ماهان شبکه ایرانیان
خواندنی ها برچسب :

روح‌الله

نمی‌دانم خدا چه حکمتی را مقدر کرده بود که من چند ساعت قبل از شهادت حبیب موقعی که او زیر آتش خمپاره‌ها، با تیمم آخرین نمازش را می‌خواند دلم گواهی دهد که دیگر حبیب باز نمی‌گردد.
بابا در تمام سال‌های خدمتش مشتاقانه به دنبال شهادت بود. وقتی پدرم از بازنشستگی‌اش صحبت می‌کرد غمی در چهره‌اش نمایان می‌شد. دوست داشت این همه دویدن برای یک هدف والا باشد و اینکه آخرش ختم به خیر شود.
شرایط فوق‌العاده بدی بود. شرایطی که ضربان قلب آدم آنچنان بالا می‌رود که صدای تپش قلبش را هم می‌شوند؛ اما سید همان آرامش و خونسردی همیشگی‌اش را داشت؛ انگار نه انگار که در چند قدمی مرگ قرار دارد.
یک طرف پایگاه آمریکایی‌ها بود و یک طرف پایگاه ما؛ بعد از چند سال کشور ترکیه یک پایگاه مستقل دیگری برای آمریکا ساخت، که خودِ افغانستانی‌ها آنجا باشند؛ بعد هم آمریکایی‌ها از آنجا رفتند و ...
همه بچه‌های من ایران به دنیا آمدند، فقط یک دخترم در افغانستان به دنیا آمد. شهربانو که بچه اولم است در افغانستان به دنیا آمد؛ بقیه بچه‌ها، بچه‌های ایران هستند.
می‌گفت مامان! تو می‌دانی من خیلی شکمو هستم، فقط آشپزی می‌کنم و در آشپزخانه هستم. تو خودت می‌دانی من هر جا بروم، به آشپزخانه می‌روم، هیچ جای دیگر نمی‌روم. در حالی که دروغ می‌گفت! اصلا در آشپزخانه نبود.
امام خمینى(رحمة الله علیه) در ضمن شرح حدیث 28 از کتاب ارزشمند چهل حدیث، با بیانى زیبا و شیوا، اما به اجمال و اختصار به شرح این مهم پرداخته‌اند
پیشخوان