دلم تنگ است و دلتنگ اند دلتنگان و دل ریشانشب قدر است٬ لبخندی بزن، مولای درویشان!اگر همسو نمی گردند با فریادهای تونمی گریند دل ریشان، نمی چرخند درویشانهنوز آن سوی دنیا قدر خوبی را نمی فهمندفراوانند بدخواهان و بسیارند بدکیشانرها از خود شدم آن قدر این شب ها که پندارینه با بیگانگانم نسبتی باشد نه با خویشانبه مرگ زندگی!