خواندنی ها برچسب :

کور-کردن

من در مغازه در حال کار بودم که یک‌دفعه چیزی به چشمم برخورد کرد، اصلا نفهمیدم چه بود و از کجا پرتاب شد، فقط می‌دانم از فاصله دور چیزی به چشمم برخورد کرد. چیزی شبیه شلیک بود انگار که با تیرکمان به من زده باشند.
بعد از دقایقی سهیلا از خانه خارج شد و او را تعقیب کردیم. وقتی خواهرم وارد خانه پسر جوان شد زنگ خانه را زدم و با او درگیر شدم. قصدم کور کردن رضا نبود، فقط می‌خواستم به او درس عبرت بدهم.
سینا مدام به من چپ نگاه می‌کرد و با این کارش من را عصبی کرد. وقتی سراغش رفتم و گفتم تو چه کسی هستی که به من چپ نگاه می‌کنی، فریاد زد و درگیری درست کرد و من را زد.
گفتم نمی‌توانی بزنی، به تو ربطی ندارد من کجا کار می‌کنم. خیابان یک مکان عمومی است و تو حق نداری به من بگویی کجا بروم. میخی روی چوب بود. همان را به چشم من کوبید. من بیهوش شدم و دیگر متوجه چیزی نشدم.
پیشخوان