
ریم از مردی به نام سیروس میترسید. یک روز که دوستم با تلفن حرف میزد، مریم فکر کرد آن طرف خط سیروس است و میخواهد که به آن خانه بیاید، به همین خاطر از ترسش ناگهان خود را از پنجره طبقه دوم بیرون انداخت و فرار کرد. حالا هم نمیدانیم که چرا از ما به اتهام آدمربایی و تجاوز شکایت کرده است چراکه ما نه او را ربودهایم و نه آزارش داده ایم.