ماهان شبکه ایرانیان

زندگی در پرتو اخلاق

یک زندگی شخصی که این خصوصیات و کیفیتها را دارد، یک مجموعه ی منسجم می باشد، این انسجام و ثبات شخصیت تنها در پرتو «ایمان » پدید می آید.

ایمان و ثبات شخصیت

مساله مهم و بسیار سازنده، رابطه ی ایمان با ابعاد زندگی انسان و «شخصیت » او است. اگر، ایمان را فضای «گرایش به مطلق و غایت » بدانیم، دیگر امیال و گرایشهای انسان، تحت کنترل و احاطه آن، قرار می گیرند. میل «گرایش به مطلق » به دیگر امیال و گرایشها، عمق، جهت و وحدت می بخشد و مجموعا به «شخصیت » او تعین می دهد.

یک زندگی شخصی که این خصوصیات و کیفیتها را دارد، یک مجموعه ی منسجم می باشد، این انسجام و ثبات شخصیت تنها در پرتو «ایمان » پدید می آید.

باید، صریحا به این نکته اشاره شود که چنین ادعایی، بسیار مبهم و گیج کننده خواهد بود. اگر مفهوم ایمان، شفاف و روشن نباشد و یک مفهوم انحرافی و تحریف شده از آن، در نظر داشته باشیم; به عبارت دیگر: چیزی را ادعا کنیم که چندان شاهد گویایی بر اثبات آن، در دست نداریم; آری، این ادعا، ادعایی روشن و قابل اثبات است. «گرایش به مطلق » به همه ی جوانب واقعیت و به همه ی ابعاد شخصیت انسان، ارتباط دارد و به تمامی وجود انسان نفوذ داشته و ثبات می بخشد.

میل به مطلق و «غایت گرایی » یک موضوع در کنار دیگر موضوعات است، ولی اساس و پایه دیگر امیال و گرایشهاست. چون «میل به مطلق » پایه ی همه چیز است، در نتیجه نقطه ارتکاز و ثبات دهنده ی شخصیت انسانی است. وجود و هستی آن، یک هستی بی معنی و پوچ است.

دستیابی به چنین فضا و قلمروی قابل دسترسی است اما نه در حد کامل و تمام. به علت این که اگر انسان از داشتن یک نقطه ی ارتکاز، خالی باشد، موجود بودن و هستی خود را از دست می دهد. به این علت، اصلا قابل تصور و پذیرش نیست که انسانی باشد بدون «میل به مطلق » یا بدون «ایمان » .

نقطه ی ارتکاز در هستی انسان

این نقطه ی مرکزی [نقطه ی ارتکاز] همه ی عناصر شخصیت انسان را وحدت و انسجام می بخشد و همه ی عناصر جسمی، روحی، خود آگاه، یا ناخود آگاه او یک نوع وحدت و انسجام به وجود می آورد.

در عملکرد ایمان، اعصاب جسم آدمی، تلاش و کوشش جان انسان و اعمال و فعالیت روح آدمی، سهیم هستند. اما جسم، جان و روح، سه بخش مجزا و منفک از وجود آدمی نیستند، بلکه آنها ابعاد هستی آدم اند و همواره در همدیگر عجین و ممزوج و ترکیب یافته اند.

انسان، وحدتی دارد، اما این وحدت، یک وحدت روحی است نه این که اجزا و عناصر جداگانه داشته باشد. در نتیجه، ایمان، یک ماده و عنصر جدا و منفک از مغز و دماغ آدمی نیست و نه بخشی از روح آدمی است که در مقایسه با مغز و جسم قابل طرح و بررسی باشد، (چنانچه درباره حیوانات چنین است) بلکه دایره ی تمرکز جنبش و پویایی همه شخصیت انسانی است که هستی آدمی را به سمت «غایة الغایات » جهت می دهد.

ایمان یک عشق است

میل به «مطلق و غایت » یک میل شوق و عشق است، یک اشتیاق با محدود و بی انتها. طبیعی است که شوق و عشق بدون یک پایه ی جسمانی، تبلور و تجلی نمی یابد. حتی، یک شوق و عشق و اشتیاق روحی باشد، چنین اشتیاق هم در ترکیب جسم و روح نمودار می شود.

در عملکرد ایمان خالص و اصیل، بدن نیز سهیم می باشد; زیرا ایمان خالص یک عمل جاذبه ای و شوقی است. راهی که ایمان فعالیت دارد، چند بعدی است. جسم نیز می تواند در دو جهت: جذبه جسمانی و حیاتی و جذبه روحی فعالیت و عملکرد داشته باشد.

اما در محدوده ی حیاتی و مادی، بدن در حیات ایمانی دخالت دارد و همین طور در زمینه ی تلاش ضمیر ناخودآگاه، بدن و جسم دخیل است. ما می توانیم آن بعد ناخودآگاهی انسانی را «غریزه های روان انسان » بنامیم.

این دو بعد و جهت، گزینش سمبلها و شکلها و نمودهای ایمان را، مشخص می سازند لذا هر جامعه ایمانی (مذهبی) تلاشهای ناخودآگاهانه افراد و اعضای خود را شکل می دهد. به ویژه در نسل های جدید، نسلی که شخصیت مذهبی و روانی خود را از میراثهای فرهنگی و مذهبی نسل پیشین دریافت می کند.

اگر ایمان کسی، خود را در سمبلهایی که نشان از کوششهای ضمیر ناخودآگاه اوست تبیین کند، قطعا این تلاشها و حرکتها، بی حساب و نامنظم و هرج و مرجی نیستند. این حرکتها و تلاشها، نیاز ندارند که سرکوب شوند، به جهت این که، آنها تعالی یافته اند و با تلاشها و فعالیتهای آگاهانه ی شخص یکی شده اند.

همین طور، ایمان، زندگی آگاهانه و هوشمندانه انسان را با تمرکز داشتن به یک نقطه ی مرکزی، هدایت می کند. علایق انقطاعی و گسستن آگاهی انسان، یکی از معضلات بزرگ و مشکلات مهم زندگی شخصی است. اگر کسی در زندگی انسان، یک نقطه ی ارتکاز، حضور نداشته باشد، مشکلات نامحدود زمان و جهان معاصر و حرکتهای درونی اندیشه و تفکر انسانی، به خوبی می توانند تزلزل و عدم ثبات شخصیت را در انسان پدید آورند. این نقطه ی ارتکازی که بتواند استحکام و ثبات شخصیت آدمی را تضمین کند، به جز «یاد خدا» وجود بی نهایت و «غایت مطلق » در اندیشه انسان نیست [به تعبیر قرآن کریم: «الا بذکرالله تطمئن القلوب » ] .

آثار ایمان

قطعا راههای گونه گون و متعددی وجود دارد که ایمان، زندگی ذهنی و فکری انسان را ثبات و وحدت بخشد و یک نقطه ی ارتکاز حاکم و فایق عطا کند. این راه می تواند، راه انضباطی باشد که زندگی روزانه را تنظیم و تنسیق نماید; این راه می تواند، تفکر، تعمق و غور و بررسی «آیات هستی » باشد.

این راه، می تواند ارتکاز در زندگی عادی، یا در یک هدف مشخص و معین، یا درباره ی موجودات دیگر باشد.

در هر صورت، ایمان در همه ی این موارد، یک موضوع مسلم و «پیش فرضی » است بدون آن، هیچ عملکردی صورت نمی گیرد. کارکرد روحی و روانی انسان، خلاقیت و آفرینش هنری، معلومات علمی، شکل بندی اخلاقی، سازمان و تشکیلات سیاسی آگاهانه، یا ناآگاهانه، از یک میل به «بی نهایت » حکایت می کند که به حیات انسانی حرارت و گرما می بخشد و عشق می آفریند، آنها را عمیق و ژرفانی، پایدار و خستگی ناپذیر، با اهداف و آرمانها، اتحاد و یکپارچگی می بخشد.

آفات ایمان

ما به طور روشن، نشان دادیم که چگونه ایمان، همه عناصر شخصی آدمی را تعین داده و وحدت می بخشد، چگونه و به چه علت این ثبات و وحدت بخشی، از ویژگی های نیروی ایمان است. ما تصویر کلی از عملکرد ایمان را ترسیم کردیم و نشان دادیم که آثار ایمان در زندگی چیست و چه اطمینان و اعتماد به نفسی را ایجاد می کند. اما، ما در این تصویر، از نیروهای تخریبی و آفات ویرانگر که ایمان را از آفرینش ثبات باز می دارد، هرگز بحث نکردیم، حتی در مورد حامیان ایمان به مانند پدران روحانی، عارفان بزرگ، پیامبران، این شخصیتها با این که از رجال بزرگ با تقوا و وارسته می باشند، اما، حتی اینها هم از آفات ویرانگر در حریم ایمان، مصون نیستند. انسان، به طور نسبی و در بخشی از حیات خویش، ثبات دارد، اما حتما عناصری از انقطاع و آفات ، همواره همه ابعاد وجود او را تهدید می کند.

ممکن است، کسی بگوید: همچنین که نیروی ثبات دهنده ی ایمان، عامل التیام بخشی و بهینه سازی دارد (healing Power) این تعبیر مقداری به توضیح نیاز دارد که آن را از نظر زبان شناسی و تحریفهای واقعی در زمینه رابطه ایمان و بهینه سازی (شفابخشی) توضیح می دهیم.

از نظر زبان شناسی «مادی » باید میان نیروی ثبات بخش ایمان و آنچه آن را بهینه سازی (healing Power) می خوانیم، تمایز و تفاوت قایل شد. بهسازی ایمان، چنانچه عبارت آن را افاده می کند، در واقع، تلاشی است در بهسازی دیگران یا خودی، از طریق تمرکز بخشی ذهنی، در نیروی بهسازی دیگران یا خودی این چنین بهینه سازی، هم در طبیعت و هم در انسان وجود دارد، و ممکن است که آن را با فعالیتهای فکری و ذهنی تقویت کرد.

البته از موضع تنزل و ناچیز شماری، کسی می تواند از استعمال نیروی سحر و افسون، نیز سخن بگوید که احیانا سحر و افسون مفید و نیروی بهینه سازی سحری در روابط انسان میان خود و دیگران، دیده می شود، و احیانا ساحران نیز همین بهبود روابط میان انسانها را، ممکن است ایجاد کنند.

اما هیچ کس نباید واژه ی ایمان را بر این تاثیر ساحری، به کار ببرد. و آن را با نیروی ثبات دهنده ی ایمان در ارتباط با خداوند، مخلوط سازد و اشتباه نماید.

نیروی استحکام بخش و ثبات دهنده ی ایمان، در یک وضع واقعی وابسته به عوامل فاعلی و انفعالی (تاثیرگذار و تاثیر پذیر) می باشد.

دوسویه بودن ایمان

عامل فاعلی و تاثیر گذار این است که چه مقدار و به چه درجه، یک شخص پذیرای نیروی ایمان و گرایش به خداوند است و این نیروی ایمان و میل به خداوند، چه مقدار قوی و گرما و حرارت دارد؟ چنین پذیرش و آمادگی [Openness] در اصطلاح مذهبی «فیض » ، «برکت » [grace] خوانده می شود.

این فیض، چیزی موهبتی است نه اکتسابی و تحصیلی و تولیدی.

اما، عامل انفعالی و تاثیر پذیر، این است که چه مقدار نیروی ایمان به عناصر شرک آلود و انحرافی خود تسلط یافته و آنها را نابود کرده و آدمی را به سوی خداوند رهنمون ساخته است.

ایمان شرک آلود، قطعا یک حرکت معین و روشن دارد. ایمان شرک آلود، می تواند حرارت افراطی و تعصب شدید و نیروی ثبات دهنده ی ابتدایی و سطحی را ایجاد کند.

آن هم می تواند بهسازی ایجاد کند، شخصیت را وحدت بخشد که شامل روح و جسم نیز باشد اما انحرافی!

خدایان شرک Poly Theism نیروی التیام بخش از خود نشان داده اند البته نه از طریق سحرآمیز و اما خصوصیتی مربوط به خود.

موفقیت و شهرت طلبی Success و در نتیجه ناسیونالیسم و معروفیت و شهرت طلبی راز خود، نیروی التیام دهنده ی نشان داده نه فقط از راه جذبه سحر آمیز یک رهبر سیاسی ملی، یا یک شعار یا یک وعده ، بلکه از طریق به اتمام رساندن حرکتهای ناتمام برای یک زندگی با معنی و هدفدار.

اما پایه استحکام بخشی این نوع ایمان های شرک آلود، بسیار باریک و ضعیف است، دیر یا زود، ایمان شرک آلود، شکست خواهد خورد و آفت چنین ایمانهایی به شدت از وضع پیشین، خطرناکتر است.

یک عنصر محدود که به سوی خداوند، ترفیع یافته و ارتقا پیدا کرده است، مورد هجوم و حمله عناصر محدود دیگرند. به عبارت دیگر: در وجود انسانی بارقه ای از نور ایمان و خداوند وجود دارد که او را به سوی تعالی و تکامل سوق می دهد، همواره این نور باریک مورد هجوم عناصر شرک آلود دیگری به مانند ملت پرستی، شهرت طلبی، و دیگر خدایان عصر سکولاریسم قرار می گیرند. در این صورت، ذهن تفکیک شده، وحدت خود را از دست داده است، حتی اگر، هر یک از این عناصر، جایگزین یک ارزش والایی نیز باشند.

هنوز انجام وظیفه ی محرکهای ناخود آگاه، به اتمام نرسیده است، آنها، هنوز، مورد فشار و سرکوب شده و به طور نامنظم و هرج و مرجی منفجر هستند. نقطه ارتکاز ذهن، ضعیف شده و ناپدید می شود; زیرا عنصر تفکر کاراکتر متقاعد کننده خود را از دست داده است و خدایان شرک آلود عصر سکولاریسم، شفافیت و نورانیت ذهن را تیره و کدر ساخته است. خلاقیت روحی، یک کاراکتر خالی، کم عمق و سطحی را نشان می دهد; زیرا یک مفهوم و محتوی بی پایانی وجود ندارد که به آن عمق به بخشد. گرما و حرارت ایمان به یک قلمرو دردآلود، شک و تردید ، و نومیدی و احیانا به فرار و پناه بردن به اختلال اعصاب و روان، تبدیل شده است.

ایمان شرک آلود، نیروی گسستگی بیشتری از بی قیدی و بی تفاوتی دارد. دقیقا به این علت است که ایمان شرک آلود، ایمانی است که محصولش، یک انسجام ناپایدار و زودگذر است. این خطر بسیار شدید گمراهی و ضلالت و ایمان شرک است و به همین جهت و حقیقت است که در قاموس رسالت و پیامبری، چرا و به چه دلیل روح پیامبر و نبوت روح مافوقی است که بر ضد ایمان شرک آلود، وبت پرستی و تحریف می جنگد.

هنر دارویی

نیروی شفابخش و التیام دهنده ی ایمان، پرسشی را مطرح می کند که رابطه ی این ویژگی ایمان، با دیگر نمودها و چهره های التیام بخش و شفا دهنده چیست؟ ما، پیشاپیش، در مورد عنصر نفوذ سحر از ذهنی نسبت به ذهن دیگر، اشارتی داشتیم، بی آن که به هنر دارویی ، پیش فرض علمی آن، و روشهای علمی اش، ارجاع داده باشیم.

در اینجا، چهره های دو سویه و دو پهلویی از عناصر التیام بخش وجود دارد که هیچ یک از آنها، ارزش واقعی و انحصاری را ندارند. جز این که، از نظر مفهومی، ممکن است ما، هر یک از آنها را به قلمرو خاصی محدود نماییم.

شاید، کسی بگوید که نیروی التیام بخش و شفا دهنده ی ایمان، مربوط به همه شخصیت آدمی است، مستقل از هر آفت جسمی یا ذهنی و عامل مؤثر (مثبت یا منفی) در هر لحظه از حیات انسان، او سابق، همراه و لاحق همه فعالیتهای التیام بخش و شفا دهندگی است.

اما، آن، به تنهایی، در توسعه ی شخصیت، کافی نیست. در مورد انسان فانی و از خود بیگانه، همه ی وجود نیست، بلکه به عناصر مختلف وبخشهای گوناگون تجزیه و تقطیع شده است. هر یک از این عناصر، می تواند به طور مستقل، عنصر دیگری را شکست داده و منقطع سازد.

بخشی از بدن می تواند، مریض شود، بی آن که پس ماندگی و آفت ذهنی درست کند و مغز و ذهن می تواند بیمار شود، بی آن که شکست قابل مشاهده ای در بدن محسوس گردد.

در برخی اشکال امراض ذهنی، به ویژه اختلال اعصاب و در همه اشکال آفات و امراض جسمی، زندگی روحی، به طور کامل، می تواند سالم بماند حتی نیرومند باشد. از این جهت، در این موارد، باید هنر دارویی به کار رود. هر آنجا که چنین عناصر منفک شده ای از شخصیت به علل بیرونی یا درونی، گسسته شده باشد، این روش (استعمال دارو) در هر دو زمینه ی جسمی و روحی، صادق است و هیچ گونه اختلافی میان آنها (جسم و روح) و نیروی التیام بخش ایمان «قلمرو گرایش به خداوند» وجود ندارد.

و همین طور بسیار روشن است که فعالیتهای دارویی، حتی التیام بخش ذهنی، هرگز نمی تواند، ثبات شخصیتی را به طور کامل ایجاد نمایند. تنها، ایمان است که این کارکرد را انجام می دهد. تنش میان این دو نوع سلامتی (دارویی و ایمانی) ناپدید و مخفی می شود. اگر هر دو طرف (دارو و ایمان) محدودیت عمل خود را بشناسد و قلمرو حدود خود را تشخیص دهد، آن وقت این دو نوع سلامتی به نوع سوم سلامتی، که از راه تفکر و اندیشه سحری، روی دیگر سلامتی ها، تاثیر بگذارد، متوحش نخواهد بود.

شخصیتهای با ثبات

قطعا نمونه ها و اشکال مختلفی از شخصیتهای با ثبات وجود دارد، هم چنان که اشکال مختلفی از ایمان، دیده می شوند وحتما نوعی از ثبات و استحکام هست که بسیاری از ویژگیها و کاراکترهای مختلف را، ثبات شخصی را، انسجام و وحدت می بخشند.

قطعا این نوع شخصیت ایمانی بود که به وسیله مسیحیت نخستین (و همین طور دیگر ادیان توحیدی) مردان وارسته و انسانهای پاک به وسیله عیسای مسیح [و دیگر پیامبران] به وجود آمده و در دوره قرون وسطی و تاریخ کلیسا در اثر اختلاط عناصر شرک آلود، دوباره و دوباره از دست رفته است.

این چنین شخصیت وارسته مسیحیت نخستین، تنها از نقطه نظر ایمان قابل توصیف نیستند، بلکه پرسشهای دیگری مطرح بودند: پرسش از رابطه ی «ایمان و عشق » و «ایمان و عمل » .

ایمان، عشق، عمل

از زمانی که پولس مقدس به جهت دکترین خود، که ایمان، در بخشش و غفران خداوند است نه اعمال انسانی که آدمی را مورد پذیرش خداوند، قرار دهد این سؤال مطرح است که رابطه ی ایمان، عشق و عمل چیست؟

پرسشها و پاسخهایی در این زمینه مطرح گردیده است. بستگی دارد که «ایمان » چگونه معنی و تفسیر شود.

اگر «ایمان » اعتقاد به یک چیز بدون شاهد، و یا ایمان یعنی قلمرو حضور خداوند و تعلق و وابستگی انسان به بی نهایت مطلق، معنا شود، پرسش و پاسخ با همدیگر متفاوت خواهند شد.

اگر ایمان به مفهوم اول، تفسیر شود، طبیعی است که هیچ رابطه ی مستقیمی میان عشق و عمل و ایمان وجود ندارد، اما در مورد تفسیر دوم، عشق و عمل از مدلولات و ملزومات ایمان هستند و قابل تفکیک از آن نیستند. علی رغم همه کج فهمیها و تحریفها، در توضیح ایمان، معنی دوم آن، تعلق و وابستگی انسان به مطلق، یک مفهوم کلاسیک از ایمان بوده و پیشاپیش مفروض می باشد و تبیین شده است.

کسی تنها به چیزی گرایش دارد که ضرورتا به آن تعلق دارد و از نظر وجودی از آن مبدا جدا شده است. در اینجا، تنها ایمان وجود ندارد بلکه ما، کاملا در دید و منظر خداوند قرار می گیریم.

اما رسیدن به چنین موضعی قابل تامل است. این مورد، اتحاد و دوباره «یکی ساختن » دو چیز جدا شده را مفروض و مسلم می دارد، عاملی که این اتحاد را میسر می سازد، همان عشق و محبت است. ربط و وابستگی ایمان به عشق قابل توجیه و شناخت است. متحد شدن با آنچه به او وابسته است و از آن بیگانه شده است.

در دستور بزرگ تورات (ده فرمان) که مورد تایید و تصدیق مسیح علیه السلام هم قرار گرفته است، موضوع «گرایش به مطلق » و موضوع «عشق مطلق » است. تنها عشق خداوند است که همه چیز را معنی دار می کند و خودی و همسایه را مربوط می سازد [ اشاره به دستور خداوند است که در ده فرمان تورات فرمود: بر همسایه خود شهادت دروغ مده] . (سفر خروج باب بیستم، فقره 17 16) .

بدین جهت «ترس از خداوند» یا «محبت به مسیح » (در ایمان انسان مسیحی) است که در همه ادبیات کتاب مقدس) حدچ خآ (رفتار آدمی را نسبت به دیگر انسانها، تعیین می کند.

در آیین هندویی یا بودایی، ایمان به «بی نهایت مطلق » وجود دارد، آن که همه چیز، هستی اش را از او گرفته و تلاش دارد که از طریق «کارما» تناسخ دوباره به سرچشمه اصلی برسد، تنها این اعتقاد است که مشارکت فردی را با فرد دیگر تعیین نماید.

معرفت ذات مطلق، اگر در کسی وجود داشته باشد، معرفت همه موجودات را ممکن و یا حتی، ضروری می کند. البته این «عشق و محبت » به مفهوم توراتی آن نیست که شخص محوری باشد، بلکه این بدان معنی است که عشق و محبت، میل و گرایشی است که انسان را با آنچه به آن بستگی دارد، متحد سازد ویکی نماید.

در هر دو شکل ایمان (هندویی مسیحی) عشق و محبت و عمل، چیزی جدای و منفک از ایمان نیستند، بلکه عناصر اصلی نفس «گرایش به مطلق » هستند.

بی روح بودن ادیان و مذاهب

تفکیک و جداسازی ایمان و عشق، همواره نتیجه منطقی زوال و نابودی دین است. هنگامی که یهودیت به صورت یک سیستم قوانین عبادتی خشک در آمد، وقتی که ایمان هندی به صورت مراسم سحرآمیزی توسعه یافت، زمانی که مسیحیت به گودال انحرافات و تحریفات، افتاد و دکترین قانون پرستی خشک و بدعت آمیز، بر روند آن، اضافه گردید، و این ادیان رستگاری، روح خود را از دست دادند، پرسش رابطه ی ایمان و عشق و محبت، نقطه ی لغزش و سبب سقوط پیروان این ادیان گردید و سرانجام در بسیاری از آنها، جریان عقیده «اخلاق منهای مذهب » رواج یافت. و مردم، به جهت فرار از حیطه ی مذهب تحریف شده، (که روح خود را از دست داده بود) از پذیرش مذهب توامان امتناع کردند.

اما، پرسش، همچنان، وجود دارد، آیا چیزی وجود دارد که «عشق بدون ایمان » باشد.

تاریخ، نشان می دهد که عشق بدون پذیرش دکترینها (اصول عقاید) وجود داشته است. تاریخ نشان می دهد که بسیاری از جرایم وحشتناک بر ضد عشق و محبت زیر دفاع فاناتیکی از اصول عقاید واقع شده است.

آنجا که ایمان به صورت عقاید تعصب آلود، دفاع شده است هرگز تولید عشق و محبت نکرده است.

اما آنجا که «حضور خداوند (ذات محبت و مهربانی) مطرح گردیده، محبت نتیجه و لازمه ی چنین ایمانی بوده است. ایمان جان انسانها را با خداوند متحد می سازد و انسان دوباره از خود بیگانگی را فراموش می نماید.

به هر حال، سؤال ، هنوز به قوت خود، باقی است: آیا محبت بدون ایمان، ممکن است » . (1)

آیا انسان می تواند، بدون داشتن «گرایش به مطلق » محبت و عشق داشته باشد؟ ! این، شکل راستین سؤال است. البته، پاسخ، این است که ما، هرگز انسانی را بدون «گرایش به مطلق » سراغ نداریم، در نتیجه، او بدون «ایمان » نیست لذا، عشق و محبت (اگر پنهانی هم باشد) در هر انسانی وجود دارد. هر انسانی اشتیاق دارد. در میل «گرایش به خداوند» خود، با او یگانه شود و از خود بیگانگی رها گردد.

محبت اساس هر چیز است

ما، در فصلهای پیشین، تحریفهای معنی ایمان را بحث کردیم، باز هم ضرورت دارد که کج اندیشیها و بدفهمی هایی که از معنی عشق، به عمل آمده است، امتناع ورزیم، یکی از این دو (ایمان و عشق) را بایستی یادآوریم که عشق و محبت را به یک احساس و هیجان، تقلیل دهیم به مانند ایمان. احساس و هیجان با تجربه عشق ارتباط دارد، اما هرگز، عشق هیجان نیست، عشق اساس و پایه ی هر چیز است آن را از ذات خویش جدا می کند وبا موجود دیگری یگانه می سازد و از موضع خود و جاذبه ی خود، سرانجام آن را با اصل سرچشمه پیوست می دهد.

تمایز عشق یونانی با عشق و شگفتی توحیدی

اشکال و انواع گوناگونی از «عشق و محبت » وجود دارد و دارای تفاوتهایی هستند. شکل یونانی عشق (تمایلات جنسی) ( EROS) با نوع توحیدی آن که شیفتگی و فداکاری و نوع دوستی agape قابل تطبیق و مقایسه است.

عشق و محبت یونانی به عنوان میل انجام وظیفه به وسیله شخص و وجود دیگری است در حالی که، عشق توحیدی، به معنی اراده واگذاری و تسلیم خود و فداکاری برای موجود دیگری است. این دو معنی عشق، تفاوت کاملی با همدیگر دارند. البته این مفهوم دوم، به عنوان آلترناتیو، چندان وجود خارجی ندارد. این که می گوییم: انواع محبت، در واقع، همان «کیفیتهای محبت » هستند این انواع با همدیگر عجین شده و در مفاهیم تحریف شده، با همدیگر اختلاف و تفاوت پیدا کرده اند.

هیچ عشق و محبتی وجود ندارد که یگانگی و وحدت عشق (به مفهوم اول) (EROS) و شیفتگی و فداکاری (به معنی دوم) Agape را همراه نداشته باشد. فداکاری بدون شیفتگی، در واقع تسلیم و پذیرش یک قانون اخلاقی است اما بدون حرارت و گرمی، بدون اشتیاق و شوق و بدون وحدت و یگانگی.

عشق بدون فداکاری و شیفتگی، یک میل نامنظم و هرج و مرجی است، انکار ارزش شخصیت انسان دیگر و موجود مستقل است و این که انسان کسی را دوست بدارد ویا محبوب دیگران باشد.

محبت به عنوان یگانگی و عشق و فداکاری، یک معنی و مفهوم کامل و مصداق تام «ایمان » است . محبت بیشتر، ایمان بیشتری را ملزوم دارد و این نوع، ایمان، هرگونه زمینه های شرک آلود شیطانی را نابود می کند ایمانهای شرک آلود، آفت بیماری زای ایمان خالص و فداکاری است. یک آدم متعصب فاناتیک، کسی را که فاناتیکی او را توضیح می دهد هرگز دوست ندارد. در نتیجه ایمان شرک آلود، ضرورتا فاناتیکی است. باید شکها و تردیدهایی را که مانع ارتقا و ترفیع انسان و یا چیزی را به خداوند باشد، نابود کرد.

تلازم عشق و عمل

تبیین فوری و سریع محبت، عمل است. متکلمان بارها بحث کرده اند که چگونه، ایمان می تواند عمل را نتیجه دهد؟ پاسخ این است که چون ایمان، محبت را ملزوم دارد و لازمه ی تبیین محبت، عمل است.

[و به تعبیر قرآن کریم: «قل ان کنتم تحبون الله فآتبعونی یحببکم الله ویغفر لکم ذنوبکم...» ; آل عمران، آیه 31] .

حلقه واسطه ایمان و عمل، عشق است.

اشتباه اصلاحگران مسیحی

هنگامی که اصلاحگران مسیحی (Reformers) آنهایی که نجات و رستگاری را در «ایمان » می دانستند و اصول عقاید و دکترین کاتولیک رومی را، انتقاد می کردند و اظهار می داشتند که عمل برای رستگاری کافی است و انکار می کردند که عمل انسان، می تواند او را با خداوند یگانه سازد، درست می اندیشیدند. آری تنها خداوند است که می تواند آن که را از خود بیگانه است ، با خودش یگانگی بخشد.

اما اصلاحگران، تشخیص ندادند و همین طور کاتولیکها، هنوز به ابهام و تاریکی این نکته را می فهمند که عشق و محبت بخشی و جزیی از ایمان است. اگر «ایمان » را حوزه و قلمرو «حضور خداوند» تفسیر نمایند; ایمان، محبت، عشق را ملزوم دارد و محبت و عشق، در عمل و کار نیک زنده است و حیات دارد، در نتیجه، ایمان، واقعا همان عمل است.

هر آنجا که تعلق و وابستگی به مطلق، وجود دارد، میل شدیدی برای واقعیت بخشی به مفهوم تعلق به او، موجود است.

تعلق و وابستگی، در مفهوم دقیق خود، شامل میل برای عمل است، البته نوع کار، بستگی به نوع ایمان دارد.

انواع ایمانها

ایمان در نوع هستی شناسانه ی آن (فلسفی) به این نقطه می انجامد که هستی، از هستی، سرچشمه گرفته است. نوع اخلاقی ایمان، به این نقطه منتهی می شود که آدمی از واقعیت خود بیگانگی، تغییر یابد و به یگانگی نایل آید. در هر دو نوع ایمان، محبت و عشق، کارساز و عامل مؤثر است. در مورد فرض اول، کیفیت عشقهایی از نوع EROS به یگانگی با محبوب ختم می شود که ورای عاشق و معشوق است. اما در مورد فرض دوم، Agape نوع شیفتگی و فداکاری، به پذیرش محبوب و تغییر و تبدیل به آنچه که در استعداد اوست.

عشق و محبت عارفانه «با نفی خود آدمی » به وجود می آید ویگانه می شود اما محبت و عشق اخلاقی، با تایید و اثبات ذات خویش، تغییر می دهد. فضای فعالیتهایی که به دنبال محبت عارفانه به وجود می آید، به طور عمده، زاهدانه و راهبانه است، اما فضای فعالیتهایی که به دنبال محبت اخلاقی به وجود می آید، به طور غالب، شکلی و فورماتیو Formative است در هر صورت، ایمان، نوع محبت و نوع عمل را تبیین می کند.

اینها، نمونه هایی است که تضاد اساسی را در کاراکتر ایمان، توضیح می دهند. البته، ممکن است، نمونه های دیگری از ایمان نیز وجود داشته باشد.

تمایز ایمانها

ایمان طرفداران لوتر (از رهبران مسیحیت پروتستان) در بخشش و غفران شخصی، نارساتر نسبت به فعالیت اجتماعی، از ایمان کالوینیستها است در رابطه با احترام خداوند.

ایمان اومانیستی (انسانگرایان) در عقلانیت انسانی، برای دموکراسی و آموزش و پرورش همگانی، بسیار مساعد ومطلوبتر از ایمان سنتی کاتولیکی است، در رابطه با گناه ذاتی و شیطان زدگی واقعیت و زندگی.

ایمان پروتستانی، در بی واسطگی رویارویی انسان با خداوند، استقلال شخصیت را می پروراند تا ایمان کاتولیکی و تشکیلات کلیسایی آن را پدر روحانی و پاپ را واسطه انسان و خدا می داند. (2)

بالاخره، ایمان به عنوان، فضای حضور خداوند، عشق و محبت را ملزوم دارد و در نتیجه عمل را تبیین می کند. ایمان، نیروی مطلق در ورای محبت و عمل است.

پی نوشت ها:

1. در اندیشه اسلامی از حضرت امام باقر علیه السلام ، چنین آمده است: سئل عن الدین ما هو؟ قال: «هل الدین الا الحب » از امام پرسیدند: دین چیست؟ فرمود: آیا دین جز «محبت » چیز دیگری است; تحف العقول.

2. بدیهی است که ایمان اسلامی، در رویارویی مستقیم انسان و خدا و تضمین عقلانیت انسان و تحکیم آن، استقلال شخصیت، تحکیم اخلاق و گسترش آموزش همگانی و دموکراسی اجتماعی را به دنبال دارد که توسعه و رفاه زندگی، و دموکراسی اجتماعی سیاسی، ملزوم چنین ایمان توحیدی است.مترجم.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان