ماهان شبکه ایرانیان

گلچینی از بهترین جملات کتاب میرا اثر کریستوفر فرانک

یکی از رمان های بسیار محبوب و پرطرفدار رمان میرا اثر کریستوفر فرانک می باشد که دارای متن و جملات نابی است. به همین خاطر، در این مقاله جملات کتاب میرا را در اختیارتان گذاشته ایم.

گلچینی از بهترین جملات کتاب میرا اثر کریستوفر فرانک

اکثر افراد به مطالعه کتاب تمایل زیادی دارند که یکی از کتاب های معروف که امروزه طرفداران زیادی را به خود جذب کرده است کتاب میرا است. که جملات ناب و باارزشی دارد و می توانید در شبکه های اجتماعی نیز از آن ها استفاده نمایید. بنابراین، اگر شما نیز به دنبال جملات کتاب میرا هستید بهتر است تا پایان مطلب همراه ما باشید.

جملات زیبا و دلنشین کتاب میرا

کتاب میرا نوشته کریستوفر فرانک است که متن های ناب و زیبایی دارد و می توانید در قالب کپشن یا استوری از آن استفاده نمایید. کتاب «میرا» نوشته کریستوفر فرانک، با ترجمه لیلی گلستان، یکی از آثار برجسته ادبیات معاصر است که به بررسی روابط پیچیده انسانی و روانشناسی شخصیت‌ها می‌پردازد. در ادامه، چند جمله تأثیرگذار از این کتاب را برایتان آورده‌ایم:

«او به من گفت که هیچ‌کس نمی‌تواند مرا بشناسد، چون من خودم هم خودم را نمی‌شناسم.»

******

«در دنیای ما، عشق تنها یک بازی است؛ بازی‌ای که هیچ‌کس نمی‌برد.»

******

«ما همیشه در جستجوی چیزی هستیم که از دست داده‌ایم، حتی اگر ندانیم آن چیز چیست.»

جملات کتاب میرا با مفاهیم ناب

جملات رمان میر با مفاهیم زیبا

گاهی‌اوقات، قدم‌هایمان را با هم برمی‌داریم؛ چون دیدن پاهایی که با هم به جلو قدم می‌گذارند و احساس این‌که این حرکت مشترک، ما را یکی می‌کند، قشنگ است.

******

فرد سالم، تحقیر نمی‌کند؛ بلکه می‌تواند متوجه عیبی بشود و همین عیب، عشقش را باعث می‌شود. برای فرد سالم، دوست‌داشتن خوبی‌های دیگری، دلیل عشق نیست؛ بلکه دوست‌داشتن عیب‌های دیگری، بزرگ‌ترین دلیل عشق است.

******

متن دلنشین کتاب میرا

آدم‌ها نفس می‌کشند، پس به هم شبیه‌اند و چون به هم شبیه‌اند، پس ارزش دارند. انسان ارزشی ندارد مگر با عشق به دیگران. انسان، بدون عشق وجود ندارد.

******

چون دیگر آینده‌ای ندارند، از گذشته حرف می‌زنند. وقتی خیلی دویده باشیم و نفسمان بند آمده باشد، برمی‌گردیم و راهی را که دویده‌ایم اندازه می‌گیریم.

******

متن دلنشین کتاب میرا

متن های طولانی کتاب میرا

در هر لحظه و هر وقت، برای هر فردی از افراد ملت، این امکان هست که درستی موضع اجتماعی‌اش را بررسی کند. برای این کار فقط کافی است که موقعیت خود را با موقعیت همسایگانش بسنجد. وقتی این دو موقعیت، دیگر همسان نبودند، آن‌وقت متوجه می‌شود که توازن‌اجتماعی به‌هم‌خورده و بی‌عدالتی برقرار شده است. اما چه در زمان بدبختی و چه در زمان نیک‌بختی، اگر موقعیت‌ها یکسان باشند، این فرد متوجه سرنوشت کامل اجتماعش خواهد شد و در آن ناگزیر شرکت خواهد کرد؛ زیرا نابرابری همیشه برابر است با بی‌عدالتی.

******

حالا که دارم می‌نویسم صدایش را میشنوم که با دئیردر حرف میزند. صدای خفه اش از دیوارها میگذرد ولی حرف هایش را تشخیص نمی‌دهم. لابد دارند از اولین ملاقاتشان حرف میزنند و یا از اولین شبشان. بدون شک دارند از یک اولین حرف میزنند چون دارند به آخرینش نزدیک میشوند.

******

جملات زیبا و طولانی رمان میرا

به تو یاد خواهند داد که هر وقت تنها شدی از ترس فریاد بکشی. یاد خواهند داد که مثل بدبختها به دیوار بچسبی. یاد خواهند داد که به پای رفقایت بیفتی و کمی گرمای بشری گدایی کنی. یادت خواهند داد که بخواهی دوستت بدارند. بخواهی قبولت داشته باشند. بخواهی شریکت باشند. مجبورت خواهند کرد که با دخترها بخوابی. با چاق‌ها با لاغر‌ها با پیرها با جوان ها…همه چیز را در سرت به هم می‌ریزند برای اینکه مشمئز شوی…برای اینکه از امیال شخصی ات بترسی. برای اینکه از چیزهای مورد علاقه ات استفراغت بگیرد. و بعد با زنهای زشت خواهی رفت و از ترحم آنها بهره مند خواهی شد و همچنین از لذت آنها…برای انها کار خواهی کرد و در میانشان خودت را قوی حس خواهی کرد و گله وار به دشت خواهی دوید. با دوستانت…با دوستان بی شمارت. و وقتی مردی را میبینید که تنها راه می‌رود کینه ای بس بزرگ در دل گروهیتان به وجود خواهی آمد و با پای گروهیتان آنقدر بر صورت او خواهی زد تا دیگر خنده اش را نبینید چون او میخندیده است…تو تمام اینها را میدانی؟

******

میرا لخت شد. پیراهنش را٬ شلوار کوتاهش را و جوراب هایش را درآورد. شلاقش زده بودند. جای ضربه‌ها روی بدنش پیدا بود. خواستم در این باره حرفی بزنم ولی دیدم لبخند می‌زند و فهمیدم که دیگر حرفی نمانده است و همه چیز به خوبی جریان دارد. من هم لبخند زدم و او دید که یک دندان ندارم. . با قدم‌های بلند به طرف وان آمد و در کنارم دراز کشید. سنگین بود و خیس. سرم را زیر آب برد و مرا بوسید. آب٬ دهان هردومان را پر کرده بود. موهای سیاهش در اطراف مان شناور بود. از لثه ام هنوز خون می‌آمد و آب سرخ رنگ بدنش را پوشانده بود. دوباره بلند شد و خودش را آرام به رویم انداخت و دیگر تکان نخورد. در سطح آب فقط موهایش پیدا بود و دهان سیاه نیمه بازش.

******

متن ناب کتاب میرا

متن های کوتاه کتاب میرا

از یک اولین حرف می‌زنند، چون دارند به آخرینش نزدیک می‌شوند.

******

از هم جدا شدیم و او به دیگران پیوست.

******

جملات کوتاه رمان میرا

کسی‌که واقعا دوست بدارد، این دوست‌داشتن را بدون هیچ تبعیضی انجام می‌دهد.

******

اغلب به همدیگر نگاه میکردیم تا مطمئن شویم هردومان وجود داریم

******

متن ناب کتاب میرا

جملات مفهومی رمان میرا

برای این‌که به کسی کمک کنم، کافی نیست که فقط محتاج کمک باشد، بلکه باید من هم بخواهم به او کمک کنم.

******

برایم اتفاق افتاده است که فکر میکنم با لبخند زدن به کسی او را انتخاب کرده ام. او را جدا کرده ام، خواسته ام که فقط او شاهد محبت من باشد.

******

بدون شک دارند از یک اولین حرف می‌زنند ،چون دارد به آخرینش نزدیک می‌شود!

******

متن زیبا کتاب میرا

این جملات نمایانگر عمق روانشناسی شخصیت‌ها و پیچیدگی‌های روابط انسانی در این اثر هستند. شما همراهان با کلیک بر روی جملات کتاب خطاب به عشق و جملات کتاب پنج زبان عشق می توانید متن های نابی را مطالعه کنید و در شبکه های اجتماعی نیز از آن ها استفاده کنید.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان