سرویس سیاست مشرق- پس از جنگ 12 روزه، اصلاحطلبان ساختاری و جبهه اصلاحات از سویی و برخی اعتدالیون همچون روحانی و ظریف از سوی دیگر با ظاهری مردممحور و تحت لوای «آشتی ملی» ، به دنبال تغییر پارادایم در سیاست داخلی و خارجی ایران هستند.
این گفتمان، در ظاهر دغدغه وحدت و توسعه ملی دارد، اما در باطن و در شکل حداقلی برای تحتفشار قراردادن حاکمیت برای اصلاحات بنیادین و شیفت پارادایم تنظیمشده و در شکل حداکثری و بدبینانه، باهدف بیثباتی داخلی، قطبیسازی جامعه و همسویی با پروژههای آمریکا، اروپا و اسرائیل طراحیشده است.
تحلیل محتوای این جریان نشان میدهد که بخشی از جناح چپ و میانه در تدارک آن است که با استفاده از خلأهای پس از جنگ یک سازماندهی جدید ایجاد کرده و بهاصطلاح از نیروهای سیاسی همسو با خود یک «اپوزسیون جدید» بسازد.
محمدجواد ظریف در آخرین یادداشت که در نشریه فارین پالیسی منتشرشده نوشته است:
مدتهاست که کشورهای منطقه در چرخههای تعارض و فرصتهای ازدسترفته گرفتارشدهاند. ساختن آیندهای متفاوت نیازمند بصیرت، شجاعت و تصمیمی آگاهانه برای گسست از جبرگرایی تاریخی است. برای ایران، این تغییر از درون آغاز میشود و به محیط پیرامونیاش تابش مییابد. ایران با اثبات اینکه طعمهای آسان نیست و در برابر دو متجاوز مسلح به سلاح هستهای میتواند مقاومت کند، این ظرفیت را دارد که این انتقال حیاتی را از رویکردی متمرکز بر مقابله با تهدیدات دائمی به رویکردی معطوف به بهرهبرداری از فرصتها انجام دهد، این گذار نهتنها امکانپذیر است، بلکه عمیقاً به نفع ایران، منطقه و جامعه جهانی است. تحقق آن مستلزم عزم راسخ داخلی و عدممداخله خارجی است؛ انگیزه عدممداخله نه لزوماً اخلاقیات یا حقوق بینالملل بلکه صرفاً منافع ملی است.

شاید در این زمینه بتوان جمعبندی نهایی و نیز پروژه آشکار این جریان را در بیانیه اخیر جبهه اصلاحات ایران، احصا کرد. جبهه اصلاحات ضمن تلاش برای سیاه نمایی از شرایط کشور خواستار مذاکرات جامع با آمریکا شده و ضمن تأکید بر تغییر پارادایم جمهوری اسلامی، بیانیه 15 ماده سید محمد خاتمی را برای بهعنوان یگانه راهحل مشکلات مورد تأکید قرار داده است.
این تشکیلات سیاسی چپگرا نیز در بیانیه خود همان خط تغییر پارادایمی ظریف را پیش کشیده و مینویسد:
رکن بازگشت به مردم بر این اصل استوار است که اکنون یک فرصت طلایی تغییر پیشروی ملت و حاکمیت قرار دارد و میتواند به سکوی پرش برای توسعه پایدار، بازسازی سرمایه اجتماعی و تعامل عزتمندانه با جهان تبدیل شود. حال آنکه هرگونه بیاعتنایی به ضرورت تغییر، کشور را به مسیر فروپاشی تدریجی سوق میدهد. بنابراین ما از همه نیروهای سیاسی ملی مدافع رویکرد اصلاحات مسالمت جویانه و خشونت پرهیز اعم از داخل و خارج کشور و از تمام نهادهای تصمیم گیر حامی حقوق ملت میخواهیم که بهجای تداوم مرزبندیهای مصنوعی و بیثمر، بر محور منافع ملی گرد همآیند. این لحظه، لحظه تصمیم بزرگ عبور از گذشته و گشودن دروازههای آیندهای متفاوت است. فردا ممکن است دیر باشد.
در این میانبر اساس روندیابیهای صورت گرفته و نیز تقاطع گیریهای انجامشده میان این بیانیه با اظهارات و مطالب مطرحشده از سوی چهرههای مطرح جریان اصلاحات و اعتدالیها میتوان یک نقشه راه مشترک را دریافت.

نخ تسبیح راهبردی اپوزیسیون داخلی
گفتمان این جریانها حول پارادایم «اول ایران» شکلگرفته که در ظاهر، منافع ملی و انسجام داخلی را ترویج میکند، اما در باطن، به دنبال تضعیف سه رکن کلیدی نظام است: هویت انقلابی، عمق استراتژیک منطقهای و مشروعیت مردمی. این نخ تسبیح شامل محورهای زیر میباشد.
ازجمله بازتعریف فریبکارانه منافع ملی که در آن روی مسئله «اول ایران» بحث شده اما در باطن بهعنوان جایگزین عمق استراتژیک مطرح میشود تا نفوذ منطقهای ایران را کمرنگ کرده و کشور را به سازش با غرب سوق دهد.
بهرهبرداری فرصتطلبانه از بحرانها نیز رکن دیگر اپوزیسیون سازی از داخل است که روی مسائلی چون نا ترازیها، مشکلات داخلی مانند کمبود آب، تورم و قطعی برق بهعنوان بهانهای برای فشار بر حاکمیت و توجیه اصلاحات ساختاری که در خدمت دشمن است، استفاده میشود.
این خط اپوزیسیون سازی جدی مؤلفههای دیگری نیز دارد، ازجمله همسویی پنهان با دشمنان خارجی و تأکید بر مذاکرات با غرب و کاهش نقش مقاومت که طراحی آن در راستای اهداف آمریکا و اسرائیل برای مهار ایران و حذف نفوذ منطقهای آن است.

گزارههای مشترک با آمریکاییها
این جریان که خود را اپوزیسیون جدید مینامد، با ظاهری ملیگرایانه، گزارههایی را ترویج میکنند که در باطن، به تضعیف نظام و همسویی با دشمن منجر میشود، بیان خطوطی چون اصلاحات فوری، حل بحرانهای داخلی بهوسیله تضعیف نهادهای انقلابی و نیروهای مسلح، خلع سلاح مقاومت و کاهش توان دفاعی و تلاش برای هضم ایران در نظم تحمیلی غرب ازجمله مواردی است که دارای مخرج مشترک با طرح باراک در منطقه دارد.
در طرح باراک ایران کشوری عادی از نگاه آمریکاییها تلقی شده که کمترین کنش موجود را با غرب خواهد داشت و صرفاً یک مصرفکننده محسوب خواهد شد.
جواد امام سخنگوی جبهه اصلاحات در گفتگویی در تشریح این خط میگوید:
اینکه کشورهای غربی پشت اسرائیل قرار میگیرند، چیزی نیست که یکشبه اتفاق افتاده باشد یا حاصل دوره رئیسجمهوری مسعود پزشکیان باشد. عملاً بیش از 2 دهه است که وارد جنگ شدهایم و این جنگ امروز عینیت پیداکرده باشد، اگر میخواهیم بدانیم نظر مردم چیست لازمه آن برگزاری انتخابات زودهنگام است که بهصورت آزاد و با حضور همه سلایق، جریانهای سیاسی و بدون نگاه گزینشی و استصوابی برگزار شود تا با حضور مردم، نمایندگان واقعی مردم انتخاب شوند!
نکته جالبتوجه آن است که این اپوزیسیون جدید با عملیات شناختی پیچیده، افکار عمومی را فریب داده و به دنبال پیشبرد اهداف پنهان خود هستند، سیاه نمایی در توجه به مشکلات مردم، مقصر جلوه دادن حاکمیت و فشار برای پذیرش اصلاحات تحمیلی ازجمله این موارد است.

همسویی با برنامههای آمریکا، اروپا و اسرائیل
موردی بر موارد طرحشده از سوی سخنگویان این جریان حاکی از آن است که در ظاهر نقاب طرح اول ایران رادارند، اما در باطن، بهعنوان نیروی نیابتی غرب عمل کرده و با اهداف دشمنان ایران همسو هستند.
به عبارتی این جریان به دنبال تشدید بدگمانی سیاسی پس از همبستگی ملی اخیر در برابر تجاوز خارجی است، درواقع ظاهر گفتمان جدید تفاهم با بازیگران خارجی و باطن آن همسویی با آنها است.
احمد زیدآبادی فعال سیاسی و ملی - مذهبی در روزنامه هممیهن در شرح این تحلیل خاص نوشته است:
تأکید نظام سیاسی بر اینکه هر اعتراضی دارید به ما بگویید، نشانه این نیست که بنیانهای فکریشان عوضشده، اما سیستم برای بقای خودش مجبور است در رفتار خود تغییر جهت بدهد. اگر کشور اینگونه پیش برود نیاز به نیروی برانداز و دشمن ندارد و از درون دچار فروپاشی میشود. این جریانها از طریق محورهای زیر، با ظاهری خیرخواهانه، اهداف مخرب خود را پیش میبرند:
نگاهی به مطالب منتشرشده در روزهای پس از جنگ بهخوبی نشان میدهد که اپوزیسیون داخلی و جریان غرب با راهبرد «فشار ترکیبی» به دنبال تغییر پارادایم حاکمیت از طریق تضعیف سه رکن کلیدی است؛ هویت انقلابی، عمق استراتژیک منطقهای و مشروعیت مردمی نظام است، قابلتوجه آنکه این جریان نو اپوزیسیون از طریق «حلقه بازخورد فشار» در تلاش است تا نظرات خود را عملیاتی کند.

تحلیل اهداف و برنامهها نئو اپوزیسیون همسو با باراک
گفتمان اصلاحطلبان و اعتدالیون، در ظاهر مردممحور و خیرخواهانه، در باطن پروژهای برای تضعیف استقلال، نفوذ منطقهای و هویت انقلابی ایران است. اهداف آنها به شرح زیر است:
1- همزمانی مشکوک با سالروز بازگشت آزادگان: انتشار بیانیه در سالروز بازگشت آزادگان، تلاشی فریبکارانه برای سوءاستفاده از نماد تابآوری ملی است. این جریانها، درحالیکه خود را حامی وحدت نشان میدهند، در باطن روحیه مقاومتی آزادگان را با ترویج سازش و اصلاحات تحمیلی تضعیف میکنند.
2-فعالسازی اپوزیسیون داخلی تحت پوشش آشتی ملی: جبهه اصلاحات، اسیر رادیکالهای خود، «آشتی ملی» را به اصلاحات ساختاری و حذف مقاومت ترجمه کرده است. همزمانی بیانیه با اظهارات ظریف و روحانی، نشاندهنده فعال شدن اپوزیسیون داخلی علیه آرمانهای نظام است که در باطن، پروژه دشمن برای بیثباتی ایران را تکمیل میکند.
3- سیاه نمایی در برابر تابآوری ملی: درحالیکه تابآوری ایران، کلید شکست اسرائیل در جنگ 12 روزه بود، این جریانها با سیاه نمایی مشکلات، پروژه ناکام صهیونیستها برای تبدیل مشکلات به نارضایتی را احیا میکنند. این اقدام، نه از دلسوزی، بلکه از همسویی با دشمن برای تضعیف روحیه ملی نشئت میگیرد.
4- تولید هراس جمعی: بزرگنمایی فلج شدن اقتصاد و مقصر دانستن حاکمیت و رهبری، تلاشی برای کانونی سازی مشکلات است. این جریانها در باطن با ایجاد وحشت جمعی، زمینه را برای پذیرش اصلاحات تحمیلی و تسلیم در برابر غرب را فراهم میکنند.
5- فشار روانی با مکانیزم ماشه: برجستهسازی مکانیزم ماشه توسط تروئیکای اروپا، بخشی از عملیات روانی برای فشار بر مردم و حاکمیت است. عدم محکومیت این اقدام و تبدیل ماشه به شبح جنگ، نشاندهنده نقش نیابتی این جریانها برای غرب است که بهجای افشای نقشه دشمن، بخشی از آن عمل میکنند.
6- القای جنگ و توجیه سازش: جبهه اصلاحات با القای خطر جنگ و شورشهای داخلی، تعطیلی مقاومت و هضم ایران در مناسبات تحمیلی آمریکا و اسرائیل را بهعنوان تنها راهحل معرفی میکند. این گفتمان، تحت پوشش «آشتی ملی»، فریبی برای تسلیم ایران به دشمن است.
7- تکرار و قطبیسازی با طرح خاتمی: پیشنهادات جبهه اصلاحات، تکرار بیانیه 15 مادهای خاتمی است که باهدف قطبیسازی، ایجاد مجادلات سیاسی در زمان نیاز به وحدت ملی و پیشبرد پروژههای دشمن بهصورت داخلی طراحیشده است.

این جریانها، با ظاهری دلسوزانه، در باطن بهعنوان نیروی نیابتی غرب و اسرائیل عمل میکنند. آنها با سوءاستفاده از جنگ 12 روزه، بهجای تقویت مقاومت، پروژه دشمن برای بیثباتی داخلی و حذف نفوذ منطقهای ایران را پیش میبرند، فقدان راهکارهای عملی و تکیهبر عملیات شناختی، نیت واقعی آنها برای فشار بر حاکمیت و همسویی با دشمن را افشا میکند.