نگرانی و دلشوره اصغر بابت امنیت حاج قاسم را به وضوح میتوان دید تا جایی که حاج قاسم برای اینکه او را قانع کند تا دست از سرش بردارد و بگذارد به جایی که میگفت ناامن است و خمپاره میزنند برود، با خنده به او میگوید: «بچه! من چهل ساله تو جنگم، چی داری میگی؟»