خواندنی ها برچسب :

شهید-سید-جعفر-امیری

بابا عزیز در زمان جنگ ایران  و عراق در خرمشهر در قسمت شیمیایی (ش.م.ر) کار می کرد، در جنگ ایران و عراق می گوید ما اهواز بودیم، آنجا کار می کردیم.
اول ماه صفر هر سال ساکش را می بست و می رفت کربلا، پارسال هم دیگه ساکش را بست و رفت... (به رحمت خدا رفت) یک مقدار ناراحتی ریه داشت، بچه ها بردندنش بیمارستان؛ من خودم تا رسیدم تمام شد.
اول ماه صفر هر سال ساکش را می بست و می رفت کربلا، پارسال هم دیگه ساکش را بست و رفت... (به رحمت خدا رفت) یک مقدار ناراحتی ریه داشت، بچه ها بردندنش بیمارستان؛ من خودم تا رسیدم تمام شد.
گفتند اگر فردا گریه و ناله می کنی ما نمی گذاریم بیایی سردخانه و معراج شهدا. اگر گریه و ناله نکردی می‌گذاریم پیکر سید جعفر را ببینی. بعد پیکر سید جعفر و صندوق تابوتش را آورده بود خانه.
سید جعفر آن موقع سوریه می رفت و می آمد؛ سید عیسی مریض شد و سکته کرد. دو سال در بستر بیماری بود. هر چه دکتر بردم، مداوا نشد.
سید جعفر آن موقع سوریه می رفت و می آمد؛ سید عیسی مریض شد و سکته کرد. دو سال در بستر بیماری بود. هر چه دکتر بردم، مداوا نشد.
سید جعفر آن موقع سوریه می رفت و می آمد؛ سید عیسی مریض شد و سکته کرد. دو سال در بستر بیماری بود. هر چه دکتر بردم، مداوا نشد.
سید جعفر آن موقع سوریه می رفت و می آمد؛ سید عیسی مریض شد و سکته کرد. دو سال در بستر بیماری بود. هر چه دکتر بردم، مداوا نشد.
سید جعفر آن موقع سوریه می رفت و می آمد؛ سید عیسی مریض شد و سکته کرد. دو سال در بستر بیماری بود. هر چه دکتر بردم، مداوا نشد.
سید جعفر آن موقع سوریه می رفت و می آمد؛ سید عیسی مریض شد و سکته کرد. دو سال در بستر بیماری بود. هر چه دکتر بردم، مداوا نشد.
پیشخوان