عالم اندر ذکر تو در شور و غوغا هست و نیست باده از دست تو اندر جام صهبا هست و نیست نور رخسار تو در دل ها فروزان شد ، نشد عشق رویت در دل هر پیر و برنا هست و نیست بلبل اندر شاخ گل مدح تو را خواند و نخواند بوی عطر موی تو در دشت و صحرا هست و نیست درد دل از روی زردم پیش او گفت و نگفت پاره پاره جامه ی صبر و شکیبا هست و نیست جان من در راه آن دلبر فدا گشت ...