ماهان شبکه ایرانیان
خواندنی ها برچسب :

احسان-اقبال-سعید

سخنگو با احساس خوشایندی که می آفریند می تواند ظرفیت و امکان و نیز زمان برای دولتش بخرد و بسازد و البته با پرگویی و بیهوده ‌سرایی اسباب صفرافزودن و تخفیف کلیت موضوع شود که گاه از یک خاندان تنها یک عکس یادگاری در قاب و جامه بر تن صاحب عکس یادگار می ماند و سخن می گوید.
بناها درگذر تاریخ معانی تازه می یابند و برای انسان ناملموس که جسم است و حس خاطره و خیال می آفرینند تا در تجربه نزیسته و یا افسانه و افسون شریک و شناور شود و این است حکایت انسان برای مسئله رنج و مرگ هم....
شاه اما بیست و ششم دی ماه از ایران رفت و این اولین عزم رفتنش نبود. نخست در غائله درگیری با احمد قوام السلطنه نخست وزیر کاتب فرمان مشروطه و مرد گردن‌فراز عزم رفتن نمود و به سختی راضی به ماندن شد.
گذشته زمان از دست شده است و تنها برای روایت، عبرت، تجربه اندوزی و خوانش باستان شناسی در کار می آید  و نه مدام و مداوم خاک را کاویدن تا از دلش خادم و خائن بربکشیدن و برای استخوانها شمشیرکشیدن...
این سال‌ها گاه زمانه‌ی فراموشی پیوست افسون‌اندود پدیده ها و بازگشت تفننی و البته کاربردی آن ها به عرصه زیست آدم ملموس و متنوع‌پسند این روزگار است
انسان انگار همیشه مراد را جسته و نیافته و باز راه تازه پیموده یا راه های پیشتر را این بار با دریافت و بلد راهی دگر باز از نو پیموده و چه خوب که آدمی فراموش می کند و می پندارد پشت دریاها شهریست و برای آن معنا و تفسیر ونیز برای نرسیدنش مقصر می سازد و توجیه و تسکین...
آدم ها را باید نخست انسان دید و چنان دربند تشریفات بی هوده و نیز کورشو دور شوها محصور ننمود که هم خویش را از یاد ببرند و هم اسباب رشک و نیز تصور گزاف و لاجرم یاس و بغض جمهور و جماعت در آتیه شوند.
بخشی از آخر هفته را به یک دورهمی نمایش نامه خوانی در کافه کتاب  ال‌دا که متعلق به خانم شریفی مقدم مجری نام دار سیماست بسر کردم. جمعی گرد می‌آیند و نمایش از پیش اعلان شده را به نوبت می خوانند و درباره اش سخن می کنند.
چه می شود که آدمی، دمی تیغ بر جان خویش می کشد و زهر را در جام کرده با خویش چنگیزی پیشه می کند؟ در کدام بازار ارزش جان از خواب و فراموشی افزون است و جای افسون و خیال و نیز روان های خراشیده در این داستان کدام است؟
مرد در دوران پیشامدرن با صفاتی شناخته می شد که نخست آن سختی و ستبری و نیز ستیزه جویی و در میان آتش رفتن است. نوعی نان و نام آوردن و از زخم ها دم نزدن و دگر چیزها ... انگار نمی برازید که مرد از درد بنالد و فغان کند یا گونه خیس و زبان به گله بگشاید.
پیشخوان