ماهان شبکه ایرانیان
خواندنی ها برچسب :

پسر

دخترم را در آغوش گرفتم و فوراً او را به بیمارستانی که در نزدیکی خانه بود رساندم، اما ساعت 4 صبح بود که دخترم فوت کرد. من از راننده قطار شکایت دارم، چرا که زمانی که قطار عبور کرد هیچ بوقی نزد.
پدر ارومیه‌ای با سلاح کلاشینکف بهنام را به قتل رساند و شیرعلی را زخمی کرد. وقتی صدای شلیک‌های پی‌درپی از کلاشینکف در روستای منصورآباد ارومیه پیچید اهالی روستا وحشت‌زده از خانه بیرون آمدند.
بررسی‌ها نشان داد پسر دانشجوی سال آخر پزشکی است و دختر جوان به نام لیدا نیز در یک رشته فرعی پزشکی فوق‌لیسانس می‌خواند و هر‌دو در یک دانشگاه تحصیل می‌کنند. به‌این‌ترتیب مأموران متوجه شدند اسیدپاشی روی این دو به یک طریق صورت گرفته و آن‌ها واقعیت را نمی‌گویند.
مادربزرگم وقتی اوضاع را متشنج دید، جلو آمد و دخالت کرد. من که به‌شدت عصبانی بودم و کنترلی بر رفتارم نداشتم، چاقویی برداشتم و هر دو نفرشان را زدم. بعد از اینکه از مرگ آن‌ها اطمینان یافتم سریع از خانه فرار کردم.
سر این مسئله با هم جرو‌بحث کردیم و من در یک لحظه آن‌قدر عصبانی شدم که دیگر نتوانستم خودم را کنترل کنم و مادرم را هل دادم. سرش به دیوار برخورد کرد. دیگر کاری به مادرم نداشتم، فکر کردم خودش بلند می‌شود و می‌رود.
خانواده این زن به رسانه‌های محلی گفته‌اند این مرد دوست داشت همسرش پسر به دنیا بیاورد، اما کشیشی پیش‌بینی کرده بود این زوج صاحب ششمین دخترشان خواهند شد.
بچه‌ام مقابل چشمان من دستش را به میله آهنی گرفت، اما درجا خشک شد، برق او را گرفت. بچه‌ام را بغل کردم و با موتورسیکلت به بیمارستان فیاض بخش بردم، اما نیم ساعت بعد از این ماجرا گفتند پسرم جان باخته است.
فریدون چاقو برداشت. او عصبانی شده بود و حرف‌های فرهاد او را عصبانی‌تر کرده بود. وقتی چاقو برداشت، یک ضربه به سینه فرهاد زد و او روی زمین افتاد. خون از بدن فرهاد فواره کرد و من هم که دیدم خیلی خون‌ریزی شدید است، منتظر آمبولانس نشدم.
شوهرم سال‌ها قبل فوت کرد و پسرانم را خودم بزرگ کردم. کار می‌کردم تا زندگی‌ام را تأمین کنم؛ اما بعد از بزرگ‌شدن پسرانم آن‌ها به جای اینکه کار کنند، سرقت می‌کردند و به من هم گفتند باید به آن‌ها کمک کنم.
پیشخوان