شلمچه

ما رمان و داستان درباره یکی دو سال آخر جنگ کمتر داریم و یکی از خوبی‌های این داستان همین است که این مقطع را برای ما ترسیم می‌کند.

گلوله‌ای به فاصله یک متری حسین به زمین خورد و او بلافاصله روی زمین افتاد. رفتیم بالای سرش. درجا شهید شده بود. یک ترکش از پشت به قلبش خورده بود و ترکش ریزی هم به فکش.

19 دی ماه تا اواخر بهمن، مصادف است با سال‌گشت نبردِ «کربلای5» در منطقه عملیاتی شرق «بصره»

آقا محسن گفت: برویم و خودمان صحبت کنیم. آقای هاشمی و آقای رضایی به یک اتاق دیگر رفتند و بعد از چند دقیقه که با هم بحث کردند، آقای هاشمی آمد و گفت: بسم الله الرحمن الرحیم عملیات انجام بشود.

فرمانده اسبق قرارگاه کربلا: وقتی کربلای 4 شروع شد، یکی از موفق‌ترین محورهایی که توانستیم در کوتاه‌ترین زمان ممکن خطوط دشمن را ساقط کنیم شلمچه بود. اگر عملیات لو رفته چرا در شلمچه موفق شدیم؟

از کانال رد شدیم. تمام تانک‌های دشمن با فاصله یک کیلومتری از ما آرایش گرفته بودند وداشتند به سمت جلو پیش روی می‌کردند.این در حالی بود که کسی از بچه‌های ما در خط نبود.

شهید حسن (بهرام) عرب دانشجویی فعال و با انگیزه‌ بود که تکوین شخصیتش با انس با کلام و رهنمودهای حضرت امام خمینی (ره) شکل گرفت.

فقط تربیت در مکتب حسین میتواند چنین فرزندانی را تربیت کند، چنین شیر مردانی که با جسمی کوچک، اما روحی بزرگ بتوانند در مقابل کفر بایستند و از حق با گذشتن از جانشان پاسداری کنند