کاوه شکیب؛ «تقریبا سه هفته بیشتر از زندگیام نمانده. سه هفته. بهتر است بگویم ژانویه 2019: ماه من، آخرین ماه من... دکترها گفتهاند چند هفته - شگفتآور است اگر این چند هفته به ماه فوریه برسد؛ تولدم 9 فوریه است. باید دید چه پیش میآید... ناراحت نیستم که دارم میمیرم. به خاطر خیلی چیزها غمگینم، چیزهایی که مربوط میشود به خانوادهام. اما هراسی از مرگ ندارم».
اینها از آخرین جملاتی است که اریک اُلین رایت تقریبا یک ماه قبل از مرگش نوشت. او تا قبل از مرگش چند یادداشت کوتاه نوشت که بسیار دردناک بود. در این یادداشتهای کوتاه نوشته بود امیدی به بهبود سرطان ندارد و قبل از مرگش مشغول رسیدگی به نوشتههای قبلی و آرشیوهاست. سرانجام رایت 23 ژانویه در سن 72سالگی بر اثر ابتلا به سرطان خون درگذشت و فوریه 2019 را ندید.
اریک الین رایت (2019 - ١٩٤٧) نظریهپرداز و مارکسیست تحلیلی، جامعهشناس آمریکایی و رئیس پیشین انجمن جامعهشناسی آمریکا بود. او یکی از مهمترین نظریهپردازانی است که با تمرکز بر نابرابریهای اجتماعی، و بدیلهای برابریطلب سرمایهداری، مفهوم طبقه را در مارکسیسم دنبال و بهروز کرد. در دانشگاههای هاروارد، آکسفورد و برکلی درس خواند و از سال ١٩٧٦ تا اواخر عمرش در دانشگاه ویسکانسین- مدیسن مشغول تدریس بود. رایت از نسل دانشجویانی است که در اواسط دهه 1970 در صف جوانان مخالف با جنگ ویتنام و جنبش طرفداران حقوق مدنی مبارزات رادیکال خود را آغاز کرد، اما بعد از آن کمکم از همنسلهایش جدا و به یکی از معدود مبارزانی بدل شد که کار خود را در عرصه نظریه پیش میبرد.
حتی در اوایل دهه ١٩٩٠ و بعد از سقوط دیوار برلین، که مارکسیسم به حواشی درون و بیرون دانشگاه عقبنشینی کرده بود، رایت در دانشگاه ماند و پروژه نظری و فکری خود را دنبال کرد. او قصد داشت نوعی مارکسیسم جامعهشناختی را نه با ایدههایی ثابت یا شیوهای شخصی بلکه با پرسشهایی مشخص و چارچوبی مفهومی برای پاسخ به پرسشهایی درباره نظریه طبقاتی در مارکسیسم بازسازی کند. رایت با مدل نظری منسجم و روشنی که از روابط متقابل ساختار طبقاتی و مبارزه طبقاتی ارائه میکند تحلیل طبقاتی مارکسیسم را تغییر میدهد. منابع نظری او آثار مارکس و وبر بودند. کار او متمرکز بود بر بازاندیشی دو بخش اصلی در سنت مارکسیستی، یعنی طبقه و استراتژیهای لازم برای ایجاد یک تحول اجتماعی.
در چند سال گذشته مقالات و مصاحبههایی از رایت جسته و گریخته در مطبوعات ترجمه و منتشر شدهاند، از جمله مقاله «طبقه و سیاست» با ترجمه عزتالله فولادوند در سال 1377 که از نخستین متنهای رایت به فارسی است. (منتشرشده در «راه نو»، شماره 10) با اینحال، فقط دو کتاب رایت به فارسی در دسترس است: «رویکردهایی به تحلیل طبقاتی» با ترجمه یوسف صفاری (انتشارات لاهیتا، 1395) و «طبقه، بحران و دولت» با ترجمه ناصر هادیان و فرزاد کلبعلی (انتشارات وزارت امور خارجه، 1396). همچنین میتوان به کتاب «طبقه و کار در ایران» اثر سهراب بهداد و فرهاد نعمانی (انتشارات آگاه) اشاره کرد که با تکیه بر نظریه اریک الین رایت و چند نظریه دیگر به ساختار طبقاتی جامعه امروز ایران میپردازد.
استثمار، سلطه و جایگاههای متناقض طبقاتی
رایت نقطه شروع تحلیل طبقاتی را مسأله ساختار طبقاتی در نظر میگیرد. او پایههای تحلیل طبقاتی مارکسیستی را مفاهیم محوری روابط طبقاتی و ساختار طبقاتی میداند و سایر اصطلاحات تحلیل طبقاتی را در پیوند با این دو مفهوم میبیند. ر
ایت مفهوم پایهای در تحلیل طبقاتی کلان را ساختار طبقاتی میداند و جمع کلی روابط طبقاتی در یک واحد تحلیل را «ساختار طبقاتی» آن واحد مینامد. در نظر او مارکسیسم کلاسیک در مواجهه با ساختار طبقاتی با دو معضل بزرگ دست به گریبان است: اولا در رابطه با اغلب امور تجربی بسیار انتزاعی است و ثانیا مفاهیم مارکسیسم سنتی درباره ساختار طبقاتی بیش از حد معطوف است به سطوح کلان و چندان که باید اساس زندگی افراد جامعه را نشان نمیدهند.
طبق تحلیل رایت، بورژوازی، خردهبورژوازی و پرولتاریا بر اساس نوع کنترل اقتصادی در سه طبقه مستقل قرار میگیرند. او کنترل اقتصادی در جوامع سرمایهداری معاصر را نسبت به مراحل اولیه سرمایهداری بسیار پیچیدهتر میداند.
از اینرو، کنترل فرایند تولید را در عمل بین سه وجه اصلی میبیند: مالکیت اقتصاد واقعی، تسلط بر دستگاههای فیزیکی تولید و تسلط بر نیروهای کار. در واقع، رایت برای کنترل منابع اقتصادی در تولید سرمایهداری امروزی سه وجه قائل است که به کمک آنها میتوان طبقات عمدهای را شناسایی کرد که گرچه در مدل کلاسیک تشخیص داده نمیشوند وجود دارند:
1) کنترل سرمایهگذاریها یا سرمایه پولی؛ 2) کنترل وسایل فیزیکی تولید (زمین، کارخانه یا مؤسسات و نهادها)؛ و 3) کنترل نیروی کار. رایت با این نظام نظری در اواخر دهه 1970 مهمترین بخش نظریه طبقاتی مارکسیسم را طرح میکند: «جایگاههای متناقض در چارچوب روابط طبقاتی». او به کمک ایده «جایگاههای متناقض» کوشید جایگاه طبقه متوسط را شرح دهد. رایت معتقد است، در نظام تولید کنترل هر یک از این سه وجه در دست اعضای طبقه سرمایهدار است و اعضای طبقه کارگر هیچ کنترلی بر هیچیک از این وجوه ندارند. رایت گروههای دیگری را که در میان این دو طبقه اصلیاند «جایگاههای متناقض طبقاتی» مینامد. چون آنها نه سرمایه دارند و نه کارگر، اما با هر یک از این طبقات همپوشانی دارند. اگر از یکسو بر برخی جنبههای تولید اثر میگذارند، ولی از کنترل برخی جنبههای دیگر کاملا محروماند.
گرچه به نظر میرسید ایده «جایگاههای متناقض» مدل منسجمی برای فهم طبقه متوسط فراهم کرده بود، هنوز یک جای کار میلنگید. ایراد اساسی مساله استثمار بود که در تحلیل رایت غایب بود. این موضوع بسیار مورد توجه مارکس بود.
ازاینرو، رایت در اواسط دهه 1980 مدل دیگری مطرح کرد که حول مفهوم استثمار میگردید. آنچه تحلیل طبقاتی را مشخصا مارکسیستی میکند مفهوم محوری استثمار است. او استثمار را همان عنصری تعریف میکند که جایگاه مفهوم مارکسیستی طبقه را در تحلیل طبقاتی مارکسیستی تثبیت میکند. در نظر او، مفهوم استثمار یعنی تشخیص فرآیندی که طی آن نابرابری حقوق مالکیت و قدرتهای نظارت بر منابع مولد به ایجاد نابرابری در درآمد میانجامد.
چون نابرابریها تا اندازهای به این علت به وجود میآیند که استثمارگران به خاطر داشتن حقوق و قدرتهای نظارت و مالکیت انحصاری بر منابع میتوانند حاصل کار و تلاش استثمارشوندگان را تصاحب کنند. او برای استثمار سه اصل تعریف میکند که عبارتند از:
1) اصل وابستگی معکوس رفاه: یعنی رفاه مادی استثمارگران به محرومیت مادی استثمارشوندگان وابسته است؛ 2) اصل انحصار: یعنی اصل اول وابسته است به محرومیت استثمارشوندگان از منابع مولد؛ 3) اصل تصاحب: یعنی محرومکردن استثمارشوندگان برای استثمارگران امتیاز مادی دارد.
رایت بر این باور است که اگر دو اصل اول و دوم را داشته باشیم، ولی اصل سوم صدق نکند، آنگاه میتوان گفت: «ستم اقتصادی غیراستثماری» رخ داده، اما استثماری صورت نگرفته است. او تاکید دارد در «ستم اقتصادی غیراستثماری» این اصل هنوز صادق است که رفاه گروه ممتاز به هزینه گروه محروم است و این رابطه معکوس بر پایه مالکیت و کنترل منابع اقتصادی استوار است. ولی در سرکوبگری غیراستثماری تصاحب محصول نیروی کار یا انتقال محصول کار از گروهی به گروه دیگر رخ نمیدهد.
معنای تعیینکننده تفاوت بین این دو گونه نابرابری این است که در سرکوبگری اقتصادی غیراستثماری گروه اجتماعی ممتاز نیازی به گروه محروم ندارد. با اینکه رفاه آنان به اصل انحصار وابسته است، ولی هیچگونه وابستگی متقابلی بین فعالیتهای این دو گروه وجود ندارد. او نشان میدهد که چگونه استثمارگران در فرآیند استثمار عملا به وجود استثمارشوندگان نیاز دارند، چون آنها برای تامین رفاه خود به ثمره تلاش استثمارشوندگان وابستهاند.
از مدل تکمیلی رایت میتوان چنین نتیجه گرفت که طبقه متوسط به عنوان یک جایگاه در درون ساختار طبقاتی طبق یک سازوکار استثمار میشود و بر اساس یک سازوکار دیگر استثمار میکند. مثلا متخصصان فنی را از حیث گرفتاری در روابط سرمایهداری میتوان از اعضای طبقهای به شمار آورد که استثمار میشوند و به لحاظ مهارتهایی که دارند استثمار میکنند؛ بنابراین آنها جایگاههای متناقضی در چارچوب روابط استثماری دارند.
استثمارطبق تعریفی که رایت در نظریه طبقاتی خود ارائه میکند عمیقا به مساله «سلطه» گره میخورد، یعنی مناسباتی اجتماعی که در آن فعالیت یک شخص از سوی دیگری هدایت و کنترل میشود. در نظر او سلطه زمانی رخ میدهد که اولا، طبق اصل انحصار، تملک یک منبع به فرد این قدرت را میدهد که مانع استفاده دیگران از آن منبع شود. او قدرت کارفرماها در استخدام و اخراج کارگران را روشنترین نمونه این شکل از سلطه میداند. او همچنین سلطه را در بیشتر موارد با اصل تصاحب یکی میکند، چون معتقد است تصاحبِ حاصل کار استثمارشوندگان معمولا مستلزم شکلهای بلاواسطه تحمیل فرمانبرداری، بهخصوص در فرآیند کار، در شکل اعمال ریاست، سرپرستی، تهدید و... است. رایت استثمار و سلطه را در کنار هم ویژگی اصلی تعاملات ساختاریافته در مناسبات طبقاتی میداند.
مبارزه علیه سرمایهداری
پروژه نظری رایت به اینجا ختم نمیشود و از تحلیل صرف فراتر میرود. او پس از تکوین مدلی منسجم برای تحلیل طبقاتی در جوامع سرمایهداری معاصر، بیشتر عمر خود را در پی ارائه راهحلهایی برای مبارزه علیه سرمایهداری بود. در نظر رایت، باید پس از فهم و شناخت طبقه و جایگاههای متناقض آن در جوامع سرمایهداری معاصر، راهکاری رادیکال و عملی برای براندازی سرمایهداری یافت و اتوپیاهای واقعی را پیش کشید. رایت معتقد است «سرمایهداری ضد سرمایهداری میزاید».
او در یکی از آخرین مقالاتش با عنوان «چگونه امروزه ضد سرمایهدار باشیم» که در اواخر سال 2015 نوشت نشان میدهد که به طور تاریخی مقابله با سرمایهداری بر چهار منطق استوار بوده است: «نابودکردن سرمایهداری»، «مهار سرمایهداری»، «گریز از سرمایهداری» و «تضعیف سرمایهداری». در نظر او این منطقها اغلب با هم و به صورت ترکیبی عمل میکنند، ولی هر یک روش خود را برای واکنش علیه سرمایهداری دارند. او این چهار شکل ضدسرمایهداری را در دو بُعد میبیند: «یکی مربوط است به هدف استراتژیهای ضدسرمایهداری، یعنی فراتر رفتن از ساختارهای سرمایهداری یا به زبان ساده رفع آسیبهای آن، و دیگری مربوط است به اهداف اولیه استراتژیها - چه هدف، دولت یا سایر نهادها در سطح خرد باشد چه فعالیتهای اقتصادی افراد، سازمانها و اجتماعات در سطح کلان».
رایت بر این باور است که با نابودکردن سرمایهداری و درهمکوبیدن نظم موجود نیروهای سرکشی آزاد میشوند که خطرناک و مهارناپذیرند و اشکالی از سلطه شکل میگیرد که رهایی از شر آنها اگر نگوییم غیرممکن بسیار دشوار است. از میان گزینههای دیگر، مهار سرمایهداری راه حل سوسیالدموکراسی است که در آن باید چشم به دولت دوخت. به باور رایت حتی اگر دولت را تصاحب کنید باز هم قدرت اجتماعی ندارید، چون سرمایهداری بسیار قوی است.
حرف رایت این است که اگر قدرت دولتی و قدرت سیاسی را هم در اختیار داشته باشید، و حتی پشت این قدرت سیاسی نیز به اندازه کافی نیرو بسیج کرده باشید تا بتوانید با سرمایه وارد یک معامله شوید و از طریق این معامله محدودیتهایی بر سرمایه اعمال کنید که به نفع کارگران باشد، باز هم در ازای این کنش سیاسی و عملی شما کارگران باید در پروژه توسعه سرمایهدارانه همکاری کنند. او این کار را «مصالحه طبقاتی» مینامد. از اینرو، معتقد است مهار سرمایهداری را باید به این منظور انجام داد که مضرات حاصل از خود سرمایهداری کم و چهبسا خنثی شوند. حتی اگر این آسیبها تعدیل شوند باز خود سرمایهداری دستنخورده باقی میماند. چون فقط به علائم بیماری آن پرداختهاید. رایت مهار سرمایهداری را راهحلی کوتاهمدت میداند.
رایت راهحل سوم، یعنی فرار از سرمایهداری، را بیشتر یک راهحل فردی میداند. اگرچه فرار از سرمایهداری جذاب به نظر میرسد و این شکل از مبارزه در برخی وضعیتها تجربه ارزشمندی در اختیارمان میگذارد، نمیتواند تغییر و دگرگونی به وجود آورد. او در مقابل سه روش اول روش چهارم، یعنی تضعیف سرمایهداری، را ناشناختهترین شیوه مبارزه علیه سرمایهداری میبیند که بیشتر با گرایشهای آنارشیستی سازگار است.
پرودون یکی از پیشگامان این روش است که درصدد ایجاد تعاونیهای کارگری بود، به این صورت که این تعاونیها شیوههای جذابی برای زندگی ارائه دهند و کارگران جذب این تعاونیها شوند و سرمایهداری سقوط کند، چون دیگر کسی وجود ندارد که کارگران را برای کار اجیر کند. رایت رقابت تعاونیهای کارگری با سرمایهداران را سادهانگارانه میداند. ولی معتقد است تضعیف سرمایهداری بهعنوان یک استراتژی برای فراتررفتن از سرمایهداری بینهایت جذاب و دور از واقع است. او معتقد است روش چهارم به ما کمک میکند راههایی برای بهترکردن زندگی بدون نیاز به برچیدن دولت پیدا کنیم و به همین دلیل جذاب است، ولی با این روشها نمیتوان پایههای سرمایهداری را سست کرد چه رسد به عبور از سرمایهداری و از اینرو دور از واقع است. به باور رایت، استراتژی آنارشیستی نمیتواند این جهان را از اساس دگرگون کند، ولی در کنار مهار سرمایهداری میتواند راهکاری بلندمدت ارائه دهد.
در چنین زمینهای او تأکید دارد: «ما به روشی نیاز داریم که رویکرد پایین به بالا و جامعهمحور چشمانداز راهبردی آنارشیسم را به رویکرد بالا به پایین و دولتمحور سوسیالدموکراسی پیوند دهد. ما باید سرمایهداری را به شیوهای مهار کنیم که هرچه بیشتر تضعیف شود، و آن را به شیوهای تضعیف کنیم که هرچه بیشتر مهار شود». اما پاسخ رایت به این سؤال که چطور میتوان در قرن بیستویکم ضدسرمایهدار بود کمی عجیب و جالب توجه است: «فانتزی نابودکردن سرمایهداری را بیخیال شوید.
سرمایهداری را نمیتوان نابود کرد، دستکم اگر واقعا میخواهید آیندهای رهاییبخش بسازید. شاید بتوانید با کمکردن فعالیتهای خود در اقتصاد پولی و بازار بهطور فردی از شبکه روابط سرمایهداری بیرون بروید و از دست آن بگریزید، اما برای خیلیها این گزینه چندان جذابی نیست، خصوصا آنها که بچه دارند... اگر نگران زندگی دیگران هستید باید به نحوی با ساختارها و نهادهای سرمایهداری سروکله بزنید.
مهار و تضعیف سرمایهداری تنها گزینههای ممکن است. باید هم در جنبشهای سیاسی برای مهار سرمایهداری از طریق سیاستهای عمومی شرکت کنید و هم در پروژههای اقتصادی-اجتماعی برای تضعیف آن از طریق گسترش انواع فعالیتهای اقتصادی رهاییبخش. ما باید از نو یک سوسیالدموکراسی پیشرو و فعال بسازیم که نهتنها آسیبهای سرمایهداری را رفع میکند، بلکه راه را برای ساختن اتوپیاهای واقعی هموار میکند، اتوپیاهایی که بتوانند سلطه سرمایهداری را تضعیف کنند».