جمعیت در کوچه موج می زند، علی را کشان کشان برای بیعت به سوی مسجد می برند، بانو دوان دوان به دنبال مولا... پاهایش بی رمق...، زانوانش به خاک ساییده می شوند و او هم چنان دستان علی را می کشد... و این غلاف شمشیر است که دست بانو را از دستان پر قدرت اما اسیر در ریسمان ظلم و جنایت، جدا می کند... و ناله های بانو بی ثمر در گلو حبس می شود.