خواندنی ها برچسب :

شهید-سید-عارف-حسینی

می‌ترسیدم، بیشتر می‌گفتم نکند اسیر داعش شده باشد! بعد در این فیلم‌ها می‌دیدم که چطور اسرا را اذیت می‌کنند، چطور می‌زنند، اینها را که می‌دیدم، بیشتر این فیلم‌ها من را مریض می‌کرد.
می‌ترسیدم، بیشتر می‌گفتم نکند اسیر داعش شده باشد! بعد در این فیلم‌ها می‌دیدم که چطور اسرا را اذیت می‌کنند، چطور می‌زنند، اینها را که می‌دیدم، بیشتر این فیلم‌ها من را مریض می‌کرد.
می‌گفت دوست ندارم مغرور باشم؛ واقعا هم اینطور نبود، خیلی خاکی بود. می‌گفت حواست باشد برای من خودنمایی نکنی که بدم می‌آید؛ همین طور عادی من را دفن کنید. من فکر می‌کردم اول‌ها شوخی می‌کند، اما دیدم نه.
می‌گفت دوست ندارم مغرور باشم؛ واقعا هم اینطور نبود، خیلی خاکی بود. می‌گفت حواست باشد برای من خودنمایی نکنی که بدم می‌آید؛ همین طور عادی من را دفن کنید. من فکر می‌کردم اول‌ها شوخی می‌کند، اما دیدم نه.
می‌گفت دوست ندارم مغرور باشم؛ واقعا هم اینطور نبود، خیلی خاکی بود. می‌گفت حواست باشد برای من خودنمایی نکنی که بدم می‌آید؛ همین طور عادی من را دفن کنید. من فکر می‌کردم اول‌ها شوخی می‌کند، اما دیدم نه.
وقتی ما آمدیم اینجا گفتند می‌روم تهران، آنجا دوستان و رفیق‌هایم هستند، کم کم کار می کنم و یک مقدار دستم پر شد، اگر توانستم با کسی شریک می‌شوم. بیشتر کارشان در تهران در خیابانی به اسم پاسداران بود...
پیشخوان