ماهان شبکه ایرانیان
خواندنی ها برچسب :

مریم

مراسم زونمایی از دو کتاب انتشارات روایت فتح، عصر روز یکشنبه مورخ 21 مرداد، ساعت 17 در فرهنگسرای عطارنیشابوری در محله بریانک با حضور نویسنده کتاب، خانواده شهدا، جمعی از اهالی رسانه و کتاب برگزار شد.
من خیلی کمتر دیده بودم این جوری داماد توی سردخانه بیاید مادرزنش را ببوسد. حتی حسین تمام خرج مادرم را هم خودش داد. گفت: نگاه کن من مادرت را عین مادرم دوست دارم. می‌خواهم خودم از دل و جان خرجش کنم...
تقریباً چهل نفر در به سرانجام رساندن آن شراکت داشته‌اند. بخشی از آن دانشجویان خود من بودند که قواعد کار را پیش‌تر آموخته بودند. انجام این کار با کسب تجربیات بسیاری نیز همراه بود.
تقریباً چهل نفر در به سرانجام رساندن آن شراکت داشته‌اند. بخشی از آن دانشجویان خود من بودند که قواعد کار را پیش‌تر آموخته بودند. انجام این کار با کسب تجربیات بسیاری نیز همراه بود.
استوری جدید مریم مومن با یک استایل جدید و تیپ اسپورت که در اینستاگرام خودش منتشر کرده است.
شاید بتوان غرفه مکتب حاج قاسم را گل سرسبد همه غرفه‌های ناشران ادبیات پایداری در نمایشگاه دانست. غرفه‌ای ساده اما شکیل و چشم‌نواز که نگ قرمزش از دور، چشم‌ها را متوجه خود می‌کرد.
دختر شما گوشه‌ای در مسجد نشسته بود و با خانم من صحبت کرد و مشکلش را گفت. خانم من هم آمد و به من گفت و ما هم آوردیمش و دودستی تقدیم شما کردیم. خودش هم گفته که می‌خواهم بروم خانه پیش پدرم، ولی می‌ترسم!
حاج حمید سه برگه مخصوص برای من نوشته بود که من سه تایی را کنار هم گذاشتم و از بالای آن عکس انداختم. چون نوشته بود محرمانه، فقط همسرم بخواند.
می‌گفتم با من حرف نزن. می‌خواهم بخوابم. باز یک سئوال دیگر می‌پرسید. می‌گفتم تو را به خدا با من حرف نزن. می‌پرسید چرا؟ می‌گفتم جوابت را که بدهم، مغزم هوشیار می‌شود و دیگر خوابم نمی‌برد. می‌گفت چه بهتر.
حاج حمید موقعی که مشغله‌اش کمتر بود، به خانه که می‌آمد، بچه‌ها می‌گفتند برایمان قصه بگو. حاج حمید قصص قرآنی را برایشان تعریف می‌کرد. گاهی که بچه‌ها می‌گفتند بابا! چرا ایراد بنی‌اسرائیلی می‌گیری؟...
پیشخوان