«در میان توفان هم پیمان با قایقران ها/ گذشته از جان باید بگذشت از توفان ها/ به نیمه شب ها دارم با یارم پیمان ها/ که بر فروزم آتش ها در کوهستان ها/ شب سیه سفر کنم، ز تیره ره گذر کنم/ نگرتو ای گل من، سرشک غم بدامن، برای من میفکن/ دختر زیبا امشب بر تو مهمانم، در پیش تو می مانم، تا سر بگذاری بر سر من» بسیار بعید است کسی این تصنیف را حداقل برای یک بار ...