
ساعت 10 صبح تصمیم گرفتم به منزل پسرم بروم تا از حال و روزش خبردار شوم، با آن که خیلی اذیتم میکرد، اما همیشه او را عاشقانه دوست داشتم. وقتی در را به رویم باز کرد و وارد منزل شدم، مست و بدحال بود. با او شروع به صحبت کردم، اما یاشار که در وضعیت طبیعی نبود، چاقو را برداشت و به سمتم حمله کرد.