خواندنی ها برچسب :

عشق-ممنوعه

وقتی شوهرم بی‌حال بود فریدون دنبال‌مان آمد و ما را به حوالی باقرشهر برد. او آنجا با شوهرم گلاویز شد و با چاقو به شکمش زد. شوهرم در آغوشم افتاده بود که ضربه کاری را فریدون به گردن او زد.
وقتی شوهرم بی‌حال بود فریدون دنبال‌مان آمد و ما را به حوالی باقرشهر برد. او آنجا با شوهرم گلاویز شد و با چاقو به شکمش زد. شوهرم در آغوشم افتاده بود که ضربه کاری را فریدون به گردن او زد.
من دل باخته همسر رضا شدم و از او خواستم از همسرش طلاق بگیرد تا با هم ازدواج کنیم، اما این موضوع برای همسر رضا امکان نداشت، به همین دلیل تصمیم به قتل دوستم گرفتم و به صورت فردی ناشناس او را به قتل رساندم تا بتوانم با همسرش ازدواج کنم!
آنجا بود که با چاقو چند ضربه به او زدم. مقتول قصد فرار داشت که دوستم هم با چاقو چند ضربه زد. وقتی مقتول روی زمین افتاد، با سیاوش فرار کردیم.
تا اینکه شوهرم یک ضربه به او زد و بعد از آن من فرار کردم و دیگر نمی‌دانم در باغ چه گذشت؛ چند دقیقه بعد از من هم شوهرم آمد.
پیشخوان