خواندنی ها برچسب :

رمضان-در-اسارت

بعثی‌ها همواره بعد از ظهر بین اسرا چایی توزیع می‌کردند و این رویه نیز در ماه رمضان ادامه دارد بود اما به دلیل اینکه اغلب دوستان روزه‌دار بودند مجبور بودیم چایی را از بعثی‌ها بگیریم و کاری کنیم که تا افطار گرم بماند تا با نوشیدنی گرم افطار کنیم.
پیش می‌آمد بعثی‌ها پس از مدتی نفری یک پرتقال به ما بدهند که ما نیز از فرصت استفاده کرده و با پوست پرتقال مربا درست‌ می‌کردیم.
در ماه رمضان پیش می‌آمد برخی به دلیل بیماری نمی‌توانستند روزه بگیرند اما حرمت روزه‌داران را حفظ می‌کردند و بخشی از جیره ناچیز غذایی که بعثی‌ها می‌دادند را برای افطار و سحر بچه‌های روزه دار کنار می‌گذاشتند.
نگهداری غذا به خصوص در آن فصل گرم مشکلات بهداشتی زیادی را به همراه داشت. بعضی از بچه‌ها با خوردن غذایی که دست کم 15 ساعت در فضایی نامناسب قرار داشت به بیماری اسهال مبتلا می‌شدند.
علاوه بر روزه گرفتن، نماز جماعت هم ممنوع بود اما اسرا به طور مخفیانه در دسته‌های کوچک‌تر نماز جماعت اقامه می‌کردند و با نگهداری غذای شب برای سحر، روزه می‌گرفتند.
ماه رمضان و دقیقاً وقت اذان ظهر بود که نیروهای عراقی ما را اسیر گرفتند. یک درجه‌دار عراقی به همراه چند سرباز ما را اسیر کردند. درجه‌دار عراقی به سربازانش دستور آتش داد تا ما را به گلوله ببندند.
بعد از یک ساعت آزار و اذیت ما را بردند در یک زندانی که فقط یک روزنه برای دید داشت. البته قبل از آن برای شستن دست و صورت رفته بودیم که همانجا هم با نوشیدن مقداری آب افطار کردم.
یک روز قبل از آغاز ماه رمضان که اکثریت اردوگاه روزه بودند عراقی‌ها اعلام کردند: «هرکس مریض است و نمی‌خواهد روزه بگیرد خودش را به مسئول آسایشگاه معرفی کند تا مسئله غذای آنها حل شود.» آنها در مورد چگونگی دادن افطار و سحری هم توضیحاتی دادند
15 رمضان 69بود هوای گرم بغداد بازداشتگاه «مشروع 2» ناگهان صدای «یا خمینی» بلند بلند شنیده شد و با کابل به جان اسرا افتادند و صدای «یا حسین» شنیده شد و بعد شدت ضربات صدای «یا زهرا یازهرا» بلندتر شد و این صدا از «مشروع 1» شنیده می‌شد.
گاهی اوقات که نگهبان از پشت پنجره عبور می‌کرد و متوجّه قضیّه می‌شد همین که سروصدایش در می‌آمد کلیّه برادران پتو را به روی خود کشیده و مثل کسی که ساعت‌ها خواب است هیچگونه پاسخی نمی‌دادند و سرباز بیچاره را با ناکامی از آنجا دور می‌کردند.
پیشخوان