مادرم میگوید "باید کمکم عروسکم را کنار بگذارم؛ با دوچرخه سواری، بازی با دوستان در کوچه پس کوچههای محل و خالهبازی خداحافظی کنم و برای خودم خانومی شوم؛ مادرم میگوید باید با دوست بابا که چند شب پیش با گل و شیرینی به ما سر زده و برای من النگو و انگشتر جایزه آورده بود به خانه بخت بروم ولی من همین خانه را دوست دارم."