خواندنی ها برچسب :

ارثیه

صاحب رستورانی که در آن کار می‌کردم، پیشنهاد را به ما داد. به خاطر نیازی که به پول داشتیم تصمیم گرفتیم این پیشنهاد وسوسه‌کننده را قبول کنیم. بعداً متوجه شدیم که شهاب با اجیر کردن ما قصد داشته ارثیه‌ ای را که به آنها رسیده تصاحب کند
«نکته مهم این است که دارندگان رمزارزها بایستی جدای از مطالعه تحلیل های مختلف و اتخاذ راهبردهای گوناگون برای مدیریت سرمایه خود، کمی نیز به فکر سرنوشت دارایی های دیجیتالیشان در دوره پس از مرگ خود در قالب "ارثیه دیجتالی‌ شان" باشند.»
آن‌ها با چوب و چماق به ما حمله کردند و ما هم با چاقو از خودمان دفاع کردیم. وقتی فریدون و پسر عموهایم روی زمین افتادند تازه متوجه شدم چه کاری انجام داده ام و پا به فرار گذاشتم.
خواهرزاده‌هایم فکر می‌کردند من سهم ارثیه مادرشان را بالا کشیده‌ام، به‌همین‌دلیل با من دعوا می‌کردند. آن‌ها مدرکی نداشتند که ثابت کنند من این کار را کرده‌ام و به‌همین‌دلیل فقط درگیری ایجاد می‌کردند.
وقتی مطمئن شدم زن جوان درست می‌گوید ارتباطم با آرش و الناز را قطع کردم، اما از آن روز به بعد مزاحمت‌ها و تهدید‌های آرش شروع شد و من هم برای اینکه از دستش راحت شوم از دوستانم خواستم از وی زهر چشم بگیرند.
من که خودم حالت عادی نداشتم و قرص هم مصرف کرده بودم، عصبی شدم و دستم را روی گلوی عمه‌ام گذاشتم. از آنجا که ورزشکار هستم و در رشته بوکس فعالیت می‌کنم دستانم خیلی قوی است و باعث مرگ عمه‌ام شدم.
همسر پیرزن در سال 97 به دلیل واژگونی تراکتور در روستا جان خود را از دست داده بود و کبری (هووی پیرزن) که در روستا زندگی می‌کرد برای گرفتن بخشی از ارثیه همسرش نزد زهرا (متهم) می‌رفت که این حادثه وحشتناک رقم خورده است.
سر این مسئله با هم جرو‌بحث کردیم و من در یک لحظه آن‌قدر عصبانی شدم که دیگر نتوانستم خودم را کنترل کنم و مادرم را هل دادم. سرش به دیوار برخورد کرد. دیگر کاری به مادرم نداشتم، فکر کردم خودش بلند می‌شود و می‌رود.
بهنام، با دیدن برادرش که مسلح بود، به مغازه نانوایی پناه برد، اما مرد میانسال در تعقیب او وارد مغازه نانوایی شد و پس از شلیک چند گلوله به بهنام فرار کرد.
پیشخوان