ماهان شبکه ایرانیان

آلن دلون: دیپلم و از این حرف‌ها ندارم، جواز قصابی دارم/ در جنگ هند و چین شرکت کردم

از آن بچه‌هایی بودم که معلم‌ها اصطلاحا به آن‌ها «اصلاح‌ناپذیر» می‌گویند! یادم هست که کشیش‌های مدرسه ژزوئیت‌ها خیلی امیدوار بودند که من کشیش بشوم، طفلکی‌ها!

آلن دلون: دیپلم و از این حرف‌ها ندارم، جواز قصابی دارم/ در جنگ هند و چین شرکت کردم

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، آلَن فابیَن موریس مارسِل دلون (16 آبان 1314– 28 مرداد 1403) معروف به آلن دلون بازیگر فرانسوی و یکی از برجسته‌ترین هنرپیشگان اروپا در طول سه دهه (1960 تا 1980) شناخته می‌شد.[1] سبک، ظاهر و نقش‌هایش که او را به یک نماد بین‌المللی تبدیل کرد. 36 ساله بود، در اوج شهرت به سر می‌برد و 37 فیلم در کارنامه‌اش داشت که یکی از خبرنگاران اروپایی برای مصاحبه به خانه‌اش رفت. ترجمه این مصاحبه خواندنی به تاریخ سی‌ام بهمن 1350 در مجله «زن و روز» ترجمه و بازنشر شد که در پی می‌خوانیم:

شاید این سوال‌ها را صد دفعه از شما کرده باشند، ولی به هر حال می‌بخشید. از سابقه‌تان بگویید.

خب، من هم صد دفعه جواب داده‌ام. کدام قسمت از سابقه مرا می‌خواهید؟

مثلا کجا درس خوانده‌اید، چقدر درس خوانده‌اید؟

تا هشت و نه دبیرستان، توی صد تا مدرسه جوراجور. دیپلم و از این حرف‌ها ندارم، اما چرا، یک جور جواز دارم. جواز قصابی! چون یک مدت، پیش ناپدری‌ام قصابی می‌کردم!

از اولین عشق بزرگ خودتان برای‌مان بگویید.

بهتر است بگوییم اولین عشق‌ها. برای این‌که من عاشق یک نفر نبودم، عاشق چند نفر بودم، در آن واحد، اسم‌هاشان «کوپی»، «بارتالی»، «بوبه»... اگر نمی‌دانید بدانید که این‌ها قهرمانان دوچرخ‌سواری دور فرانسه بودند. من یک وقت مفتون و بدبخت دوچرخه‌سواری بودم!

بین هم‌بازی‌های‌تان چه کسی را از همه بیشتر دوست داشته‌اید؟

زن‌ها؟

فرق نمی‌کند. زن یا مرد؟

ژان – پل بلموندو که با هم در سال 1957 در فیلم «خوشگل باش و خفه شو!» هم‌بازی بودیم، این اولین فیلم او و دومین فیلم من بود. بعد در 1965 در «آیا پاریس می‌سوزد» و این اواخر در «بورسالینو» بازی کردیم. او یک آدم خوب، هنرپیشه خوب و دوست خوب است.

کجا به دنیا آمده‌اید؟

حوصله‌ای دارید شما روزنامه‌نویس‌ها! در «اسکو» 8 نوامبر 1935. می‌بخشید که خیلی کوچک بودم و ساعت دقیقش را یادم نیست تا خدمت‌تان عرض کنم.

گفتید چند تا مدرسه عوض کرده‌اید؟

بگذارید حساب کنم... حدود هفده، هجده تا مدرسه معمولی و مدرسه مذهبی، در هیچ‌کدام مدت زیادی دوام نیاوردم. از آن بچه‌هایی بودم که معلم‌ها اصطلاحا به آن‌ها «اصلاح‌ناپذیر» می‌گویند! یادم هست که کشیش‌های مدرسه ژزوئیت‌ها خیلی امیدوار بودند که من کشیش بشوم، طفلکی‌ها!

شنیده‌ایم در جنگ الجزایر هم شرکت داشتید.

عوضی شنیده‌اید! جنگ هند و چین بود، نه الجزایر. هفده سالم بود که داوطلب خدمت در دسته تفنگ‌داران دریایی شدم. از هجده سال کمتر قبول نمی‌کردند، من یک سال سنم را دروغی اضافه گفتم، آن‌قدر از زندگی خودم بیزار شده بودم که جنگ برایم بهشت بود.

چند سال خدمت کردید؟

قرارش پنج سال بود، ولی یک سال زودتر بیرونم کردند، چون یک جیپ ارتشی را بدون اجازه بلند کردم و رفتم عشق!

شنیده‌ایم پدر شما در کار سینما بوده؟

بله، در یکی از شهرستان‌ها یک سالن سینما داشت! اما من هیچ‌وقت خدمت این آقای محترم ارادت پیدا نکردم. بچه بودم که مادرم را طلاق داد. من پیش خانواده‌ای از اقوام بزرگ شدم، تا بعد مادرم دوباره شوهر کرد و مرا پیش خودش آورد. می‌بینید که بچگی به من خیلی خوش گذشته!

سرنوشت شما بی‌شباهت به بچه خودتان نیست، نه؟

باید از این حرف شما عصبانی بشوم، ولی متاسفانه درست است. هرچند فقط یکی دو قسمتش، یعنی من و زنم از هم جدا شده‌ایم، و من آن‌قدری که دلم می‌خواهد نمی‌توانم به بچه‌ام برسم، اما سعی می‌کنم زندگی راحتی داشته باشد.

شما خارج از سینما هم فعالیت‌هایی دارید؟

بله، برای تامین آتیه. برای روزی که سینما را کنار گذاشتم یا سینما مرا جواب کرد. چند تا هلیکوپتر خریده‌ام که کرایه می‌دهم.

از خصلت‌ها و صفات روحی‌تان برای‌مان بگویید.

روی هم رفته آدم خوبی نیستم. تحمل من مشکل است. نامتعادلم. گاهی شدیدا از کوره به در می‌روم، در عوض گاهی بی‌اندازه رقت قلب پیدا می‌کنم. می‌توانم به عنوان یک صفت خوب خودم بگویم که برای دوستی ارزش زیادی قائلم.

یک وقت با «ماری لافوره» نامزد نبودید؟

خیر، هم‌بازی بودیم، در «زیر آفتاب سوزان». مدتی با «رومی اشنایدر» نامزد بودیم.

که مردم اسم‌تان را نامزدهای جاودانی گذاشته بودند، درست است؟

بله!

حالا هم نامزدی دارید؟

بله «میری دارک».

خیال ازدواج ندارید؟

نه.

چرا؟

به شما مربوط نیست!

شب‌ها اگر از منزل بیرون بروید معمولا کجا می‌روید؟

به رستوران کوچکی که یکی از رفقا راه انداخته. رستوران مجللی نیست، ولی غذای فوق‌العاده‌ای دارد.

غیر از سینما در زمینه هنرهای دیگر هم فعالیتی داشته‌اید؟

اسمش را فعالیت نمی‌شود گذاشت. یک بار دو سه سال پیش ترانه‌ای خواندم که صفحه هم شد، بعدش کلی پیشنهاد در این زمینه به من رسید که البته اعتنایی نکردم.

چرا؟

چون فکر می‌کنم آواز من به خاطر شهرت سینمایی‌ام برای‌شان مطرح بود، نه به خاطر خودش‌صدایی‌ام.

اهل رقص و این چیزها نیستید؟

خیلی خیلی به‌ندرت.

تا حالا چند تا فیلم بازی کرده‌اید؟

سی‌وهفت تا. آخری‌اش «قتل تروتسکی» است که در آن با ریچارد برتون و رومی اشنایدر هم‌بازی هستم.

می‌بخشید، ولی شنیده‌ایم اگر شما را «زیبا» خطاب کنند عصبانی می‌شوید.

ترجیح می‌دهم از این مقوله حرفی نزنم!

به حیوانات علاقه‌ای دارید؟

وحشتناک! یک وقت 14 تا سگ داشتم. الان دو تا سگ گله آلمانی دارم و هفت هشت ده تا گربه.

خود شما فیلم تهیه نکرده‌اید؟

چرا فیلم «عصیانگر» را که با شکست مادی روبه‌رو شد و فیلم «بورسالینو» را که فروش خوبی داشت.

چه جور لباس‌هایی را دوست دارید؟

کم‌قید، آزاد و راحت. پیراهن و شلوار در تابستان و بلوز یخه بسته با شلوار در زمستان. کت و شلوار و پیراهن و کراوات خیلی به‌ندرت مواقعی که مجبور باشم.

چه ورزش‌هایی را دوست دارید؟

مشت‌زنی را خیلی دوست داشتم که ناچار شدم کنار بگذارم. چون تهیه‌کننده‌ها می‌گویند صورتم را خراب می‌کند. حالا اسکی، شنا و اتومبیل‌رانی را به ورزش‌های دیگر ترجیح می‌دهم.

برای نظر تماشاگران فیلم‌های‌تان احترام قائلید؟

بله. به این دلیل که دیدم بعضی‌ها فیلم «مدلی» مرا خلاف اخلاق دانستند، در فیلم بعدی‌ام رل یک کشیش را به عهده گرفتم!

از بین شخصیت‌های بزرگ جهان چه کسی را ترجیح می‌دهید؟

«شارل دوگل» را.

شنیده‌ایم در فیلم‌ها هنرپیشه بدل به کار نمی‌برید. این کار باعث دردسرتان نمی‌شود.

چرا، در فیلم «آخرین سکه» ضمن صحنه زد و خورد چند تا مشت جانانه از چارلز برونسون خوردم!

اولین بار کی عاشق شدید؟

موقعی که ده سالم بود. عاشق دختری شدم به اسم «رن» که هم‌سن‌وسال خودم بود و ریخت و قیافه کولی‌ها را داشت. از آن به بعد دیگر هرگز با چنان شوری عاشق نشده‌ام.

259

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان