جواد محرمی/ روز گذشته روزنامه انگلیسی الحیات نتوانست ذوقزدگیاش را درباره فیلم لرد مخفی کند و این تیتر را برای مطلبی که در صفحه اولش درج شده بود انتخاب کرد: «همه فساد در امپراطوری آخوندها»
روزنامه الحیات در اینباره نوشت: لرد یک فیلم افشاگر است که در قالب استانداردهای نظارتی سینما در ایران اثری بسیار شجاعانه قلمداد میشود! فیلم رسولاف درباره فضای خفقان اجتماعی و سیاسی در ایران است. این روزنامه فیلم لرد را با فیلمهای کارگردانانی چون جعفر پناهی، رخشان بنی اعتماد و اصغر فرهادی مقایسه کرده و نوشته: «فیلم ریتم «بیعدالتی» اجتماعی در ایران را نشان میدهد»
این روزنامه در ادامه این اثر را به انتخابات اخیر در ایران ربط داده و آورده: «به همین دلیل مردم ایران در انتخابات اخیر به حسن روحانی میانهرو رأی دادند. فیلم به طور خاص درباره فساد حکومت ملاها در ایران سخن میگوید.»
دولت باید پاسخگو باشد
ساخته شدن فیلمهایی چون لرد را باید بیش از هر چیز به بیبرنامگی و سردرگمی راهبردی در امور سینمایی دولتهای مختلف به ویژه دولت یازدهم مربوط دانست. «لرد» مجوز فیلمنامه از وزارت ارشاد را اخذ کرده است اما مسئولان اداره نظارت سازمان سینمایی ارشاد میگویند آنچه رسولاف ساخته با فیلمنامه مصوب تفاوت اساسی دارد. همین تفاوت باعث شده فیلم در ایران مجوز نمایش نگیرد ولی نکته اصلی این است که رفتار غیرقانونی کارگردانی مثل رسولاف با چه واکنشی از سوی مسئولان سینمایی مواجه خواهد شد؟ آیا رسولاف باز هم امکان فیلمسازی در ایران را پیدا خواهد کرد؟
در زمانی که دولت حسن روحانی ادعامی کند در حال ارائه تصویر مناسبی از ایران به خارج کشور است و از همین طریق ایرانهراسی برخی رسانههای غربی و عربی را خنثی کرده است، حضور فیلمهایی از نوع لرد در جشنوارههای خارجی با این ادعا چه نسبتی میتواند داشته باشد؟ بنابراین دولت باید در این رابطه پاسخگو باشد. وقتی دولتمردان در آستانه انتخابات همه هم و غم خود را به جذب سینماگران جهت رأی آوردن اختصاص میدهند و همواره از تبیین و تنظیم راهبردهای کلان سینمای ایران که باید به طور طبیعی در راستای منافع ملی باشد، عاجز هستند و حتی پس از انتخابات هم هیچ برنامهای در حرف و عمل ارائه نمیدهند که سینما از حالت بیسروسامانی محتوایی نجات پیدا کند نباید انتظاری بیش از این داشت.
کجای این سینما گردشگر را جذب میکند؟
همین چند روز پیش بود که رضا کیانیان، سینماگر حامی دولت برای بار چندم مدعی شد سینمای ایران در راستای منافع ملی قدم برمی دارد و از ایران چهرهای موجه به جهان ارائه میدهد و برای همین هم سینما میتواند به توسعه گردشگری در کشور کمک کند. «جوان» همزمان در گزارشی به این تناقض پرداخت که اساساً فیلمهایی که از جامعه ایران به شکلی غیرمنصفانه و به منظور اهداف صرفاً سیاسی و نه دغدغههای فرهنگی تصویری معوج و قرون وسطایی ارائه میدهد چگونه ممکن است شهروندان کشورهای دیگر را ترغیب به مسافرت به ایران کند؟
این فیلمها که در اصطلاح به آنها فیلمهای جشنوارهای گفته میشود درصد قابلتوجهی از آثار راه یافته به رویدادهای هنری فیلم در جهان را به خود اختصاص میدهند و طبیعی است که نه تنها در بیاثر کردن پروژه ایران هراسی نقش ندارد بلکه به عنوان بازوی ایران هراسی در جهان هم عمل میکند.
چرا منفیها در سینمای ایران غلبه دارند
البته یک جامعه باز و آزاد حتماً به فیلمسازان خود اجازه میدهد که به طور منطقی به مشکلات و معضلات اجتماعی بپردازد اما در هیچ کشور صاحب سینمایی محصولات انتقادی بر آثار امیدبخش و فیلمهایی که تصویرگر نقاط مثبت جامعه هستند، غلبه پیدا نمیکند. برای مثال بخشی کوچک از تولیدات سینمای امریکا همواره به نارساییهای جامعه امریکایی میپردازد اما این جنس از سینما هیچگاه بر تولیدات کارخانه رؤیاسازی امریکا یعنی هالیوود غلبه پیدا نمیکند چون سینما علیالقاعده بازوی مهمی در جهت منافع ملی امریکا به حساب میآید اما درایران این معادله کاملاً معکوس است یعنی فیلمهای سیاه و ناامیدکننده همواره بخش عمدهای از سینمای کشور را به خود اختصاص میدهد.
اما درباره لرد ماجرا این است که فیلمساز هرگز با دغدغه فرهنگی و اجتماعی و با نگاهی دلسوزانه و آسیبشناسانه دست به تولید فیلم نزده است بلکه با شناختی که از ساختارها و چارچوبهای جشنوارههایی چون کن داشته ایدهاش را جلوی دوربین برده است. در واقع فیلم صرفاً کارکرد جشنوارهای دارد و برای مردم ایران ساخته نشده است، از این منظر فیلم لرد را باید اثری ضد میهنی قلمداد کرد که برخلاف ژست مردمگرایانهاش مقابل ملت ایران قرار میگیرد.
صدای نشریه اصلاحطلب هم درآمد
آش سینمای جشنوارهای آنقدر شور شده که روزنامه اصلاحطلب شرق هم درباره این فیلم مینویسد: «محمد رسولاف انگار دل پُری داشته، چون ساخت چنین فیلم تلخی که در آن همه و همه بد و شرور هستند و غیر از شبهقهرمان داستان و زنش هیچ آدم خوبی وجود ندارد، دلیل دیگری نمیتواند داشته باشد... هر چه بدها همه دارند در این فیلم یکجا جمع شده است. خطوط قرمز فیلم هم به هم ربطی ندارند، کارگردان برای ربطدادنشان به طور مداوم از سکانسهایی که رضا را زیر دوش یا در غاری در آب در حال شناست، نشان داده که هر ١٠ دقیقه یک بار میبینیم و کمکی به داستان نمیکند. تمام اتفاقات فیلم هم قابل پیشبینی هستند، چه آتشزدن خانهشان، چه مسمومشدن ماهیها و…، صحنههایی هم که آدمبدها سراغ رضا میآیند، به سبک فیلمفارسیهای قبل از انقلاب است و بیشتر کمدی است تا هیجانآمیز. در آخر فیلم هم رضا که اول در سادگی و ببوگلابیبودن نفر اول است، تبدیل به ابرقهرمان میشود و دیگر کلاً هیچ ربطی به قبلش ندارد. در کمتر از یک ماه کلاً این آدم دیگر آن آدم نیست! ایرانیهای شاد و مغرور که برای دیدن فیلم هموطنمان آمده بودیم، ناراحت سالن را ترک میکردیم. من اما فکر کردم که ای کاش آنها که این قدر ناراحتند و کینه به دل دارند، بروند و هم خیال خودشان را راحت کنند و هم مخصوصاً خیال ما را.»
سینما باید بازتعریف شود
سینمای ایران هنوز در بدیهیترین موضوع درباره سینما یعنی تعریف این پدیده مشکل دارد، اغلب سینماگران در ایران سینما را ابزاری سیاسی میدانند و طنز تلخ ماجرا هم این است که این سیاسیکاریهای سینمایی با شعار نخنمای هنر برای هنر مغایرت کامل دارد. همین مسئله سینمای ایران را در دام جشنوارههای جهانی گرفتار کرده است. هرگاه سازمان سینمایی تعریفی صحیح و دقیق از سینما که حامل مسئله منافع ملی بود ارائه داد و در راهبردهای خود نسبت امید و رؤیاپردازی مثبت با سینما را مشخص کرد و به آن پایبند بود باید فروکش کردن سینمای جشنوارهای را انتظار کشید وگرنه در همچنان بر همان پاشنه خواهد چرخید.
* جوان