ماهان شبکه ایرانیان

ترجمه داستان ذات و صفات اثر فرناندو سورنتینو

نوشته های فرناندو سورنتینو به دلیل سبک خاصی که دارد دنیای واقعیت را در هم آمیخته و به صورت ادبیات طنز آمیز به رشته تحریر در می آورد. یکی از داستان های کوتاه این نویسنده آرژانتینی با درون مایه خیالی و طنز آمیزش داستان کوتاه &#۸۲۲۰;ذات و صفات&#۸۲۲۱; است. امیدوارم از ترجمه این داستان لذت ببرید.

ترجمه داستان ذات و صفات اثر فرناندو سورنتینو

نوشته های فرناندو سورنتینو به دلیل سبک خاصی که دارد دنیای واقعیت را در هم آمیخته و به صورت ادبیات طنز آمیز به رشته تحریر در می آورد. یکی از داستان های کوتاه این نویسنده آرژانتینی با درون مایه خیالی و طنز آمیزش داستان کوتاه “ذات و صفات” است. امیدوارم از ترجمه این داستان لذت ببرید.

داستان کوتاه ذات و صفات

در تاریخ 25 جولای درست زمانی که سعی داشتم حرف A را بنویسم متوجه یک زگیل کوچک پشت انگشت کوچک دست چپم شدم. 27 م همان ماه زگیل بزرگ تر شد. در تاریخ سوم آگوست با کمک ذره بین توانستم شکل زگیل را تشخیص دهم. درست شبیه یک فیل کوچک بود. کوچک ترین فیل دنیا. فیل کوچک با دمش به انگشتم وصل شده بود. تا زمانی که زندانی انگشت کوچک من بود نمی توانست لذت آزادی حرکت را بچشد مگر این که من بخواهم.

با افتخار اما با کمی ترس و تردید فیل را به دوستانم نشان دادم. برای آن ها چندش آور بود. نظرشان این بود که داشتن فیل روی انگشت زیاد خوب نیست و بهتر است با یک متخصص امراض پوست مشورت کنم. اما من به حرف هایشان اعتنایی نکردم و پیش متخصص نرفتم. از آن به بعد زیاد پیش دوستانم نرفتم و شروع به مطالعه در رابطه با سیر تکامل فیل ها کردم.

تا اواخر ماه آگوست فیل کوچک خاکستری به اندازه انگشت کوچکم و کمی ضخیم تر از آن شد. تمام روز با آن بازی می کردم و خیلی هم راضی بودم. گاهی اوقات اذیتش می کردم، گاهی قلقلکش می دادم و گاهی بهش یاد می دادم که پشتک بزند و از روی موانع کوچکی مثل تراش و پاک کن بپرد.

وقتش شده بود که روی آن یک اسم بگذارم. چند اسم قدیمی و خنده دار مد نظرم بود: دومبو، جومبو، یومبو… اما در آخر تصمیم گرفتم همان فیل صدایش بزنم.

عاشق غذا دادن به فیلم بودم: پودر سوخاری، کاهو، سبزی و کمی هم علف. و در آن گوشه کنارها کمی هم شکلات. بعدها فیل خودش برای غذا تقلا می کرد اما اگر انگشتم را سفت نگه می داشتم نمی توانست به آن برسد. تا آن زمان می دانستم که فیل تنها کوچک ترین و ضعیف ترین بخشی از من است.

کمی بعد که فیل به اندازه یک موش بزرگ شد نمی توانستم آن را کنترل کنم. دیگر انگشت کوچکم تحمل مقاومت در برابر وزنش را نداشت.

تا آن موقع فکر نمی کردم که فقط فیل به تنهایی رشد کند. همیشه با خودم می گفتم هر وقت فیل به اندازه یک بره رشد کند من هم همان اندازه رشد کرده ام.

شب ها روی شکم می خوابیدم، دست چپم را بیرون از تخت قرار می دادم و فیل روی زمین در کنار تخت به خواب می رفت. با صورت رو به پایین می خوابیدم. باید سرم را روی گردنش و پاهایم را پشتش قرار می دادم. درست روی فیل می خوابیدم. بعدها جای مناسبی در گرده او و بعدها روی دم او پیدا کردم. و در آخر جایی روی نوک دمش قرار گرفتم. دیگر تبدیل به زگیلی نامحسوس شده بودم.

نگران بودم که کاملا ناپدید شوم. دیگر خودم نبودم فقط بخش کوچکی از دم فیل بودم. بعد از مدتی ترس را کنار گذاشتم و دوباره اشتهایم را بدست آوردم. یاد گرفتم که با پس مانده های غذا خودم را تغذیه کنم، با دانه های پرندگان، با علف، یا حتی با حشره ای بسیار کوچک.

آن روزها گذشت. الان فضای بیشتری را روی دم فیل اشغال کرده ام. درسته من هنوز هم خوش شانسم. دیگر می توانم بیسکویتی را در دست بگیرم و بازدیدکننده های باغ وحش را تماشا کنم.

به این مرحله از بازی بسیار خوش بین هستم. و می دانم که فیل دارد منقبض و کوچک می شود. اکنون به خاطر بی توجهی عابران همان کسانی که بیسکویت ها را به سمتمان پرتاب می کردند حس برتری دارم. حسی که قبلا پیش بینی کرده بودم. کسانی که فقط وجود فیلی که در مقابلشان می دیدند را قبول داشتند بدون این که ذره ای به این مسئله شک کنند که او فقط صفت آتی یک ذات پنهان است که هنوز مخفی و راکد است.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان