ماهان شبکه ایرانیان

نقش بصیرت سیاسی در سبک و سیاق زندگی قرآنی

بصیرت در آموزه ها و فرهنگ قرآنی، حالتی است که به انسان توانایی درک درست حقایق و تحلیل واقعیتها را می دهد

نقش بصیرت سیاسی در سبک و سیاق زندگی قرآنی

مقدمه

بصیرت در آموزه ها و فرهنگ قرآنی، حالتی است که به انسان توانایی درک درست حقایق و تحلیل واقعیتها را می دهد. آیات قرآن به مسأله بصیرت اهمیت زیادی داده و از ابعاد مختلف به تبیین آن پرداخته است. با بصیرت انسان می تواند موقعیت خود را بسنجد و نسبت به آن عکس العمل صحیح و بجا نشان دهد. درواقع «بصیرت»، شناخت و معرفت و اعتقاد حاصل شده در قلب نسبت به امور دینی و حقایق امور است و به عنوان یک قوه و قابلیت و استعداد، این نوید را به فرد می دهد که با فراهم آوردن شرایط و اقتضائات، می تواند این قوه را به منصه ظهوررساند. درتعریف فوق، بصیرت یک نوع معرفت و شناخت دانسته شده است و نه وسیله و قوه ای برای کسب. این واژه در وادی عرفان نیز کاربرد داشته و معنای خاصی به خود گرفته است از نظر ابوالفتح رازی، صاحب تفسیر «روض الجنان و روح الجنان»، بصیرت در قرآن دلالتی است که موجب علم و آگاهی می شود به نحوی که گویی عالم، معلوم خود را مشاهده می کند.

در کتاب"موسوعه کشاف اصطلاحات الفنون" آمده است که بصیرت عبارت است از قوه ای که در قلب شخص، به نور قدسی منوّر است و به وسیله آن حقایق امور و اشیاء را درک می کند، همان گونه که شخص به وسیله چشم، صورت ها و ظواهر چیزها را می بیند. در تعریف فوق، اصطلاح خاصی از «بصیرت» که نزدیک به شهود و رؤیت در عرفان و تصوف است، تحت پوشش قرار گرفته است.

زمینه های پیدایش بصیرت

1) قرآن

درآیه 203 سوره اعراف به اینکه قرآن مایه درک عمیق و بصیرت است، تاکید شده است. «وَإِذَا لَمْ تَأْتِهِم بِآیةٍ قَالُواْ لَوْلاَ اجْتَبَیتَهَا قُلْ إِنَّمَا أَتَّبِعُ مَا یوحَی إِلَی مِن رَّبی هذَا بصَآئِرُ مِن رَّبِّکمْ وَهُدًی وَرَحْمَةٌ لِّقَوْمٍ یؤْمِنُونَ» (اعراف/203)

امام علی(ع) در خطبه ای که در آن مردم را به پند گیری از معارف قرآنی توصیه نموده اند چنین می فرمایند: «مَا جَالَسَ هَذَا الْقُرْآنَ أَحَدٌ إِلَّا قَامَ عنْهُ بزِیادَةٍ أَوْ نُقْصَانٍ زِیادَةٍ فِی هُدًی أَوْ نُقْصَانٍ مِنْ عَمًی، کسی با قرآن هننشین نشد مگر اینکه قرآن چیزی براو افزود یا از اوکاست، در هدایت او افزود واز کوردلی اش کاست.» (سیدرضی، 1386، خطبه 176)

در جای دیگر آمده است: «علَی کتابِ اللَّه تُعْرَضُ الْأَمْثَال؛ شبهات را باید درپرتو کتاب خدا شناخت» (سیدرضی، 1386، خطبه 75)

«تَعَلَّمُوا الْقُرْآنَ فإِنَّهُ أَحسَنُ الْحدِیثِ وَ تَفَقَّهُوا فِیهِ فَإِنَّهُ رَبِیعُ الْقُلُوبِ وَ اسْتَشْفُوا بِنُورِهِ فَإِنَّهُ شِفَاءُ الصُّدُور؛ قرآن را فراگیرید که بهترین گفته هاست، و درآن بیندیشید که بهار دلهاست، از نور آن شفا بجویید که شفای دلهاست» (نهج البلاغه، خطبه 110)

تا بدین جا چنین برداشت می شود که انس با قرآن از روشهای اولیه در افزایش بصیرت است.

از سویی قرآن خود را تبیان معرفی می کند: «وَ نَزَّلْنا عَلَیک الْکتابَ تِبْیاناً لِکلِّ شَی ءٍ وَ هُدی وَ رَحْمَةً وَ بشْری لِلْمسْلِمِین» (نحل/89)

گاه قرآن خود، بصیرت نامیده می شود «هذا بَصائِرُ لِلنَّاسِ وَ هُدی وَ رَحْمَةٌ لِقَوْمٍ یوقِنُون» (جاثیه /20)

این قرآن و شریعت بیناییهایی است، یعنی عین بینایی است، آنهم نه یک بینایی که بینائیها، نه در یک بعد که در همه ابعاد زندگی به انسان بینش صحیح می دهد. (مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه ج 21 ص 255)

امام قرآن را بهار دلها وخاستگاه بصیرت معرفی می نمایند. «فِیهِ رَبِیعُ الْقَلْبِ وَ ینَابِیعُ الْعِلْمِ وَ مَا لِلْقلْبِ جلَاءٌ غَیرُه» (نهج البلاغه، خطبه 176)

2) تقوا

تقوی اسم مصدر از مادة "وِقایه" است. راغب اصفهانی در معنای این دو می گوید: "الوِقایه: حفظ الشئ ممّا یؤذیه و یضرّه... والتقوی جعل النفس فی وقایه ممّا یخاف" (راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص 882)

تقوا، ثمرات شیرینی برای فرد متقی به ارمغان می آورد. امیرالمؤمنین(ع) در موارد بسیاری وقتی سفارش به تقوا می کنند، آثار آن را نیز یاد آور می شوند: «فإِنَّ تَقْوَی اللَّهِ دَوَاءُ دَاءِ قُلُوبِکمْ وَ بَصَرُ عمَی أَفئِدَتِکمْ وَ شِفَاءُ مَرَضِ أَجْسَادِکمْ وَ صَلَاحُ فسَادِ صدُورِکمْ وَ طهُورُ دَنَسِ أَنْفُسِکمْ وَ جلَاءُ غشَاءِ أَبْصَارِکمْ وَ أَمْنُ فَزَعِ جأْشِکمْ وَ ضیاءُ سَوَادِ ظُلْمَتِکمْ.... ؛ همانا تقوا و ترس از خدا داروی بیماریهای دلها، روشنائی قلبها و درمان دردهای بدنها، مرهم زخم جانها، پاک کنندة پلیدیهای ارواح و روشنائی بخش تاریکی چشمها و امنیت در ناآرامیها و روشن کنندة تاریکیهای شماست.» (نهج البلاغه، خطبه 198) در میان آثار تقوا که بدان اشاره شده است، از همه مهمتر دو اثر است: یکی روشن بینی و بصیرت، و دیگر توانایی بر حل مشکلات و خروج از مضایق و شداید.

قران کریم در دو مورد به این حقیقت اشاره می کند که تقوای الهی موجب روشن بینی و تقویت قوّة تمییز و تشخیص انسان می شود. یکجا می فرماید: «یا اَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إَن تَتَّقُواْ اللّه یجعَل لَّکم فُرْقَاناً» علامه طباطبایی می گوید: "فرقان" به معنای چیزی است که میان دو چیز فرق می گذارد، و در آیه مورد بحث به قرینه سیاق فرقان میان حق و باطل است. میوه ای است که از درخت تقوا به دست می آید. (طباطبایی، محمد حسین، تفسیرالمیزان، ج 9ص56)

در جای دیگر می فرماید: «وَاتَّقُواْ اللّه وَیعَلِّمُکمُ اللّهُ» (بقره / 282)، اگر چه این دو جمله به صورت مستقل آمده و بر یکدیگر عطف شده اند، لکن قرار گرفتن آندو در کنار یکدیگر بیانگر ارتباط میان آنها است و مفهومش آن است که تقوا و پرهیزکاری و خداپرستی اثر عمیقی در آگاهی و روشن بینی و فزونی علم و دانش دارد.

یکی از مهم ترین مسائل سرنوشت ساز انسان مساله شناخت حق و باطل، شناخت نیک و بد، شناخت مفید و زیان بخش، و شناخت عوامل سعادت و یا بدبختی است. اثر عجیب تقوی در شناخت واقعی و دید و درک انسان ها در بسیاری از روایات و آیات دیگر نیز آمده است.

3) توجه به آیات الهی ومعجزات انبیاء

درقرآن توجه به آیات الهی ونشانه هایی که خداوند برای مردم قرار داده است، ازراههای بصیرت برشمرده شده است. معجزات انبیاء (اسراء/101-102) آیات الهی در زمین و انسان (آفاقی و انفسی)، از عوامل بصیرت زا می باشد، آیات آفاقی وانفسی چنان زیاد است که هر کسی با بهره گیری از آن ها می تواند به بصیرت دست یابد. برای مثال توجه به گردش روز وشب (نور/44)، امدادهای غیبی درجهاد (آل عمران/13)، معجزات الهی (اعراف/203)، رویش گیاهان (سجده/27) گسترش زمین و قرار گرفتن کوه های بلند (ق/7-8)، وجود روزی زمینیان در بلندای آسمان (ذاریات/22)، مظاهر وجود و عظمت آفریدگار در آسمان و زمین (ق/6-8) ودیگر نشانه ها، انسان را به فکر واداشته وبصیرت انسان به فعلیت رسانده یا افزایش می دهد.

4) عبرت آموزی

عبرت، کلید بصیرت است وتفکر زمینه ساز عبرت خواهدبود. در مسیر تربیت، زمانی انسان به بینش وبصیرت می رسد که به شنیدن اکتفا نکند، بلکه در شنیده ها، اندیشه کند و با دقت به امور بنگرد. نتیجه این اندیشه و دقت نظر، همان عبرتی است که در تصمیم گیری ها و رفتار انسان مؤثر خواهد بود.

«یقلِّبُ اللَّه اللَّیلَ وَ النهارَ إِنَّ فِی ذلِک لَعِبْرَةً لِأُولِی الْأَبْصار»؛ خدا شب و روز را به هم بدل می کند که در این برای اهل بصیرت عبرتی هست " (نور /44)

کسانی که اشیا را از جهت حکمت ها، مصلحت ها، نظم و ترتیب و غایاتی که بر آن ها مترتّب می شود می بینند، از اختلاف شب و روز از جهت بلندی و کوتاهی و سردی و گرمی و نور ظلمت عبرت می گیرند و به آن ها با دیده ی عبرت می نگرند و اشخاص با بصیرت آن را مسطوره ای از اراده و مشیت ساحت پروردگار و تدبیر محکم و متقن او می دانند. پندپذیری دراین آیه به طور خاص برای اهل بصیرت مطرح شده است زیرا به کاربستن بصیرت، اتعاظ و ادراک حق را در پی خواهد داشت. (اندلسی، ابوحیان، البحر المحیط فی التفسیر، ج 8 ص 59)

یکی از مهم ترین مقاصد تربیت آن است که انسان به درجه ای از درک و بصیرت برسد که بتواند از ظواهر امور بگذرد و به باطن آنها بنگرد. از محسوسات و مشهودات عبور کند و به معقولات برسد، و قدرتی فراگیر برای سنجش و اندازه گیری، تجزیه و تحلیل، حل و فصل امور و انتخاب و تصمیم گیری در ابعاد مختلف زندگی به دست آورد. عبرت راهی است که می تواند انسان را به این مقصد تربیتی برساند و شاید مهمترین اثر تربیتی عبرت، همین باشد. امیرالمؤمنین(ع) در کلام خود بر این اثر عبرت تصریح کرده چنین می فرماید: «مَنِ اعْتَبَرَ اَبْصَرَ وَ مَنْ اَبصَرَ فهِمَ وَ مَن فَهِمَ عَلِمَ کسی، که عبرت آموزد، آگاهی یابد و کسی که آگاهی یابد، می فهمد و آنکه بفهمد، دانش آموخته است.» (نهج البلاغه حکمت 208)

آنچه ازاین کلام برمی آید، این است که تفکر زمینه ساز عبرت است و عبرت، زمینه بصیرت را فراهم می آورد. در حقیقت، در مسیر کمال، زمانی انسانی به بینش وبصیرت می رسد که به دیدن وشنیدن اکتفا نکند، بلکه دروقایع، اندیشه کند و با دقت به امور بنگرد. نتیجه این اندیشه و دقت نظر، همان عبرتی است که در تصمیم گیری ها و رفتار انسان مؤثر خواهد بود. عبرت حالتی است که در اثر برخورد با اموری ظاهری و مشهود، برای انسان پدید می آید و به معرفتی باطنی و غیر مشهود منتهی می شود. اگر کسی بطور دائم از آنچه که پیراموش می گذرد و یا در گذشته به وقوع پیوسته به دیده عبرت نگاه کند به راحتی می تواند به نتیجه جریانات واقف شده و با بصیرتی که پیدا می کند از گرفتار شدن از هلاکت نجات پیدا کند.

حضرت علی(ع) در این خصوص فرموده اند: «فِی کُلِّ اعْتِبَارٍ اسْتِبْصَارٌ، در هر عبرت گرفتنی بصیرتی است». (غررالحکم ودررالکلم ص472) و در بیان دیگری این امر را منوت به دوام عبرت گرفتن دانسته و بیان دشته اند: «دَوَامُ الِاعْتِبَارِ یؤَدِّی إِلَی الِاسْتِبْصَارِ، دایم بودن عبرت گرفتن می کشاند بسوی بصیرت». (غررالحکم ودررالکلم ص472)

حضرت علی(ع) که خود قرآن ناطق است با اشاره به برنامه عبرت آموزی قرآن، چنین می فرماید: «تدَبَّرُوا آیات الْقُرْآنِ وَ اعْتَبِرُوا بِهِ فَإِنَّهُ اَبْلَغُ الْعِبَرِ، در آیه های قرآن بیندیشید و به (وسیله) آن پندگیرید، زیرا که آیات قرآن رساترین عبرتهاست.» (غررالحکم ص111) آنکس که عبرت آموز باشد، می توان بصیرش نامید.

«وَ لَقدْ بصِّرْتُمْ إِن أَبْصَرْتُمْ وَ أُسْمِعْتُمْ إِنْ سَمِعْتُمْ وَ هُدِیتُمْ إِنِ اهْتَدَیتُمْ وَ بِحَقٍّ أَقُولُ لَکمْ لَقَدْ جَاهَرَتْکمُ الْعِبَرُ وَ زُجرْتُمْ بمَا فِیهِ مُزْدَجَر... به درستی که بینا شده اید اگر نگاه کنید، شنوا شده اید اگر گوش فرا دهید وراهنمایی شده اید اگر دنبال هدایت باشید. حقیقتا می گویم که عبرتها خود را به شما نشان داده و با آنچه که می توان نهی کرد نهی شده اید» (نهج البلاغه، خطبه 20) «إِن منْ صَرَّحَتْ لَهُ الْعِبَرُ عَمَّا بَینَ یدَیهِ مِنَ الْمَثُلَاتِ حَجَزَتْهُ التَّقْوَی عَنْ تَقَحُّمِ الشُّبُهَاتِ، کسی که از اعمال وکردار گذشتگان وعواقب سوء آن عبرت گیرد، تفوا وی را از فرو رفت در آن گونه بد بختیها باز می دارد.» (نهج البلاغه، خطبه 16)

زمانی انسان به بینش و بصیرت می رسد که به شنیدن اکتفا نکند، بلکه در شنیده ها، اندیشه نماید و با دقت به امور بنگرد. نتیجه این اندیشه و دقت نظر همان عبرتی است که در تصمیم گیری ها و رفتار انسان موثر خواهد بود. به عبارت دیگر به نظر امام(ع)، مراحل ایجاد بینش عبارت است از: 1. احساس ظاهری (به کمک چشم وگوش) 2. تفکر و تیزبینی (اندیشه) 3. عبرت گیری. به هرحال شیرین ترین ثمره عبرت آموزی، بینش است که خود آثار مطلوب دیگری را نیز به دنبال خواهد داشت.

5) تذکر

«إِن الَّذِین اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیطانِ تَذَکرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ» (اعراف/201) کسانی که پرهیزکاری پیشه کردند چون با پندار شیطانی برخورد کنند (خدا را) یاد کنند و در دم به بصیرت آیند.

" تذکر" به معنای تفکر آدمی است. پرهیزکاران وقتی شیطان طائف نزدیکشان می شود به یاد این می افتند که پروردگارشان خداوند است که مالک و مربی ایشان است، و همه امور ایشان بدست او است. خداوند هم شر آن شیطان را از ایشان دفع نموده و پرده غفلت را از ایشان بر طرف می سازد وناگهان بینا می شوند. (طباطبایی، محمد حسین، تفسیرالمیزان، ج 8ص381) وسوسه های شیطانی پرده بر دید باطنی انسان می افکندولی پرهیزگاران به هنگام یاد خدا چشمشان بینا می شود و حق را می بینند نتیجه اینکه یاد خدا، به انسان بصیرت می دهد و او را از وسوسه ها نگاه می دارد. حضرت علی(ع) فرموده اند: «مَنْ ذَکَرَ اللَّهَ استَبْصَرَ، هر که یاد کند خدا را بصیرت یابد». ونیز فرموده اند: « من ذکر الله سبحانه أحیا الله قلبه و نور عقله و لبه» (غررالحکم ص189)

ونیزفرموده اند: «فَلْینْتَفِعِ امْرُؤٌ بِنَفْسِهِ فَإِنَّمَا الْبَصِیرُ مَنْ سَمِعَ فَتَفَکرَ وَ نَظَرَ فَأَبْصَرَ وَ انْتَفَعَ بالْعِبَر، هر کس باید از خویشتن بهره گیرد، زیرا شخص بصیر وبینا آن است که بشنود وبیندیشد، بنگرد وعبرت گیرد وازآنچه مایه عبرت آموزی است بهره اندوزد.» (نهج البلاغه، خطبه 153) باید گفت ابزارهای کسب بصیرت، درهم تنیده و به یکدیگر وابسته اند. چنانکه در نهج البلاغه آمده: «رَحمَ اللَّه امرَأً تفَکرَ فَاعْتَبَرَ وَ اعْتَبَرَ فَأَبْصَر، خدابیامرزد کسی را که به درستی فکر کند، پندگیرد، آگاهی یابد وبینا شود.» (نهج البلاغه، خطبه 103)

6) تفکر

تفکر که یکی از والاترین مراتب عبادت است، ازعوامل بصیرت به شمار می آید. «تفکرک یفیدک الاستبصار و یکسبک الاعتبار؛ فکر کردن به تو، بینایی و عبرت گرفتن می بخشد.» (غررالحکم ص57) در نامه 31 نهج البلاغه که امام آنر را برای فرزندشان امام حسن علیه السلام نگاشته اند تفکر را مایه بصیرت معرفی نموده اند. «مَنْ تَفَکرَ أَبْصَر» و نیز در خطبه 153 می فرمایند: «فَإِنَّمَا الْبَصِیرُ مَنْ سَمِعَ فَتَفَکرَ وَ نَظَرَ فَأَبْصَرَ وَ انْتَفَعَ بِالْعِبَر» (نهج البلاغه، حکمت 208)

7) استمداد از نور الهی

«أَ فمَن شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْاسْلَمِ فَهُوَ عَلی نُورٍ مِّن رَّبِّهِ» در این آیه می فرماید: کسانیکه خداوند ایشان را شرح صدر بخشد همچون دیگران گمراه نیستند و علت این معنا را توضیح می دهد، و آن این است که این طایفه دارای نوری از ناحیه پروردگار خویشند که با آن نور، حق را می بینند و سبب دیگرش این است که این طایفه دلی نرم دارند که از پذیرفتن حق، و هر کلام نیکویی که بشنوند سرپیچی نمی کنند. شرح صدر برای اسلام، به این معنا خواهد بود که انسان وضعی به خود بگیرد که هر سخن حقی را بپذیرد و آن را رد نکند البته معنای این حرف این نیست که هر سخنی را هر چه باشد کورکورانه بپذیرد، بلکه با بصیرت نسبت به حق و شناختن راه رشد، آن را می پذیرد. (طباطبایی، محمدحسین، تفسیرالمیزان، ج17ص254)

8) تدبر در آیات الهی

«یقَلِّبُ اللَّهُ اللَّیلَ وَ النَّهارَ إِنَّ فی ذلِک لَعِبْرَةً لِأُولِی الْأَبْصار» (نور /44) دراین آیه به یکی از آیات خلقت و نشانه های عظمت پروردگار که همان خلقت شب و روز و ویژگیهای آنها است اشاره کرده می فرماید: خداوند شب و روز را دگرگون می سازد، و در این، عبرتی است برای صاحبان بصیرت. (مکارم شیرازی، ناصر، تفسیرنمونه، ج14ص506)

9) تحصیل علم

«و یرَی الَّذِینَ أُوتُواْ الْعِلْمَ الَّذِی أُنزِلَ إِلَیک مِن رَّبِّک هُوَ الْحَقَّ» آنها که دارای علمند آنچه از سوی پروردگارت بر تو نازل شده حق می دانند. در سیاق آیات گذشته سخن از بی خبران کوردلی بود که قاطعانه معاد را با آن همه دلائل، انکار می کردند، و سعی در تکذیب آیات الهی و گمراه ساختن دیگران داشتند. به همین مناسبت در آیه ی مورد بحث سخن از عالمان و اندیشمندانی است که به تصدیق آیات الهی و تشویق دیگران به پذیرش آن می پردازند. (مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج18ص19) نشانه ی علم واقعی دریافتن حقّانیت قرآن و پذیرفتن آن است. بدون علم و معرفت، حق شناسی وبصیرت یابی ممکن نیست.

10) آخرت اندیشی

 یادآوری قیامت، سبب پیدایش بصیرت در انسان می شود. خداوند می فرماید: «وَاذْکرْ عِبَادَنَا إبرَاهِیمَ وَإِسحَقَ وَیعْقُوبَ أُوْلِی الْأَیدِی وَالْأَبْصَارِ إِنَّا أَخْلَصْنَاهُم بِخَالِصَةٍ ذِکرَی الدَّارِ» (ص/45-46)

چنانکه سابق بر این گفته شد حضرت ابراهیم واسحاق ویعقوب (در قرآن به عنوان صاحبان بصیرت یاد شده اند ودلیل بصیرت اندیشی این بزرگواران در این بود که آنها پیوسته به یاد جهان دیگر بودند، افق دید آنها در زندگی چند روزه این دنیا و لذات آن محدود نمی شد، آنها در ما ورای این زندگی زودگذر سرای جاویدان با نعمتهای بی پایانش را می دیدند، و همواره برای آن تلاش و کوشش داشتند. (مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 19ص308)

11) دور اندیشی در امور

پیشتر درمعنای صفت "بصیر" که یکی از اسماء الهی است بدین مطلب اشاره شد که تدبیروآینده نگری وتوجه به مصالح بندگان، در لایه های معنایی این واژه نهفته است و انسان، به عنوان تجلی صفات پروردگار باید این خصایص را در خود زنده نگاه دارد تا بتواند به بصیرتی که خداوند بدان سفارش نموده نزدیک گردد. از دیگر اموری که موجب بصیرت یافتن انسان می شود آینده نگری و تدبیر در مسائل و جریانات می باشد حضرت علی(ع) فرموده اند: «مَنِ اسْتَقْبَلَ الْأُمُورَ أَبْصَر، هر که از قبل پیش بینی کند و به پیشواز کارها برود (نسبت به امور دور اندیشی کند) بینا گردد». (غرر الحکم و درر الکلم ص: 57)

موانع بصیرت

درمقابل عوامل بصیرت زا، برخی موانع وجود دارند که بردیدگان بصیرت انسان پرده می افکند. کفرورزی و گناه باعث خاموش شدن نور الهی در قلب انسان و کور شدن چشم بصیرت وی می شود. تعبیرهایی گوناگون در قرآن حاکی از بستن دل کافران و هدایت ناپذیری آنهاست. در این آیات از ترجیح دنیا بر آخرت، (نحل/107- 108)، نفاق و دورویی (بقره/17- 18)، هواپرستی (جاثیه/23) رویگردانی از آیات الهی (کهف/57)، سرسختی در پذیرش ایمان (انعام /6، 110) و مواردی از این دست به عنوان موانع هدایت پذیری و روشنی چشم بصیرت سخن آمده است که درادامه به برخی ازآنها اشاره شده است.

1) غفلت

غفلت، ضد بصیرت است و دایره آن بسیار فراگیر است. غفلت به گونه ای است که به امور متفاوتی تعلق می گیرد. غفلت در رابطه رهبری، غفلت از دین و احکام آن، غفلت از دشمن و... قرآن ما را از این که از غافلان باشیم نهی کرده است: «و لا تکن من الغافلین» (اعراف/205) غفلت به معنای چیزی است که مانع از وقوف انسان بر حقیقت امر گردد. (حقی بروسوی، اسماعیل، روح البیان، ج9ص122) یا اشتباهی است که ازکمی حافظه یا هوشیاری ناشی می شود. (راغب، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ج5ص435)

غفلت نابود کننده بصیرت است چنان که از امیرالمؤمنین (نقل شده است: «دوام الغفلة یعمی [تعمی] البصیرة» (غرر الحکم ص266) در موارد دیگر نیز امام به آثار سوء غفلت تاکید دارد: «الغفلة أضر الأعداء؛ غفلت از پرخسارت ترین دشمنان است.» (غررالحکم ص 265) «کفی بالغفلة ضلالا؛در گمراه کردن انسان، غفلت به تنهایی کافی است.» (غررالحکم ص 266)

 غفلت انسان در دنیا، مانع بصیرت نسبت به حقایق آخرت می گردد

آیه «لَقَدْ کنتَ فی غفْلَةٍ مِنْ هذا فَکشَفْنا عَنْک غِطاءَک فَبَصَرُک الْیوْمَ حَدِیدٌ» (ق/22) از احوال روز قیامت پرده برداشته و خطابی که از سوی پروردگاربه انسان می رسد را بیان می نماید. " تو از این دادگاه بزرگ غافل بودی، و ما پرده را از چشم تو کنار زدیم، و امروز چشمت کاملا تیز بین است"

کلمه" هذا"اشاره به آن حقایقی است که انسان در قیامت با چشم خود معاینه می کند و می بیند که تمامی اسباب از کار افتاده، و همه چیز ویران گشته، و به سوی خداوند واحد قهار برگشته است، اما انسان به خاطر رکون و اعتمادی که به اسباب ظاهری داشت از این حقایق غافل بوده، تا اینکه در قیامت خدای تعالی این پرده غفلت را از جلو چشم او کنار زده، وناگهان حقیقت امر براو روشن شده است. و به همین جهت این طور خطاب می شود: «لَقَدْ کنْتَ فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذا» تو در دنیا از اینهایی که فعلا مشاهده می کنی و باچشم می بینی در غفلت بودی، هر چند که در دنیا هم جلو چشمت بود و هرگز از تو غایب نمی شد، لیکن تعلق و دل بستگی ات به اسباب، تو را از درک آنها غافل ساخت و پرده و حائلی بین تو و این حقائق افکند، اینک ما آن پرده را از جلو درک و چشمت کنار زده ایم، در نتیجه بصیرت و چشم دلت امروز که روز قیامت است تیزبین و نافذ شده، از این رو آنچه را که در دنیا نمی دیدی هم اکنون می بینی.

از این آیه چنین استفاده می شودکه: روز قیامت روزی است که در آن پرده غفلت از جلو چشم بصیرت انسان کناررفته ودر نتیجه حقیقت امر را مشاهده می کند. وآنچه خدا برای فردای قیامت انسان تهیه دیده، از همان روزی تهیه دیده که انسان در دنیا بوده، ولی از چشم بصیرت او پنهان بوده است از این جهت روز قیامت، روز کنار رفتن پرده ها، و مشاهده پشت پرده معرفی شده است زیرا غفلت وقتی تصور دارد که چیزی باشد و ما از بودنش غافل باشیم. از سویی تعبیر به غطاء (پرده) در جایی صحیح است که پشت پرده چیزی باشد و پرده آن را پوشانده و بین بیننده و آن حائل شده باشدوهمینطورچشم تیزبین در جایی به درد می خورد که بخواهد یک دیدنی بسیاردقیقی را ببیند والا احتیاجی به چشم تیزبین پیدا نمی شود. (طباطبایی، محمدحسین، المیزان، ج18ص350) در آیات دیگر قرآن بدین معنا اشاره شده است که غفلت از آیات الهی وتکذیب آن سرچشمه کجروی ها و انتخاب های نادرست است. «وَ إِنْ یرَوْا سَبِیلَ الرُّشْدِ لا یتَّخِذُوهُ سَبِیلًا وإِن یرَوْا سبِیلَ الغی یتَّخِذُوهُ سَبِیلا ذلِک بِأَنَّهُمْ کذَّبُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا عنْها غافِلِین» (اعراف /146) در این آیه خصوصیات متکبران برشمرده شده از جمله اینکه آنها به مخالفت با" سبیل رشد " و پیروی از" سبیل بغی" اصرار داشته و انحراف ایشان قصدا و از روی عمد بوده و هیچ عذری از قبیل خطا و یا جهل نداشته اند. البته همه این کجروی ها، آثار تکذیبی است که به آیات خدا نموده و از آن غفلت ورزیده اند. (طباطبایی، محمدحسین، المیزان، ج8ص247)

لذامی توان این طور نتیجه گرفت که استمرار غفلت و تکذیب آیات الهی، موجب تکبّر و انحراف در دیدگاه و انتخاب است. (قرائتی، محسن، تفسیر نور، ج4ص178) غفلت انسان را به مرحله ای پست تر از حیوان سقوط می دهد «وَلَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کثیراً مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْینٌ لا یبْصِرُونَ بها وَ لَهمْ آذانٌ لا یسْمَعُونَ بِها أُولئِک کالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِک هُمُ الْغافِلُون» (اعراف /172) آیه شریفه اشاره دارد به دوزخیان، کسانی که استعداد برای وقوع در مجرای رحمت الهی در آنان باطل گشته، و دیگر درمسیروزش نفحات ربانی قرارنمی گیرند، وازمشاهده آیات خدا تکانی نمی خورند، گویاچشم هایشان نمی بیند، وازشنیدن مواعظ مردان حق متاثر نمی گردند گویی گوش ندارند، و حجت ها و بیناتی که فطرتشان در دلهایشان تلقین می کند سودی به حالشان ندارد و یا گویی دل ندارند. گر چه بطلان استعداد و فساد عمل دل ها و چشم ها و گوش های ایشان مستند به خدای تعالی است، البته خدای تعالی این کار را به عنوان کیفر عمل های زشت ایشان کرده، پس خود آنان سبب شدند که با تغییر راه عبودیت نعمت خدا را تغییر دادند، خداوند هم مهر بر دل هایشان نهاده و دیگر با این دل ها آنچه را که باید بفهمند نمی فهمند، و پرده بر چشم هایشان کشیده و دیگر با این چشم ها آنچه را که باید ببینند نمی بینند، و سنگینی را بر گوش هایشان مسلط کرده و دیگر با این گوش ها آنچه را که باید بشنوند نمی شنوند، و همه اینها نشانه این است که آنچه را که مایه امتیاز انسان از سایر حیوانات است از دست داده اند، و آن تمییز میان خیر و شر، و نافع و مضر در زندگی سعید انسان، به وسیله چشم و گوش و دل است. چراکه دچارغفلت شده اند، غفلتی که مشیت خدای سبحان مساعد آن است، و مشیت خدا با مهر زدن بر دل ها و چشم ها و گوش هایشان، ایشان را به آن مبتلا کرده، و معلوم است که غفلت ریشه هر ضلالت و باطلی است. (طباطبایی، محمدحسین، المیزان، ج8ص338-335) درسوره نحل آیه «أُولئِک الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ وَ أُولئِک هُمُ الْغافِلُونَ» (نحل/108) به این نکته اشاره شده است که اختیارحیات دنیا بر آخرت، ومحرومیت از هدایت خدای سبحان، نشانه کسانی است که خدا بر دلها و بر گوشها و چشمانشان مهر نهاده و کسانی هستند که غافل نامیده شده اندچراکه اعمال خلاف و انواع گناهان آثار سویی روی حس تشخیص و درک و دید انسان می گذارد و سلامت فکر را تدریجا از او می گیرد، هر قدر در این راه فراتر رود پرده های غفلت و بی خبری بر دل و چشم و گوش او محکمتر می شود. نتیجه اینکه غفلت، بصیرت انسان را زایل می نماید.

2) اعراض از ذکر خدا و فراموشی آیات الهی

«وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یوْمَ الْقِیامَةِ أَعمی قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمی وَ قَدْ کنْتُ بَصِیراًقالَ کذلِک أَتَتْک آیاتُنا فَنَسِیتَها وَ کذلِک الْیوْمَ تُنْسی» (طه/124-126)

آیه می فرماید علت تنگی معیشت در دنیا، و کوری در روز قیامت، فراموش کردن خدا و اعراض از یاد او است. سپس اضافه می کند که هر که در دنیا خدا را فراموش کند او هم در آخرت وی را فراموش می کند، فراهم کرده باشد.

مقصود از ذکریا قرآن است یا مطلق کتب آسمانی. خدای تعالی در این آیه شریفه نافرمانی مجرمین یعنی اعراض کنندگان از ذکر او و تارکین هدایت او را نسیان و فراموشی آیات خود خوانده و مجازات آنان را که کور شدن در قیامت است نیز فراموشی ایشان نامیده است. (طباطبایی، محمدحسین، المیزان، ج14ص224) درنتیجه چنانکه گفته شد برای کسانی که از یاد خدا روی می گردانند دو مجازات تعیین شده یکی معیشت ضنک در این جهان و دیگری نابینایی در جهان دیگر. آنها که چشم جانشان در این عالم از دیدن حقایق نابیناست در آنجا چشم جسمشان نیز نابینا خواهد بود. از نظر قرآن کریم علت کوری این دسته از انسانها خود ایشان بوده اند. آنان در دنیا چشم حق بین خود را بستند وبا استمرار این بستن، برای همیشه از دیدن حق محروم شدند. در این جهان که حق وباطل به هم آمیخته است این مردم جز باطل را ندیدند. آنان نه تنها بر اساس وجدان وفطرت خویش عمل نکردند، بلکه این دو را آگاهانه زیر پا نهادند.

3) هواپرستی

هواپرستی مهمترین وسیله هدایت را که درک صحیح حقایق است از انسان می گیرد و پرده بر چشم و عقل آدمی می افکند. (مکارم شیرازی، ناصر، تفسیرنمونه، ج21ص266) می توان گفت گمراهی و کوردلی، کیفر الهی برای هوی پرستان است.

«أَ فَرَءَیتَ مَنِ اتخَّذَ إِلَاهَهُ هَوَئهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّه علی عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلی سمَعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلی بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَن یهَدِیهِ مِن بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلَا تذَکرُون» (جاثیه/23)

آیا عجب نیست که کسی هوای نفس خود را بپرستد، و آن را اطاعت و پیروی کند با اینکه می داند غیر از هوای نفس معبودی دارد که باید او را بپرستد و اطاعت کند، و لیکن در عین حال معبود و مطاع خود را هوای نفس خود می گیرد؟هوای نفس در حقیقت حجاب ضخیمی است که برچشمان عقل افکنده می شود وانسان را ازدرک حقایق هستی ناتوان میسازد. زیرا انسان برای درک حقیقت نیاز به بصیرت دارد حال آنکه پیروی از هوای نفس دست یابی به بصیرت را ناممکن می گرداند. امیرالمومنین علی(ع) در این باره می فرماید: «إِذَا أَبْصَرَتِ الْعَینُ الشَّهْوَةَ عَمِی الْقَلْبُ عَنِ الْعَاقِبَةِ؛ هرگاه چشم ظاهری، شهوت را ببیند چشم دل انسان نسبت به عاقبت کار کور گردد.» (غرر الحکم و درر الکلم ص 305) امام علی(ع) : «آرزوهای خوش چشمان بصیرت مردمان را کور می کند» (الحیاة، ترجمه احمد آرام، ج 1 ص 307)

توجه و علاقه به مادیات، زمینه محرومیت از پندگیری و بینش صحیح رافراهم می آورد. درآیه 13 سوره آل عمران نشانه هایی را برای صاحبان بصیرت بیان داشته ودرآیه بعد از علاقه شدید مردم به دنیا سخن می گوید«زین للنّاس حبّ الشهوات...» گویا این آیه درصدد است تا بیان کند چرا همه انسانها اهل بصیرت نیستند.

4) دنیا دوستی

گاه انسان حیات دنیا را که حیاتی است مادی و جز تمتع های حیوانی و اشتغال به مشتهیات نفس نتیجه دیگری ندارد، بر حیات آخرت که حیات دائمی و زندگی در جوار رب العالمین است و اصولا غایت و نتیجه خلقت و زندگی انسانیت است ترجیح می دهد. اختیار حیات دنیا بر آخرت، و محرومیت از هدایت خدای سبحان، وصف و نشانه کسانی است که خدا بر دلها و بر گوشها و چشمانشان مهر نهاده و کسانی هستند که غافل نامیده شده اند. «ذلِک بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحیاةَ الدُّنیا عَلَی الْآخرَة.... أُولئِک الَّذِین طبَعَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِم.. (نحل /107-108) (طباطبایی، محمدحسین، المیزان، ج12ص355)

«لحب الدنیا صمت الأسماع عن سماع الحکمة و عمیت القلوب عن نور البصیرة؛ حب دنیا گوشهاا را ازشنیدن حکمت کر و دلها را از نور بصیرت کور می کند.» (غررالحکم ص 142) البته عده ایی در توجه به دنیا بصیرت می یابند وگروهی دیگر بی بصیرت وکور خواهند بود. ودر کلامی دیگر در نکوهش دنیا می فرمایند: «ما أَصفُ منْ دَارٍ أَوَّلُهَا عَنَاءٌ وَ آخرُهَا فنَاءٌ فِی حَلَالِهَا حِسَابٌ وَ فی حرَامِهَا عِقَابٌ مَنِ اسْتَغْنَی فِیهَا فُتِنَ وَ مَنِ افْتَقَرَ فِیهَا حَزِنَ وَ مَنْ سَاعَاهَا فَاتَتْهُ وَ مَنْ قعَدَ عنْهَا وَاتَتْهُ وَ مَنْ أَبْصَرَ بِهَا بَصَّرَتْهُ وَ منْ أَبصَرَ إِلَیهَا أَعمَتْهُ» چگونه خانه دنیا را توصیف کنم که ابتدای آن سختی ومشقت وپایان آن نابودی است؟درحلال آن حساب و در حرام آن عذاب است. کسی که ثروتمندگردد فریب می خورد وآن کسی که نیازمند باشد اندوهناک است. وتلاش کننده ی دنیا به آن نرسد وبه رهاکننده آن روی آورد. کسی که با چشم بصیرت به آن بنگرد او را آگاهی بخشد وآن کس که چشم به دنیا دوزد کور دلش می کند. (نهج البلاغه، خطبه 82)

شریف رضی در پایان این خطبه می نویسد: در این کلام امام تفاوت شگفت آور"ابصر بها" و "ابصر الیها" به خوبی به تصویر کشیده شده است. حضرت درسخنی دیگر گرایش به دنیا را ازصفات انسانهای کوردل می شمارندکه چیزی ورای دنیا نمی بینند. ولی شخصی که بصیراستگرفتاردنیا نیم شود وازآن توشه برمی گیرد.. (نهج البلاغه، خ134، ص179) ابن ابی الحدید در شرح این خطبه می گوید: من أبصر إلیها یعنی "من أبصر متوجها إلیها"

مرحوم خویی (ره) در توضیح این دو واژه چنین می نویسد: " اولی (ابصر بها) دنیا را آینه دیدن قرار داده است و منظور دومی (ابصر الیها) دنیا را مطلوب قرار دادن است". (منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه، ج 5 ص340)

بنابراین دنیا وقتی آفت بصیرت شمرده می شود که هدف نهایی زندگی انسان قرار گیرد. حضرت علی(ع) در این خصوص می فرماید: انّ الدّنیا دار محن، و محلّ فتن، من ساعاها فاتته، و من قعد عنها و اتته، و من ابصر الیها اعمته؛ بدرستی که دنیا خانه محنت هاست، و جایگاه فتنه هاست، کسی که طلب کند آن را هلاکش کند؛ و کسی که به دنبالش نباشد با او به نیکوئی همراهی کند؛ و هر که نظر کند بسوی آن، او را کور گرداند (چشم بصیرت را از او می گیرد. " (غررالحکم ص 139) ایشان می فرمایند: به سبب دوستی دنیا گوشها از شنیدن حکمت کر، و چشمها از دیدن نور بصیرت کور می شود. (الحیاة ترجمه احمد آرام ج 1 ص 300)

5) سرسختی در پذیرش ایمان

«وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَ أَبْصارَهُمْ کما لَمْ یؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ نذَرُهُمْ فی طُغْیانِهِمْ یعْمَهُون؛ و ما دلها و چشمهای آنها را واژگونه می سازیم چرا که در آغاز به آن ایمان نیاوردند و آنان را در حال طغیان و سرکشی به حال خود وامی گذاریم تا سرگردان شوند. ((انعام/110)

آیه فوق به بیان حقیقت ایمان نیاوردن مشرکان می پردازد که حتی اگر آیه و معجزه ای برای آنان نازل شود ایمان نمی آورند، برای اینکه ما دلهای ایشان را واژگونه می کنیم دیگر با چنین دلهایی نخواهند توانست آن طور که باید تعقل کنند، و همچنین چشمهایشان را منقلب می سازیم دیگر آن طور که باید نمی توانند ببینند، و در نتیجه به آن آیه ای که پیشنهاد نزولش را می کنند ایمان نخواهند آورد، هم چنان که به آیات قرآنی بار اول ایمان نیاوردند. ما آنها را در طغیان و نافرمانیشان وامی گذاریم تا هم چنان در وادی حیرت و سرگردانی باقی بمانند.

نتیجه می شود که بصیرت، نیازمند پیش زمینه واستعداد درونی است.

در سوره انفال پس از آنکه تعقل را زمینه ساز بصیرت وایمان معرفی نموده، وکفار را به سبب عدم استفاده ازعقل نکوهش می کند در ادامه می فرماید: «وَ لَوْ علِمَ اللَّهُ فِیهِمْ خَیراً لَأَسْمَعَهُمْ وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُون» (انفال/23) خداوند هیچگونه مضایقه در دعوت آنها به سوی حق ندارد، اگر آنها آمادگی می داشتند و خدا از این نظر خیری در آنها می دید حرف حق را به هر صورت بود بگوش آنها می رسانید. منظور از" خیر" در جمله «وَ لَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِیهِمْ خَیراً» حسن سریره این است که انسان را برای قبول حق و نقش بستن آن در دلش آماده می سازد. (طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 9ص52) جمله "لَوْ أَسمَعَهُمْ.... " برعدم استعداد آنان تاکید می ورزد. (قرشی، علی اکبر، تفسیر أحسن الحدیث، ج 4 ص 112) فساداستعداد و اعراض از حق، ظرفیت پذیرش آن را ازبین برده وانسان را از لطف الهی محروم می سازد. (حقی بروسوی، اسماعیل، تفسیر روح البیان، ج 3 ص 86)

برای هدایت یک انسان تنها تعلیمات صحیح و آیات تکان دهنده و اعجاز آمیز و دلائل روشن کافی نیست، بلکه آمادگی و استعداد پذیرش و شایستگی برای قبول حق نیز لازم است، همانگونه که برای پرورش سبزه و گل تنها بذر آماده کافی نمی باشد، زمین مستعد نیز لازم است. (مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 8ص299)

6) فساد وقطع رحم

«فَهَلْ عَسَیتُمْ إِن تَوَلَّیتُمْ أَن تُفْسِدُواْ فی الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُواْ أَرْحَامَکم* أُوْلَئک الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمَی أَبْصَرَهُم» (محمد/23) منظور آیه مفسدین در زمین و قطع کنندگان رحم هستند که خدا لعنتشان کرده و کرشان ساخته، دیگر سخن حق را نمی شنوند و چشمشان را کور کرده دیگر حق را نمی بینند، البته در واقع دیده آدمی کور نمی شود، بلکه دلهایی که در سینه ها است کور می گردد.

7) جهل وتقلید کورکورانه

«وَ منْهُمْ منْ ینْظُرُ إِلَیک أَ فَأَنْتَ تَهْدِی الْعُمْی وَ لَوْ کانُوا لا یبْصِرُونَ» (یونس/ 43) و گروهی از آنان به سوی تو نگاه می کنند (اما گویی هیچ نمی بینند) آیا تو می توانی نابینایان را هدایت کنی هر چند نبینند

آنها معجزات صادره از تو را و اخلاق و صفات و رفتار و کردار تو را می بینند و لکن از آن عناد و عصبیت و تقلید آباء چشم قلب آنها کور است پس آیا تو میتوانی کور را هدایت کنی و لو چشم بصیرت ندارند. آیه در موضوع نظر و بصیرت است منشأ اینکه انسان اجسام و الوان و اشکال را مشاهده نمیکند چند چیز است کوری، بسته شدن چشم، خواب، در تاریکی و ظلمات رفتن، چشم را هم گذاردن و.... به همین نحو چشم قلب و این کفار تمام این اسباب یا اکثر آنها را راجع به چشم عقل دارند چشم بصیرت که علم است ندارند جهل، چشم قلب را کور میکند، شهوات و هواپرستی درب چشم قلب را می بندد، کفر و شرک ظلمات است که نور ایمان را مشاهده نمی کند.

گویا از تحت قدرت بشر حتی مثل رسول اکرم (ص) خارج است که بتواند کور باطن را هدایت و راهنمایی کند البته کور ظاهر را می توان به راه حق رهسپار کنند. اما کور را نمی توان بصیر کرد. (طیب، عبدالحسین، أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 6 ص 393) البته نارسایی فکراینان و عدم بصیرت و نادیدن چهره حق و ناشنوایی در برابر گفتار خدا، چیزی نیست که با خود از مادر به این جهان آورده باشند، و خداوند به آنها ستمی کرده باشد، بلکه این خود آنها بوده اند که با اعمال نادرستشان و دشمنی و عصیان در برابر حق روح خود را تاریک و چشم بصیرت و گوش شنوایشان را از کار انداختند چرا که خداوند به هیچ کس از مردم ستم نمی کند، ولی مردمند که به خویشتن ستم روا می دارند. (مکارم شیرازی، ناصر، تفسیرنمونه، ج8ص302)

8) منع از راه خدا

«الَّذِینَ یصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ..... أُولئِک لَمْ یکونُوا مُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ وَ ما کان لَهمْ منْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیاءَ یضاعَفُ لَهُمُ الْعَذابُ ما کانُوا یسْتَطِیعُونَ السَّمْعَ وَ ما کانوا یبصِرُون» (هود/19-20) در این آیه به اوصاف کسانی می پردازدکه دیگران را از گرایش به سمت خدابازمی دارند. می فرماید در اصل اینها قدرت ندارند که فرار کنند و پناهگاهی در زمین پیدا کنند که از عذاب الهی جلوگیری کنند و برای آنها غیر از خدا ناصر و معینی نیست که نگذارد عذاب به آنها برسدبلکه عذاب برای آنها مضاعف میشودچنین افرادی طاقت نمیآورند فرمایشات قرآن را یا فضائل انبیاء و ائمه علیهم السلام یا فرامین الهیه را بشنوند، چشم قلب آنها کور است حقایق را مشاهده نمیکنند و کور کورانه در ضلالت سیر میکنند. (طیب، عبدالحسین، أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 7 ص 29)

9) کفرورزی وگناه

«إِنَّ الَّذِینَ کفَرُوا سَواءٌ عَلَیهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یؤْمِنُون *خَتَمَ اللَّه علی قُلُوبِهِمْ وَ عَلی سَمْعِهِمْ وَ عَلی أَبْصارِهِمْ غشاوَة....» (بقره/6-7) کفار چنان در گمراهی خود سرسختند که هر چند حق برای آنان روشن شود حاضر به پذیرش نیستند، قرآنی که راهنما و هادی متقین بود، برای اینها بکلی بی اثر است، بگویی یا نگویی، انذار کنی یا نکنی، بشارت دهی یا ندهی، اثر ندارد، اصولا آنها آمادگی روحی برای پیروی از حق و تسلیم شدن در برابر آن را ندارند. وچنان در کفر و عناد فرو رفته اند که حس تشخیص را از دست داده اند خدا بر دلها و گوشهایشان مهر نهاده و بر چشمهاشان پرده افکنده شده است.، عقل و چشم و گوش دارند، ولی قدرت" درک" و" دید" و" شنوایی" ندارند! چرا که اعمال زشتشان و لجاجت و عنادشان، در برابر این ابزار شناخت پرده ای شده است. سلب حس تشخیص و از کار افتادن ابزار شناخت در آدمی در این آیات معلول عللی شمرده شده است، کفر و سرسختی در برابر حق، در واقع این حالت عکس العمل و بازتاب اعمال خود انسان است.. (مکارم شیرازی، ناصر، تفسیرنمونه، ج1ص83) در اثر کفر، امتیازات اساسی انسان (درک حقایق و واقعیات) از وی سلب خواهد شد.

نتیجه گیری

نتایج حاصل از این پژوهش عبارتند از:

1- بصیرت و مهارت دستیابی به آن از اهم موضوعاتی است که قرآن کریم بر آن اهتمام داشته ودرآیات بسیاری ضرورت آن را را یادآور شده است.

2- بصیرت توانایی درک مصالح از مفاسد را به انسان می بخشد بنابراین نقش موثری در سعادت یا شقاوت انسان خواهد داشت.

3- کتاب خدا، قرآن اولین ریسمان محکمی است که انسان می تواند در جهت کسب بصیرت به آن چنگ زند. ایمان وتقوا نیز دراین راه انسان را یاری می دهند.

4- تفکر وتدبر، یاد معاد، ذکر خداوندو..... نیز راهکارهای دیگری برای کسب بصیرت به شمار می آیند.

5- غفلت، هواپرستی وبه دنبال آن کفرورزی از جمله موانع بصیرت در وجود انسان خطاکارمحسوب می شوند.

منابع

قرآن کریم

سید رضی، 1386، نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، مشهد: نورالمبین

مکارم شیرازی، ناصر، 1374، تفسیر نمونه، تهران: دارالکتب الاسلامیه

راغب اصفهانی، 1412 ق، المفردات فی غریب القرآن، دمشق: دارالعلم

طباطبایی، محمد حسین، 1417ق، المیزان فی تفسیر القرآن، قم: دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم

تمیمی آمدی، عبدالواحد، 1366، غررالحکم ودررالکلم، قم: دفتر تبلیغات اسلامی

حکیمی، محمد، 1386، الحیاة، ترجمه احمد آرام، بی جا، نشر نگارش

قرشی، علی اکبر، 1377، تفسیر أحسن الحدیث، تهران: بنیاد بعثت

حقی بروسوی، اسماعیل، بی تا، تفسیر روح البیان، بیروت: دارالفکر

طیب، عبدالحسین، 1378، أطیب البیان فی تفسیر القرآن، تهران: انتشارات اسلام

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان