های فرام اینجا به همه شما خوشگل های فوق العاده ای که همین الان بدونیم و از همه مهم تر این پست رو باز کردید . میدونم که خیلی از شما ها اولین باره که به بدونیم سر میزنید و خیلی بیشترتون هم خیلی وقت هست که پست های اینجا رو دنبال می کنید .
هیچ ایده برای تشکر به ذهنم نمیرسه که بنویسم ولی میدونم که دل ما به دل شما ها لوله کشی شده 🙂
و این رو بدونید که بودن شما اینجا ، کامنت هاتون ( حتی شما دوست عزیزی که از من غلط املایی می گیری ) ، تعداد بازدید هاتون بهمون کلی انرژی های خوب خوب میده و باعث میشه که هر روز دنبال یه اتفاق جدید برای سرگرم کردن شما باشیم و این خیلی خوبه که سهم کوچولویی داریم که بهونه ای باشه برای بیرون نرفتن و وب گردی .
عاقا حقیقتا این حسی که وقتی داخل اینستا منو فالو می کنید و موقع معرفی کردن ، خودتون رو یه کافیئنی می دونید و یا داخل تلگرام بهم پیام میدید و راجب پست ها تو سرو کله هم میزنیم رو با هیچی تو دنیا نمیشه عوض کرد ، حقیقتا اون لحظه من به وجود تک تکتون افتخار می کنم از بس که خوبو خوش قلب هستید
گایز من دیگه نمی دونم در وصف صفات شایسته شما چی بگم فقط این رو بدونید که بوستون دارم و از نوشتن برای شما کیف می کنم .
خب بریم سراغ پست امروز و ببینیم موضوع از چه قراره .
گایز درسته که شاید دلتون نخواد به مرگ فکر کنید و شاید خیلی از ماها ( مخصوصا خودم) از مرگ می ترسیم و دوست داریم عمر طولانی داشته باشیم .
بیشتر ما کلی آدم اطرافمون دیدیم که به علت های خاصی فوت کردند .
تصادف ، سکته قلبی یا مغزی، بیماری های خاص و غیره ..
اما شاید براتون جالب باشه که بدونید در گذشته اشخاصی فوت کردند که علت مرگشون خیلی خنده داره و یا عجیب و غریب بوده ، یه جورایی به طرز باورنکردنی دار فانی رو خدافسی کردند .
حالا امروز براتون چندتا از جالب انگیز ترین مرگ های تاریخ رو آوردم که قراره بریم سراغشون .
هانس استاینینگر استرالیایی به خاطر داشتن ریش بلند 1٫4 متری و مرگ به خاطر اون شهرت جهانی دارد .
جونم براتون بگه در سال 1567 که هنوز پدر پدر پدر پدربزرگ من و شما هم بدنیا نیومده بود ( شاید هم اومده بود ) در شهری که داداشمون هانس زندگی می کرده آتیش بزرگی شعله ور میشه و هانس عزیز یهو حس بشردوستانش گل میکنه و بدون اینکه حواسش به این باشه که ریش بلندی داره و ممکنه باعث اتفاق بدتری بشه ، تصمیم میگیره به کمک مردم شهرش بره .
هانس عزیز مشغول نجات دادن جون همشهری های خودش بوده که یهو ریش های بلندی که داشته زیر پاهاش گیر میکنه و هانس تعادلش بهم میریزه و بعد از کلی آفتاب بالانس زدن میافته زمین و گردنش میشکنه و خلاصه به همین سادگی خدا رفتگان شما رو هم بیامرزه .
حالا شما هی ریشاتو اندازه یال شیر بلند کن و جلو آینه قربون خودت برو ، کی زیر ریشات فندک روشن بشه خدا میدونه .
گارت جونز ، بازیگر تلوزیونی انگلیسی در سال 1958 نقشی رو در یک سریال تلوزیونی بر عهده گرفت که در سکانسی از اون قرار بود یک حمله قلبی داشته باشه که گارت بیچاره ( یه جوری میگم گارت انگار پسرخاله بابامه )
خلاصه گارت بیچاره دقیقا همون لحظه قلبش میگیره و حمله قلبی اون رو داخل صحنه از بین میبره .
جالب اینجاست همکار ها و دوستان گارت فکر می کردن که اون داره نقش بازی میکنه و من سوالم از شما اینه اون ها از خودشون نپرسیدن چرا اینقد همه چی طبیعیه ؟
به هر حال گایز ما همو گارت رو از دست دادیم .
فردی به نام کریسیپوس سولی که یکی از فیلسوف های اهل یونان بود بعد از اینکه یک خر رو میبنه که در حال خوردن انجیر بوده ، اینقدر میخنده که به معنای واقعی از خنده می پوکه .
مردم اون وقت ها چقدر مسخره و لوس بودن ، نه ؟ آخه خر انجیر خوار کجاش خنده داره آدم حسابی ، مثلا دانشمند بودی خیر سرت .
یکی از وکیل های آمریکایی برای اینکه نشون بده چجوری قربانی پرونده خودکشی کرده و این اتفاق به صورت تصادفی رخ داده ، وسط دادگاه به سر خودش شلیک میکنه و دقیقا شبیه قربانی پرونده خودکشی میکنه ، وی زیادی درون نقش خود فرو رفته بود و جو دادگاه بر اون قالب بود و به فریاد دوستانش که با صدای بلند می گفتند خداوکیلی صد تومن میدیم گوش فرا داد و جان به جان آفرین تسلیم تقدیم کرد .
ولی خب به هر حال پرونده اون با پیروزی تموم شد و رای دادگاه با اون موافق بود .
دکتر الکساندرا بوگدانف ، مثل من و شما از مرگ می ترسید و دوست داشته که طول عمر بیشتری داشته باشه و برای همین تصمیم گرفت با اهدای خون طول عم خودش رو بیشتر کنه عاماااااا این انتقال خون ها به دلیل واکنش منفی بودن به اون ها و اثرات جانبی دکتر را از درون دچار امپاس کرد و الکساندرا سندربولت پاره کرد و برای همیشه آف شد .
در سال 1880 ، ملکه ای به نام سوناندا از تایلند غرق شد ، در حالی که کلی آدم اونجا حضور داشت و ملکه شانس زیادی برای زنده بودن داشت ولی به دلیل موضوعات شرعی و قوانین تایلند که
هیچ کسی حق نداشت که زنان سلطنتی رو تاچ کنه و دست بهشون بزنه در نتیجه ملکه زیبا بدلیل یک سری منقلب شونده ، جلوی چشم همه جان داد
درسال 1911 فرانس رایشلت – خیاط فرانسوی که در آرزوی پرواز بود ، به دلیل اینکه مشتری نداشت و بیکاری بهش فشار آورده بود فاز برداشته بود که میتونه وسیله ای برای پرواز اختراع کنه ، هر بار تلاش می کرد و شکست می خورد ، در نهایت با خودش گفت وات تو دو ؟ وات نات تو دو ؟
بهتره یک پالتو به سبک بال پرنده ها بدوزم ،وی که از خر شیطان پایین نمیامد روزی تصمیم گرفت با پالتویی که دوخته بود به طور آزمایشی پرواز رو در بالای برج ایفل امتحان کند ، اول قرار بود به جای انسان واقعی ، از آدمک مصنوعی استفاده بشه ولی خب فرانس که تنش می خارید در لحظه آخر به جای آدمک مصنوعی ، پالتویی که دوخته بود را پوشید و پرید ، ولی به جای اینکه به سمت بالا حرکت کنه ، تر تر کنان و مستقیم افتاد کف زمین و با اسفالت یکی شد تا درس عبرتی بشه برای من و شما .
گایز امیدوارم که پست امروز رو هم دوست داشته باشید
بهم از مرگ های عجیبی که شندید و به نظر شما باورنکردنی بوده بگید .