اکثر افرادی که در شبکه های اجتماعی فعالیت دارند به دنبال متن های ناب هستند که می توانند از جملاتی که در رمان ها وجود دارند استفاده کنند که یکی از رمان های محبوب و پرطرفدار، رمان آبلوموف است که دارای متن و جملات نابی است. از این رو، اگر شما نیز به دنبال جملات کتاب آبلوموف هستید بهتر است تا پایان مطلب همراه ما باشید.
جملات ناب کتاب آبلوموف اثر ایوان گنچاروف
این رمان جزو کتاب هایی است که دارای متن و جملات ناب زیادی است که می توانید در شبکه های اجتماعی در قالب کپشن یا استوری استفاده کنید که در واقع این کتاب مفهوم جدیدی –آبلومویسم – به فرهنگ جهان افزوده است. در ادامه مطلب جملات دلنشینی از رمان آبلوموف را در اختیارتان گذاشته ایم تا بتوانید از بین آن ها، متن های نابی را انتخاب کنید.

متن دلنشین کتاب آبلوموف
ــ خوشبختی، خوشبختی! چه چیز ظریف و ناپایدار و فریبکاری! تور عروس، تاج شکوفه نارنج! عشق، عشق! ولی پول کجا بود؟ با نسیم که نمیشود زندگی کرد؟ ای عشق، ای شادکامیِ پاک و مشروع، تو را هم باید خرید!
******
میکوشید که با رؤیاپردازیِ بیش از اندازه از واقعیت دور نیفتد و «خاک سفت واقعیت» را همیشه زیر پای خود حس کند.
******
متن کتاب آبلوموف با مفاهیم ناب
اندیشه یا نیتاش هرگز بیکمک دیگری به پختگی نمیرسید و همچون سیبی رسیده هرگز خود به خود از شاخه فرو نمیافتاد. فکر او میبایست مانند سیب از او چیده شود.
******
وقتی آدم نداند برای چه زندگی میکند، هرجور که پیش آید وقت میگذراند. روزبهروز. خوشحال است که روزش را شام کرده است و شب که شد میتواند این سؤال ملالتبار را «که حاصل روزی که گذشت چه بود و فردا را با چه امید شروع خواهد کرد» در خواب خفه کند.
*******
هر روز باید ذخیره مهرتان را تازه کنید. تفاوت میان آنکه عاشق است و آنکه دوست دارد همین است من…
*******

متن طولانی کتاب آبلوموف
من به چه چیز این زندگی دل خوش کنم؟ به علائقشان؟ به جاذبه فکریشان؟ یا به ارزشهای عاطفیشان؟ نگاه کن، ببین محوری که همه اینها دورش میگردد کجاست؟ چنین کانونی وجود ندارد. هیچ چیز عمیقی نیست که بر جان اثر گذارد و دل را برانگیزد. این آدمهایی که در این مجالس میدرخشند، همه مردگانیاند که در خوابند، از من بدتر! هادی آنها در زندگی چیست؟ درست است که در رختخواب نمیافتند اما مدام مثل مگس وزوزکنان به هر طرف حرکت میکنند. اما فایده حرکتشان چیست؟
*******
ــ میبینید، هر روز باید ذخیره مهرتان را تازه کنید. تفاوت میان آنکه عاشق است و آنکه دوست دارد همین است من… آبلوموف با بیصبری گفت: ــ شما، شما چه؟ الگا به پشتی نیمکت تکیه داد. نگاهش ابرهای گریزان را با نگاه دنبالکنان، گفت: ــ من طور دیگر دوست دارم. بیشما دلتنگم. جدا شدن از شما، برای مدت کوتاه اسباب افسوس من است، و برای مدت طولانی برایم دردناک است. یک بار دانستم و دیدم که دوستم دارید و آن را باور کردم، برای همیشه و از آن شیرینکامم ولو اینکه دیگر تکرار نکنید که دوستم دارید. بیش از این و بهتر از این نمیتوانم دوست بدارم.
******
متن طولانی و ناب کتاب آبلوموف
من تن به پیری نمیدهم. من هرگز از زندگی خسته نخواهم شد. ولی زندگی با تو روز به روز خواهد بود. روزها در انتظار میلاد، و بعد عید پاک، و رفتن به مهمانی و به مجلس رقص و در عین بیخیالی! شب میخوابیم و خدا را شکر میکنیم که روزمان سریع و بیدردسر گذشت و صبح به این امید بیدار میشویم که روز تازه نیز به خوشی روز پیش بگذرد. این آینده ما خواهد بود. اینطور نیست؟ ولی آخر این زندگی است؟ من از این زندگی دق میکنم، میمیرم… برای چه؟ ایلیا؟ آیا تو با این زندگی خوشبخت خواهی بود؟
*******
الگا گفته او را تکرار کرد که: … برای چه زندگی میکند؟ مگر ممکن است وجود کسی بیفایده باشد؟ آبلوموف گفت: ــ چرا نه؟ مثلاً مال من! الگا ایستاد و پرسید: ــ شما هنوز نمیدانید هدف زندگیتان چیست؟ من که باور نمیکنم. شما به خود تهمت میزنید. اگر راست بگویید سزاوار زنده بودن نیستید. ــ من از مرحلهای که هدف باید زندگی باشد گذشتهام، و در آینده هم چیزی نیست…
******

متن مفهومی کتاب آبلوموف
آنها هرگز خود را با هیچ مسأله پوشیده فکری یا تنگناهای اخلاقی به زحمت نمیانداختند. به همین سبب پیوسته شادمان و از تندرستی شکوفان بودند و عمر دراز میکردند. مردها در چهل سالگی به جوانان میمانستند و پیران با مرگی پرمحنت و دردناک نمیجنگیدند، بلکه چون به نهایت کهنسالی میرسیدند گفتی پنهانی، میمردند و به آرامی سرد میشدند و آخرین آه را میکشیدند. به همین سبب میگویند که قدیمیان تندرستتر بودند.
*******
در جست و جوی قواعدی برای زندگی بود. آن گونه زندگی که پرمایه باشد و در عین حال به آرامی، روز به روز، و قطره قطره جاری باشد و با تماشای صامت طبیعت، در میان رویدادهای به نرمی در حرکتِ زندگیِ آرام و بیدردسر خانوادگی بگذرد. هیچ میل نداشت که زندگی را مانند شتولتس شطی پهناور و خروشان و پر از امواج جوشان و غلتان تصور کند.
*******
متن رمان کتاب آبلوموف با مفاهیم دلنشین
ــ چرا همه چیز خراب شد؟ ایلیا، چه کسی تو را نفرین کرده؟ تو چه کردهای؟ تو به این خوبی، هوشمندی، مهربانی و نجابت… چرا تباه شدی؟ چه چیز تو را نابود کرده است؟ این درد تو هیچ اسمی ندارد. آبلوموف با صدایی به زحمت شنیدنی گفت: ــ چرا اسم دارد… الگا نگاه پرسانش را از پشت پرده اشک به سوی او بالا آورد. آبلوموف آهسته گفت: ــ آبلومویسم…
*******
زندگی بر چهره آنها، چنانکه بر صورت دیگران با چینهای نابههنگام و ضربتهای ویرانگر و عوارض روحی نشان نمیگذاشت. این سادهدلان زندگی را چیزی جز آرمان آرامش و تنآسایی نمیدیدند، که گهگاه با اَعراضی ناخوشایند همچون بیماری یا زیانهای مالی و نزاعها و گاهی نیز کار، مختل میشد. آنها رنج کار را همچون مکافات گناهان نیاکان تحمل میکردند و نمیتوانستند آن را دوست بدارند و هرجا که ممکن بود از آن میگریختند و این گریز را جایز و حتی ناگزیر میدانستند. آنها هرگز خود را با هیچ مسأله پوشیده فکری یا تنگناهای اخلاقی به زحمت نمیانداختند. به همین سبب پیوسته شادمان و از تندرستی شکوفان بودند و عمر دراز میکردند. مردها در چهل سالگی به جوانان میمانستند و پیران با مرگی پرمحنت و دردناک نمیجنگیدند، بلکه چون به نهایت کهنسالی میرسیدند گفتی پنهانی، میمردند و به آرامی سرد میشدند و آخرین آه را میکشیدند. به همین سبب میگویند که قدیمیان تندرستتر بودند.
******

متن های کوتاه کتاب آبلوموف
«طوری زندگی کن که خدا گفته، نه آنطور که خود میخواهی…
******
چند دقیقهای به این شکل گذشت و بعد گفت: ــ خوب، عاقبت چه؟ چه کنیم؟ لباس میپوشید یا همینطور افتاده میمانید؟
******
متن کوتاه رمان آبلوموف
فکر نمیکنی مدرسه برایشان زود باشد؟ سواددار شدن برای موژیکها ضرر دارد. اگر به آنها خواندن و نوشتن یاد بدهی دیگر حاضر نیستند زمین را شخم بزنند…
******
غرور تقریبا تنها محرکی است که اراده را هدایت میکند.
******

شما عزیزان در صورت تمایل با کلیک بر روی جملات کتاب نجات از هزار تو و جملات کتاب اثر مرکب می توانید متن های نابی را مطالعه کنید.