ماهان شبکه ایرانیان
خواندنی ها برچسب :

شاه

شاه اما بیست و ششم دی ماه از ایران رفت و این اولین عزم رفتنش نبود. نخست در غائله درگیری با احمد قوام السلطنه نخست وزیر کاتب فرمان مشروطه و مرد گردن‌فراز عزم رفتن نمود و به سختی راضی به ماندن شد.
شاه در تمام طول مصاحبه سر پا ایستاده بود و تنها یک بار برای پاسخ به تلفنی نشست. او در جواب این‌که حال خود را چگونه توصیف می‌کند، گفت: «بهترم»
در آذرماه 1355 درست دو سال پیش از پیروزی انقلاب و زمانی که شاه تصمیم گرفته بود قیمت نفت را در اجلاس پیش روی اوپک با 15 درصد افزایش پیشنهاد دهد، خبرنگار آسوشیتدپرس با او گفت‌وگوی مفصلی انجام داد.
زمستان که فرا می‌رسید اولا از میزانِ عفونت آب‌های راکد کاسته می‌شد و ثانیا بر اثربارش باران و برف آب راحت‌تر به دستِ مردم می‌رسید و کم‌وبیش میراب‌ها که مردم کوچه و بازار به آنها «شمرِ محله » می‌گفتند، بیکار می‌شدند!
اعدام یا قتل یا ترور در جوانی تصویر فرد را در همان قاب در تاریخ جاودانه می‌کند و اگرچه می‌میرند اما جاودانه می‌شوند
مصر انگار برای پور پهلوی سرزمین سرنوشت بود؛ آخر و از پس بی‌سرزمینی و روی برگرداندن دوستان تنها همان سادات پناهش داد و در بیمارستان معادی چشمانش را برای همیشه بست و پیکرش در همان مسجد الرفاعی آرام گرفت... چه بازی‌هایی دارد سرنوشت.
جای گلوله بر آینۀ شکسته در کاخ مرمر از 21 فروردین 1344 حکایت می کند که شاه تا یک قدمی مرگ رفت و مثل 15 بهمن 1327 باز هم جست و این بار به سه دلیل می دانست...
در جریان اصلاحات عرضی در اول مهر 1341، محمدرضا پهلوی وارد روستای ورچوی از توابع شهرستان مرند در استان آذربایجان شرقی شد. آن روز در این روستا مراسم ازدواجی برپا بود. شاه در مراسم شرکت کرد و به عروس که باهره نام داشت 46 سکه هدیه داد. حضور شاه در این مراسم باعث شهرت عروسی این زوج شد.
اما تقویم روزهای آخر اسفند  قلم را بر آن داشت تا این خطوط را از انتها به ابتدا بخواند و روایت کند و هر نقالی را نوایی ست و هر زخمی را نیز دوا یا دواتی... و این جوهر دوات است از بیست و نهم اسفند ماه تا هر کجا که خیال تاب و انگشت خنیاگر را تاری در میان باشد و دیگرش هیچ....
چرا باید کناره‌گیری کنم؟ من برای سامان دادن به اوضاع کشورم را ترک کردم اما ظاهرا اقدام من نتیجه‌ی معکوسی داده است... اگر من دو سه سال وقت داشتم کلیه‌ی برنامه‌های من به‌موقعِ اجرا گذاشته می‌شد و مردم می‌دیدند که من قصد داشتم چه کارهایی انجام دهم.
پیشخوان