناسایى کرده و در طول تاریخ تلاش کردند، مردمرا از این فرهنگ رهایى‏بخش جدا سازند. هیچ استبعادى ندارد اتهامى که پاره‏اى ازمستشرقین به اسلام وارد ساختند و گفتند: اسلام با شمشیر گسترش یافت، با همین قصد وانگیزه صورت گرفته باشد. اگر از زورمداران و ستم‏پیشگان بگذریم، آشنایان با تاریخ نیکمى‏دانند که بسیارى از مردم دنیا با طیب خاطر به اسلام گرویدند و این آیین پاک را پذیرفتند.
اما بسا که براى جدا کردن مسلمین از فرهنگ جهاد و شهادت - که آنان را در برابر آسیبها بیمهمى‏کند و آمادگى مستمرى را در آنها ایجاد مى‏نماید - چنین اتهامى را مطرح کرده باشند تامسلمین براى دفع این اتهام سخن از جهاد و مبارزه به میان نیاورند. براى آنکه از تیغ زباندشمن در امان بمانند، عجالتاً جهاد را تعطیل کنند و حتى در فرهنگنامه اسلام نیز از جهادسخن نگویند. چنان که بعضى از ساده‏لوحان و به اصطلاح روشنفکران در این دام گرفتارآمدند. براى آنکه در برابر تبلیغات مسیحیت که خود را طرفدار صلح و آشتى معرفى مى‏کنند،به خیال خود از اسلام دفاع نمایند، با «جهاد» قهر کردند و سخن گفتن از جهاد و مبارزه راکوبیدن بر طبل جنگ خواندند. چنان که حاکمان ستمگر اموى و عباسى که به چیزى جزریاست و قدرت نمى‏اندیشیدند، تفکر «حرمت مبارزه با حکومت» را حتى اگر حاکم جائر وستمگر باشد، ساختند و پرداختند و روحانیان بى‏هویت را براى ترویج آن به کار گرفتند.
مبارزه حاکمان جائر با مکتب سالار شهیدان حسین بن على(ع) و همه مظاهر آن به خوبىنشانگر آن است که دشمن به خوبى از رمز موفقیت مسلمین آگاه شده و تمام تلاش خود رابراى مقابله با آن به کار بسته است. روزى امویان نهضت عاشورا را «خروج علیهامیرالمؤمنین یزید» خواندند تا مردم را فریب دهند و بتوانند کاروان حسینى را سرکوبکنند
[11]، روز دیگر عباسیان به منظور از بین بردن کانون جهاد و مبارزه علیه ظلم و بى‏عدالتىقبر مطهر آن حضرت را منهدم کرده و حریم حرم مطهر را شخم زدند.
[12]، روزى دیگر باایجاد اختلاف و نزاع میان مسلمانان به قتل شیعیان و عزاداران حسینى پرداختند و خود پشتصحنه به رقص و پایکوبى پرداختند.
[13] روزى دیگر استعمارگران و چپاولگران عالم بهریشه‏کن کردن مظاهر نهضت حسینى پرداخته و از برگزارى هر مجلس و محفل عزادارىممانعت به عمل آوردند و توسط ایادى خود همچون رضاخان میرپنج در ایران، آتاترک درترکیه و امین‏الله خان در افغانستان با شعایر مذهبى به مبارزه برخاستند.
[14] روز دیگر درسرزمینهاى اشغالى فلسطین صهیونیستها کنگره شیعه‏شناسى تشکیل داده و خواستار مبارزهبا مظاهر نهضت حسینى و فرهنگ شهادت از یک سو و جلوگیرى از گسترش فرهنگ انتظارظهور مهدى موعود(عج) از سوى دیگر شدند.
[15]
امروز نیز نهضت «شهادت‏طلبى» مسلمانان را که از ظلم و بى‏عدالتى مستکبران عالم کاسهصبرشان لبریز شده، تروریزم مى‏خوانند تا با فریب افکار عمومى بتوانند آنان را قتل عام کنند. منطق امروز استکبار جهانى کاملاً بر منطق امویان در کشتار کاروان حسینى در سال 61هجری هجرى منطبق است. آن روز شهادت‏طلبى حسینیان را خروجعلیه حکومت مشروع خوانده و آنان را متهم به خروج از اسلاممى‏کردند، امروز نیز شهادت‏طلبان پیرو امام حسین(ع) راتروریست مى‏خوانند که با ترور بى‏گناهان، حقوق بشر و آزادى وعدالت - که به ادعاى آنان اصول اخلاق آمریکایى است -
[16]، را زیرسؤال مى‏برند!
زینب کبرا(س) قافله سالار کربلا هنگامى که اندوه فراوان امامسجاد(ع) را در کنار پیکرهاى شهداى کربلا دید، او را تسلیت دادهو این چنین نوید داد و از پیروانى سخن گفت که مایه روشنىچشم ماست. فرمود:
«در سرزمین کربلا پرچمى بر مى‏افرازند که اثر پدرتسیدالشهداء کهنه نشود و راه و رسمش در طول زمان محونگردد، و رهبران کفر و پیروان ضلالت هر چه تلاش کنند تا آنرا نابود سازند، جز اینکه بر علوّ و عظمت آن حضرت بیفزایند،کارى از پیش نمى‏برند.»
[17]

ششم.
 

این مقاله در صدد است به بررسى «عملیات استشهادى» بااستناد به مبانى دینى بپردازد وبه پاره‏اى از شبهاتى که در این زمینهمطرح مى‏شود، پاسخ گوید و با تبیین زوایاى مختلف‏این مسألهنشان دهد که «عملیات شهادت‏طلبانه» شیوه نوى از قیامشهادت‏طلبانه‏امام حسین(ع) و یارانش در کربلاست. در کربلاامام حسین(ع) و یاران باوفایش با علم و آگاهى از اینکه در برابردشمن تا دندان مسلح به شهادت خواهند رسید، با هدف دفاع ازدین و راه و روش رسول خدا(ص) و مبارزه با ظلم و بى‏عدالتى وتسلط افراد نالایقى که صلاحیت رهبرى جامعه اسلامى رانداشتند، ایستادند و جان خود را فدا کردند. نه تنها هیچ کس با هر
عقیده و مسلکى آنان را به خاطر اقدام شهادت‏طلبانه‏شان سرزنشنکرد، بلکه آنان الگویى براى بشریت در طول تاریخ گشتند. تاملت‏هاى تحت ستم و مستضعف براى دفاع از موجودیت خوددر برابر متجاوزان جنایت‏پیشه، با عشق به لقاى الهى از مرگ وشهادت استقبال کنند، زیرا راهى مؤثر براى دفاع جز فداکردنجان ندارند. جایى که تعداد اندکى مؤمن در برابر خیل عظیمدشمن قرار گرفته و راهى براى ضربه زدن به دشمن جز اینکه تنبه شهادت دهد و با خون پاک خویش دشمن را رسوا سازد، چنیناقدامى تأسى به قیام اباعبدالله است.

ماهیت عملیات استشهادى
 

عملیات شهادت‏طلبانه به معناى عام آن به اقدامى اطلاقمى‏شود که شخصى با قصد قربت و با علم به شهادت و با هدفضربه زدن به دشمن به انجام آن مبادرت مى‏ورزد و در این راهکشته شود. در تاریخ اسلام و سیره اولیاى الهى بالاخص سالارشهیدان حضرت امام حسین(ع) و یارانش نمونه این اقدام بهچشم مى‏خورد.
از آنجا که عملیات استشهادى از نظر شکلى به انتحار وخودکشى شباهت دارد، عده‏اى آن را جایز نمى‏دانند. دلایلى که دراین مقاله مورد استناد قرار مى‏گیرد، مشروعیت و فضیلتعملیات استشهادى به معناى عام را اثبات مى‏کند و طبعاً شاملعملیات استشهادى به معناى خاص آن هم مى‏شود، اما چونشبهات به نوع جدید از عملیات استشهادى متوجه است، قلم بهسمت و سوى اثبات این نوع عملیات خاص معطوف مى‏شود.حقیقت این است که مشروعیت چنین عملیاتى در مکتب تشیع کهپیروان آن افتخار انس با مکتب سیدالشهدا(ع) را دارند، آشکار است، اما به لحاظ پاره‏اى از سؤالات و ابهامات، در میان اهل سنت، نیازمند تبیین وپاسخگویى است. گروهى از علماى اهل سنت به خاطر ابتلا به این سؤالات، با تکیه بر مبانىفقه اهل سنت به دفاع از آن برخاسته‏اند. براى آنکه با تکیه بر مبانى فقه اهل بیت نیزمشروعیت و فضیلت این نوع عملیات روشن شود و ابهامات و سؤالات بر طرف گردد، بهبررسى این موضوع مى‏پردازیم، هر چند در خلال بحث به قراین و شواهدى هم اشارهخواهیم کرد که بنا بر مبانى اهل سنت و پیروان آن مذاهب قابل توجیه است. بدیهى است هربحث فقهى که براى نخستین بار در موضوعى جدید مطرح مى‏شود، نتواند همه زوایاى آنموضوع را بشکافد و به همه سؤالات و ابهامات پاسخ گوید و هیچ پرسش جدیدى را موجبنشود. امید آنکه با بذل عنایت صاحب نظران این بحث منقّح‏تر و دقیق‏تر پیگیرى شود وقدمى در راه دفاع از آرمان مسلمانان مظلوم در برابر استکبار جهانى برداشته‏شود.

عملیات استشهادى یا انتحارى؟
 

دقت در عملیات شهادت‏طلبانه نشان مى‏دهد که این رفتار هم از جهت «قصد و انگیزه»،هم از جهت «هدف و غایت» و هم از نظر «آثار و پیامدها» با انتحار تفاوت اساسى دارد. غفلتاز شکاف عمیقى که میان این دو گونه رفتار و عاملان آن وجود دارد، سبب شده که عده‏اى آنرا با «انتحار» اشتباه کنند.
کسى که به مبارزه با دشمن قیام مى‏کند، گاهى در این مبارزه به‏دست دشمن کشته مى‏شودو گاهى نیز در اقدامى که براى ضربه‏زدن به دشمن انجام مى‏دهد، خود نیز کشته مى‏شودبدون اینکه کشته شدن او مستقیماً به دست دشمن باشد. در این نوع دوم ابهام بیشتر است و ازنظر افرادى جایز نمى‏باشد. به نظر مى‏رسد که این تفاوت نباید موجب شود که نوع دوم راانتحار و خودکشى بنامیم زیرا:
اولاً: قصد و انگیزه اقدام کننده اعلاء کلمة الله و دفاع از ایمان و اعتقاد و مقدسات دین وسرزمین اسلامى است، به همین دلیل به شرف شهادت نایل مى‏شود.
ثانیاً: هدفش از جنبه شخصى نیل به فوز عظیم شهادت و سعادت ابدى است و از جنبهاجتماعى کشتن یا مجروح ساختن دشمن و ضربه زدن به او، ایجاد رعب و وحشت در جبههدشمن و روحیه بخشیدن به مسلمانان است.
ثالثاً: چنین شخصى از جنبه فردى داراى قدرت و قوت روحى، شجاعت و شهامت و ایمان و اعتقادى راسخ است که با آگاهى کامل قدم در این میدان مى‏گذارد.
در حالى که شخصى که خودکشى مى‏کند، در هیچ یک از ابعاد سه گانه یاد شده کمترینشباهتى به مجاهد فى سبیل الله ندارد؛ نه قصد و انگیزه‏اش الهى است، نه در مقام دفاع ازایمان و اعتقاد دینى است بلکه عمل او نشانه بى‏ایمانى یا ضعف ایمان است که با ارتکاب عملخودکشى و گناه کبیره گرفتار عذاب الهى مى‏شود، هدفى نیز جز نفله کردن خود و راحتشدن از گرفتاریهاى روحى خود ندارد. از جنبه اجتماعى نیز کمترین تأثیرى در رشد اجتماعیا مقابله با دشمن ندارد. اساساً چنین فردى با خود مشکل دارد. شخص ضعیف النفسى استکه براى گریز از مشکلات و گرفتاریها و واقعیات زندگى به حیات خود خاتمه مى‏دهد.
پس عملیات استشهادى نوع دوم را نمى‏توان خودکشى به معناى مصطلح آن شمرد بلکهمصداقى از عملیات استشهادى به معناى عام آن است، البته باتفاوتى که این تفاوتحکم‏مسأله را دگرگون نمى‏سازد، بلکه از جهاتى بر نوع اول برترى‏دارد.

پی‌نوشت‌ها:
 

[1]. صحیفه نور، ج‏2، ص‏5؛ ج‏4، ص‏252؛ ج‏2، ص‏18.
[2]. نساء، آیه‏74.
[3]. توبه، آیه 111.
[4]. همان، آیه‏21.
[5]. همان، آیه‏89.
[6]. کلینى، اصول کافى، ج‏2، ص‏348.
[7]. واقدى، المغازى، ج‏1، ص‏48.
[8]. طبرى، تاریخ طبرى، ج‏2، ص‏448.
[9]. المغازى، ج‏1، ص‏264.
[10]. همان، ج‏1، ص‏280.
[11]. تاریخ طبرى، ج‏3، ص‏296.
[12]. همان، ج‏9، ص‏185.
[13]. ر.ک: الحضارة الاسلامیه فى القرن الرابع، ص‏110؛ ابن اثیر، الکامل، ج‏9، ص‏208.
[14]. حسین مکى، تاریخ بیست ساله ایران، ج‏6، ص‏279.
[15]. این کنگره به سال 1988م در دانشکده تاریخ تل‏آویو با عنوان «شیعه‏شناسى» برگزار شد در حالى که هیچشخصیت شیعى در آن حضور نداشت.
[16]. نامه شصت تن از روشنفکران آمریکایى در دفاع از سیاستهاى جنگ طلبانه دولتمردان آمریکا در سال1380 خورشیدى.
[17]. عبدالرزاق المقرم، مقتل المقرم، ص‏308 - 309.
 

منبع: فصلنامه حکومت اسلامی شماره 27
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان