ماهان شبکه ایرانیان
خواندنی ها برچسب :

والفجر

گفتم: «حسین آقا شما نبودی از سپاه برای ما یه فرش آوردن. بابا هم قبول کرد و گرفت.» حسین آقا ناراحت شد و گفت: «زهرا خانم! از این به بعد، هرچی از سپاه آوردن من نبودم قبول نکنید».
اواخر تابستان شیمی‌درمانی تمام شد. حال مصطفی بهتر شده بود. وزنش رسیده بود به حدود پنجاه و پنج کیلو. موهایش دوباره داشت در می‌آمد؛ نازک نازک مثل موهای نوزاد. ریشهایش هم دوباره داشت پر می‌شد...
محمدمهدی بهداروند، پژوهشگر و مولف درباره کتاب در دست چاپش گفت: خاطرات سرلشکر امیر رحیم موسوی، فرمانده کل ارتش در حال تدوین نهایی است.
بابا در تمام سال‌های خدمتش مشتاقانه به دنبال شهادت بود. وقتی پدرم از بازنشستگی‌اش صحبت می‌کرد غمی در چهره‌اش نمایان می‌شد. دوست داشت این همه دویدن برای یک هدف والا باشد و اینکه آخرش ختم به خیر شود.
ارتش سوریه و نیروهای همپیمانش در شرق ایستگاه نفتی موسوم به «تی2» به سمت مرزهای عراق پیشروی کردند.
پیشخوان