صاحبخانه

صاحبخانه این پیر زن تنها، اجاره ماهانه را از 3 هزار به 10 هزار لیر افزایش داده بود. این پیر زن که با حقوق بازنشستگی همسر متوفایش زندگی می کرد، نتوانست صاحبخانه را به اجاره کمتر متقاعد کند.

ما هم رفتیم بالا تا اول خانه را ببینیم بعد چمدانها و خریدها را بیاوریم. در ورودی به‌هال باز می‌شد که انتهایش یک پنجره بزرگ داشت و رو به جنگل پشت خانه بود.

مرد صاحب‌خانه نه تنها رئیس خانواده خود بود، بلکه رئیس خانه و همه اهالی خانه به‌شمار می‌آمد که اوامر و نواهی او قابل اجرا می‌آمد و صاحب اختیاری که همه مسائل اهل منزل با کدخدامنشی او حل‌وفصل و مستاجرانش جزو خانواده او که خیر و شرشان به او مربوط می‌شد.

به او گفتم پول ندارم به من مهلت بده، اما ناگهان شروع به داد و فریاد کرد در یک لحظه عصبانی شدم و او را هل دادم. تعادلش به هم خورد و روی سنگ‌های مقابل در ورودی داخل خانه‌اش افتاد.

در یک لحظه پشت سر «براتعلی» قرار گرفتم و در حالی که او دستانش را روی شعله‌های آتش گرفته بود ضربات چاقو را بر گردنش زدم. سپس برادرزنم (ناصر) کنار سرش نشست واو را خفه کرد.

پیکرش را درون همان گودال انداختیم و من با چاقو انگشت سبابه او را قطع کردم و با خودم به خانه آوردم تا پای قولنامه بزنم! روز بعد دوباره به محل بازگشتیم و کاپشن مشکی براتعلی را روی جسد انداختیم و با بیل خاک ریختیم تا همان جا دفن شود!

زن آمریکایی با دیدن مار بوآی 2.5 متری که به صورت پنهانی وارد حمام خانه‌اش شده بود، شوکه شد.