«چه رفیقایی از ما رفت؛ باشو، حسن یوسفی، جواد اولادپور. با هم بزرگ شده بودیم. با هم کار کردیم. وقتی ریختند تو خرمشهر و آبادان، کی باورش میشد؟ از چهارگوشه شهر آتش میومد بیرون. مردم عین کارون از شهر میرفتند بیرون. خیلیاشون (عراقیها) رو کشتیم. عراقی دیدم یه دختربچه زیر بغلش، یه تلویزیون بالا سرش، چیا دیدم.