ماهان شبکه ایرانیان
خواندنی ها برچسب :

تیپ-فاطمیون

صدای زنگ همراه با اسم و تصویر بابا جیغم را به حیاط می‌رساند. اسم بابا در گوشی مامان «عشقم» است. تصویر مردی با لباس پلنگی نمایان شده. جا می‌خورم! حمیدرضا و طوبا هم مات و مبهوت نگاه می‌کنند....
مدیر دفتر ادبیات و هنر مقاومت گفت: در همه جای دنیا بعد از جنگ نوشتن، سنت است. قیمت تمام شده جنگ باید برای ملت‌ها در بیاید و ادبیات این قیمت را در می‌آورد.
مدیر دفتر ادبیات و هنر مقاومت گفت: در همه جای دنیا بعد از جنگ نوشتن، سنت است. قیمت تمام شده جنگ باید برای ملت‌ها در بیاید و ادبیات این قیمت را در می‌آورد.
گفت: نگذار حمیدرضا مدام بابا بابا بگوید. از من دورش کن. ملاحظه خانواده‌ها را بکن خانم جان!... یک وَن در اختیار ما و خانواده رضایی بود. داخل ماشین خواستم بنشینم کنارش؛ گفتم اینجا که دیگر کسی نیست...
این گردنبند را دو سال بابام از پیشم گرفت، گفت من تو را یک هدیه دیگر، هر چی، پولی هر چه خواستی بهت می دهم ولی این را ازت می گیرم، یک چیزهای دیگر بهت می دهم. من گفتم نه.
این گردنبند را دو سال بابام از پیشم گرفت، گفت من تو را یک هدیه دیگر، هر چی، پولی هر چه خواستی بهت می دهم ولی این را ازت می گیرم، یک چیزهای دیگر بهت می دهم. من گفتم نه.
این گردنبند را دو سال بابام از پیشم گرفت، گفت من تو را یک هدیه دیگر، هر چی، پولی هر چه خواستی بهت می دهم ولی این را ازت می گیرم، یک چیزهای دیگر بهت می دهم. من گفتم نه.
این گردنبند را دو سال بابام از پیشم گرفت، گفت من تو را یک هدیه دیگر، هر چی، پولی هر چه خواستی بهت می دهم ولی این را ازت می گیرم، یک چیزهای دیگر بهت می دهم. من گفتم نه.
این گردنبند را دو سال بابام از پیشم گرفت، گفت من تو را یک هدیه دیگر، هر چی، پولی هر چه خواستی بهت می دهم ولی این را ازت می گیرم، یک چیزهای دیگر بهت می دهم. من گفتم نه.
بی حال می شود، خون ازش می رود، یک لبخند می زند و فقط می گوید من را به طرف قبله کنید، همرزمانش می آیند با گوشی‌شان نور می زنند، می بینند دارد خون می آید.
پیشخوان