ماهان شبکه ایرانیان
خواندنی ها برچسب :

حرم-حضرت-رقیه

چند سال پیش با دوستان در هیأت حیدریون مشغول عزاداری و عرض ارادت به ساحت حضرت‌عباس(ع) بودیم که وسط مراسم از شدت لطمه‌زدن بدون اختیار در مجلس کمی بی‌حال شدم‌؛ همان‌جا یک پیرزنی اهل دل بالای سرم آمد و...
شب جنازه ها روی کوه مانده بود. ما فردا صبحش رسیدیم آنجا؛ اینها دوازده تا 2 ظهر شهید شده بودند؛ گروه دموکرات تا 5، 6 عصر روی سر جنازه‌ها نشسته بودند و ناهار خورده بودند و استراحت کرده بودند که...
خیلی دلشوره داشتم، یک طورهایی بودم، خدا می داند خود حضرت زهرا کمکم کرد. فقط ذکرم یا حضرت زهرا بود؛ دعایم دعای توسل به چهارده معصوم بود. سه روز که رد شد، زنگ زد.
حداقل برای منی که این همه سال در ناز و نعمت در یک شهری در ایران زندگی کردم و بزرگ شدم، خیلی از مسائل تازگی داشت. وقتی وارد آنجا شدم تازه قدر شهر و کشورم را فهمیدم.
سید جعفر آن موقع سوریه می رفت و می آمد؛ سید عیسی مریض شد و سکته کرد. دو سال در بستر بیماری بود. هر چه دکتر بردم، مداوا نشد.
سید جعفر آن موقع سوریه می رفت و می آمد؛ سید عیسی مریض شد و سکته کرد. دو سال در بستر بیماری بود. هر چه دکتر بردم، مداوا نشد.
سید جعفر آن موقع سوریه می رفت و می آمد؛ سید عیسی مریض شد و سکته کرد. دو سال در بستر بیماری بود. هر چه دکتر بردم، مداوا نشد.
سید جعفر آن موقع سوریه می رفت و می آمد؛ سید عیسی مریض شد و سکته کرد. دو سال در بستر بیماری بود. هر چه دکتر بردم، مداوا نشد.
سید جعفر آن موقع سوریه می رفت و می آمد؛ سید عیسی مریض شد و سکته کرد. دو سال در بستر بیماری بود. هر چه دکتر بردم، مداوا نشد.
دو طرف روستا یک حالت نیم‌دایره داشت. دو طرف را دوشکا گذاشته بود. ورودی روستا از وسط بود و بقیه‌اش راهی نداشت که مثلا آنها با انتحاری بیایند. راه ماشین‌رو هم نداشت. مجبور بودند پیاده بیایند.
پیشخوان