عصر ایران؛ مهرداد خدیر- دربارۀ فریدون شهبازیان که شنبه 22 دی 1403 چشم از جهان بست اهل موسیقی گفتهاند و نوشتهاند و خواهند گفت و نوشت اما برای کثیری از ایرانیان و از جمله نویسندهٔ این سطور که بیشتر مصرف کننده موسیقیاند نام او یادآور آلبوم تکرار نشدنی «رباعیات خیام» است که در کنار احمد شاملو و محمدرضا شجریان اثری را پدید آورد که نیمقرن با تمام سلیقههای موسیقایی و ادبی ارتباط برقرار کرده است.
در این مجموعه احمد شاملو 30 رباعی خیام را میخواند و 5 رباعی به شکل تصنیف با صدای محمد رضا شجریان و موسیقی فریدون شهبازیان اجرا شده است.
از این آلبوم که کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در دهۀ 50 خورشیدی منتشر کرد به عنوان یکی از موفقترین و پرفروشترین آثار کانون و موسیقی طی قریب 50 سال یاد میشود اگر نگوییم موفقترین و پرفروشترین در چند دهه.
چند نسل با آن خاطره دارند و چنان بر روح و ضمیر مینشیند که بارها و بارها شنیدنی است. در راه، در خلوت، در جمع و هر جا. تا بود در قالب نوار کاست و بعد سیدی و سپس در فضای اینترنت و کهنه نمیشود و راز آن نخست در رباعیات خیام است و سپس دکلمه و صدای احمد شاملو چندان که بسیاری با همین آلبوم با بامداد شاعر انس بیشتری گرفتند و این موفقیت مرهون موسیقی بینظیر فریدون شهبازیان است و شگفتا از آوای شجریان و وقتی بین شاعر و موسیقی دستگاهی فاصله افتاد همه همین کار را یادآور شدند تا نشان دهند نیاز به آن بحث نبوده است.
از این مثلث طلایی نخست احمد شاملو 24 سال قبل در تابستان 1379 خورشیدی چشم از جهان بست. ضلع دوم 20 سال بعد و در مهر 1399 از میان ما رفت؛ خنیاگر بزرگ: محمد رضا شجریان و حالا 4 سال بعد از او فریدون شهبازیان و شاید بهترین تعبیر را دوست گرامی اهل فن - علی مغازهای - به کار برده باشد که در هممیهن امروز نوشته «شین»سوم هم رفت تا یادآور همین مثلث باشد: شاملو، شجریان و شهبازیان.
از دو حال خارج نیست یا آلبوم رباعیات خیام با صدای شاملو و موسیقی شهبازیان و آوای شجریان در بخشی از آن را شنیدهاید که در جانتان نشسته و این نوشته به قدر آن شنیدن اثر ندارد یا نشنیدهاید که هر چه بگوییم و بنویسیم نارساست و باید بشنوید.
نه شاعرانهتر از خیام می توان سرود، نه باشکوهتر از شاملو میتوان آن رباعیها را خواند، نه هنرمندانهتر از شهبازیان میتوان موسیقییی بر آن متصور بود و با این که همین سه کفایت میکند تا اثری هنری و ماندگار ثبت شده باشد اما آواز شجریان هم که اضافه میشود دیگر کولاک است.
یکی از نوستالژیکترین آلبومهای منتشره موسیقی با نامهای جاودانه
اغراق نیست اگر گفته شود بسیاری با همین آلبوم با خیام آشنا شدند و آن قدر گوش سپردند که از بر شدند و اگر از زبان دیگران شنیدید که رباعیها را از بر میخوانند این احتمال جدی است که بارها و بارها همین کار را شنیده باشند:
اسرار ازل را نه تو دانی و من/ وین حرف معما نه تو خوانی و نه من....
واقعیت این است که موفقیت بی نظیر این آلبوم را شاملو در آثار دیگر نتوانست تکرار کند و شاید تنها در «کاشفان فروتن شوکران» که شعرهای خود او با صدای حماسی است به آن نزدیک شد ولی آنجا و جاهای دیگر خبری از هر سه ضلع نبود و تنها در رباعیات خیام است که سه شین مثلثی تشکیل میدهند که بر متنی از 30 رباعی خیام جاودانه میکند:
فردا که از این دِیر کهن درگذریم
با هفت هزار سالگان سربهسریم
فریدون شهبازیان 82 سال داشت که از میان ما رفت در حالی که این آلبوم در میانهٔ دههٔ 50 خورشیدی منتشر شده یعنی در 35 سالگی او. احمد شاملو هم در آن زمان 51 ساله بوده و شجریان هم 35 ساله ولی هر چه از عمر این آلبوم گذشت محبوبتر شد.
من بی مِیِ ناب، زیستنْ نتْوانم
بی باده کشید، بارِ تَنْ نتْوانم
من بندهٔ آن دمام که ساقی گوید
یک جامِ دگر بگیر و من نتْوانم
این را شاملو میخواند و بلافاصله موسیقی ماندگار فریدون شهبازیان که بر خلاف فضای گاه حزن آور به خاطر یادآوری مکرر مرگ ناگهان به طرب میآورد و آنگاه صدای شجریان:
مِی نوش که عمر جاودانی این است
خود حاصلت از دورِ جوانی این است
هنگام گل و مُل است و یارانْ سرمست
خوش باش دَمی که زندگانی این است
آن قدر موسیقی شهبازیان با این رباعی خوش نشسته که برای هر که تنها یک بار شنیده باشد یادآور همان رباعی است و این گونه است که میتوان گفت اگر فیتز جرالد خیام ما را به انگلیسی زبانان شناساند این آلبوم هم دوباره خیام را به خود ما فارسی زبانان معرفی کرد و هر سه با هم نقش دارند: سه «شین» که حالا هر سه به حکیم عمر خیام پیوستهاند.
این همه تأکید و توقف بر آلبوم رباعیات خیام به خاطر این نیست که فریدون شهبازیان بر آن متوقف است و اگر قرار بر یادآوری نقش های دیگر او باشد نباید فراموش کرد بعد از پیروزی انقلاب که موسیقی در هالهای از ابهام قرار گرفت حضور او در نهادهای موسیقی به رفع سوء تفاهمها یاری فراوان رساند.
عبارت «به اهتمام فریدون شهبازیان» که روی برخی از آلبومهای مشهور نشسته هم تضمین کنندهٔ کیفیت بود هم بهانه را از دست مخالفان میگرفت و از این نظر هم خدمتی بزرگ انجام داد.
برای او موسیقی ایران مهم بود و تعصبی بر سبک و خوانندهٔ خاص نداشت و چون نام او یادآور شجریان شده بود وقتی برای دیگری میساخت به او هم اعتبار میداد چه علیرضا افتخاری باشد و چه محمد اصفهانی.
اگر تنها چند تن موسیقی را در فضای مبهم بعد از 57 از انگ ابتذال یا تصور و توهم ابتذال نجات داده باشند یکی بی گمان فریدون شهبازیان است و اگر اکثریت شورای شهر کنونی تهران با ذوق و سلیقه اکثریت شهروندان نسبتی میداشت همین امروز تصویب میکردند تندیس او نصب شود و البته آن قدر نام معبر تغییر دادهاند که نمیتوان انتظار داشت ولی بعید است اکثر این جماعت هم تا کنون یک بار ولو تصادفی کاری از شهبازیان نشنیده باشند و هر چه باشد رییس کهنسال آن رییس دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران هم بوده و نمیتواند با هنر بیگانه باشد.
فریدون شهبازیان در همین شهر از نفس افتاد و نمیدانم او هم قربانی آلودگی هوا شد یا نه اما هر سال دی ماه مردنها یک دلیل ویژه دارد و آن هم هواست.
موسیقی «کاشفان فروتن شوکران 2»را هم او ساخته همان که شاملو با صدایی رعبانگیز و با صلابت بر زمینهٔ موسیقی او میخوانَد:
گفتی که باد، مرده است
از جایْ برنکنده یکی سقفِ رازپوش
بر آسیابِ خون
نشکسته درْ به قلعهٔ بیداد
بر خاکْ نیفکنده یکی کاخِ باژگون
مُرده است باد
فریدون شهبازیان در روزی مُرد که باد هم مُرده بود و شهر در آلودگی دست و پا میزند و تعطیل است و از آن سوی جهان خبر میرسد باد آتش به پا کرده و می سوزاند. باد اینجا با نبودن مرگ آفرین است و در لسآنجلسی که نوع دیگری از موسیقی ایرانی دنبال می شود با پراکندن آتش!
موسیقی شهبازیان اما نمیمیرد و باد از پس بردن آن بر نمیآید.
نمیدانم صدا وسیمایی که فریدون بهترین سالهای جوانی خود را بی سر و صدا و پنهان در شورای موسیقی آن سپری کرد نوای او را از شبکههای مختلف پخش خواهد کرد یا نه ولی اگر امثال شهبازیان نبودند نمیدانستند با موسیقی چه کنند.
نه بی موسیقی کارشان به سامان میرسید و نه فضا برای موسیقی مناسب بود و تلقی غالب تنها یکگونه بود و شهبازیان در زمره نخستین ها بود تا نگذارد موسیقی بمیرد و ایدیولوژی علیه آن برخیزد و آشتی داد و به هر دو خدمت کرد.
بزرگترین خدمت شهبازیان و شجریان و شاملو ماندن در این خاک بود و کار کردن و قصه حتی فراتر از هنر و موسیقی است چرا که اگر رادیکالیسم و خشونت را ایرانیان پس میزنند و تندروها در اقلیت محض قرار گرفتهاند تنها به دلایل سیاسی و عملکرد مشعشع اقتصادیشان و از سکه افتادن شعارهای توهمی نیست. به خاطر آن است که نگاه هنری ایرانیان و ذوق موسیقایی آنان با تلخکامان عبوس ناسازگار افتاده و از این رو هر چه از نقش امثال شهبازیان گفته شود کم است.
هر چه زمان بگذرد قدر فریدون شهبازیان بیشتر دانسته و شناخته خواهد شد....