خواندنی ها برچسب :

هجر

از یار بماندیم و به مقصد نرسیدیم
دوشم که هجر یار می زد به دل شرر بود آتش فراق در سینه شعله ور در آرزوی دوست افسرده و ملول جاری ز رخ سرشک، دیده به سوی در گه با خیال دوست آسوده بود دل گاهی در اضطراب با آه پر اثر از دست دل به تنگ داده ز کف قرار اندوه بی شمار بسته ره مقر شد تلخ کام من چندان که مرغ جان بگشود بال و پر، کز تن کند سفر می شد ز طول شب افزوده بر ملال هر لحظه منتظر تا کی رسد ...
از غم دوست در این میکده فریاد کشم
دوشم که هجر یار می زد به دل شرر بود آتش فراق در سینه شعله ور در آرزوی دوست افسرده و ملول جاری ز رخ سرشک، دیده به سوی در گه با خیال دوست آسوده بود دل گاهی در اضطراب با آه پر اثر از دست دل به تنگ داده ز کف قرار اندوه بی شمار بسته ره مقر شد تلخ کام من چندان که مرغ جان بگشود بال و پر، کز تن کند سفر می شد ز طول شب افزوده بر ملال هر لحظه منتظر تا کی رسد ...
دوشم که هجر یار می زد به دل شرر بود آتش فراق در سینه شعله ور در آرزوی دوست افسرده و ملول جاری ز رخ سرشک، دیده به سوی در گه با خیال دوست آسوده بود دل گاهی در اضطراب با آه پر اثر از دست دل به تنگ داده ز کف قرار اندوه بی شمار بسته ره مقر شد تلخ کام من چندان که مرغ جان بگشود بال و پر، کز تن کند سفر می شد ز طول شب افزوده بر ملال هر لحظه منتظر تا کی رسد ...
در شیار پلکهای باران، که همیشه می بارد؛
پیشخوان