ماهان شبکه ایرانیان
خواندنی ها برچسب :

حسینی

ما شهدایمان را در غرب کابل کفن و دفن کردیم. بعد از آن شرایط چون نه خانه داشتیم و نه زندگی، با مادرشوهرم و بچه ها آمدیم باز سمت غزنی؛ یعنی سمت ملک و دی یعنی روستای پدری شوهرم. من هفت سال آنجا بودم.
سال اول رفت کربلا و از کربلا که آمد گفت من می روم سوریه. فقط من سوریه می روم. گفتم نمی خواهد بروی! گفت من با امام حسین عهد کردم بروم خدمت حضرت رقیه و حضرت زینب.
یک طرف پایگاه آمریکایی‌ها بود و یک طرف پایگاه ما؛ بعد از چند سال کشور ترکیه یک پایگاه مستقل دیگری برای آمریکا ساخت، که خودِ افغانستانی‌ها آنجا باشند؛ بعد هم آمریکایی‌ها از آنجا رفتند و ...
خانواده پدری آقا مرتضی سمت شیراز بودند. مادر آقا مرتضی پسر بزرگشان که در کاشان ازدواج می‌کند، با بقیه پسرها راهی شیراز می شوند، چند سالی هم شیراز زندگی می‌کنند ولی...
خانواده پدری آقا مرتضی سمت شیراز بودند. مادر آقا مرتضی پسر بزرگشان که در کاشان ازدواج می‌کند، با بقیه پسرها راهی شیراز می شوند، چند سالی هم شیراز زندگی می‌کنند ولی...
خانواده پدری آقا مرتضی سمت شیراز بودند. مادر آقا مرتضی پسر بزرگشان که در کاشان ازدواج می‌کند، با بقیه پسرها راهی شیراز می شوند، چند سالی هم شیراز زندگی می‌کنند ولی...
روز عاشورا محمود کفشش را درمی‌آورد و پابرهنه همراه دسته می‌رفت و چون عاشورا روزه آب می‌گرفت در طول مسیر که مردم نذورات پخش می‌کردند، چیزی نمی‌خورد و تشنه لب مسیر را می‌رفت و می‌آمد.
پیشخوان