ماهان شبکه ایرانیان

فلسفه تاریخ ایرانی و نوآوری

۱. «فلسفه» و «تاریخ»، دو عامل «تعیّن بخش» در جهت گیری انسان ها هستند؛ چرا که این دو رشته معرفتی، وظیفه «تبیین مفاهیم و شاکله اصلی» دیگر دانش ها را به عهده دارند

1. «فلسفه» و «تاریخ»، دو عامل «تعیّن بخش» در جهت گیری انسان ها هستند؛ چرا که این دو رشته معرفتی، وظیفه «تبیین مفاهیم و شاکله اصلی» دیگر دانش ها را به عهده دارند. این دو رشته؛ یعنی فلسفه و تاریخ «تقدس شکن و یقین شکن» می باشند، پس یک حالت «نسبیت» ایجاد می کنند و سپس یک جهت را ترسیم می نمایند. بنابراین جوامع، با وجود این دو دانش و چگونگی این دو، شکل های گوناگونی به خود می گیرند.

2. «فلسفه تاریخ»، پیوند این دو دانش مهم، در یک دانش است. و این ترکیب می تواند تحلیل وضعیت گذشته، حال و آینده را ارائه دهد. به عبارت دیگر، می تواند «نظریه سازی» کند و نظریه سازی اجتماعی نیز از فلسفه های تاریخ شروع می شود.

بدون فلسفه تاریخ نمی توان «نظریه سازی اجتماعی» کرد و بدون فلسفه تاریخ نمی توان جهت به سوی آینده را به دست آورد؛ به عبارتی دیگر، تفصیل و تبیین «آرمان» با توجه به فلسفه تاریخ است.

3. فلسفه تاریخ، ارتباط شناسی بین جهان پدیداری و آرمان های مبتنی بر آن، با واقعیت های فعلی جامعه می باشد که سعی در ایجاد یک آرمان قابل تحقق در جامعه می کنند. بنابراین آرمان، که یک موجود ذهنی است و ریشه در عقاید انسان ها دارد، به واسطه فلسفه تاریخ با واقعیت های بنیادی یک جامعه پیوند می خورد و پس از آن دانش هایی، مثل علوم و دانش های بشری به وجود می آید، که می تواند آن آرمان را محقق کند.

4. فلسفه تاریخ، بر اساس «تحلیل فلسفی تاریخ» بنا می شود که راه را به آینده می برد و این «اتصال زمانی» سبب رشد و تولید معنا و مفهوم خواهد شد، چرا که «انقطاع تاریخی» به عبارتی انقطاع بین گذشته و آینده است که انحطاط آینده ای را رقم می زند و این زمانی است که ابزاری برای آوردن گذشته به آینده وجود نداشته باشد، یعنی نتوانیم به یک جمع بندی درباره گذشته و عوامل مربوط به آن برسیم؛ که در این صورت ابهام در وضعیت حال پیش می آید و آینده نیز گم می شود؛ زیرا در این صورت به کارهای کوتاه مدت دست می زنیم که «وقت کشی» و سپس «ناامیدی» به وجود می آورد. پس فلسفه تاریخ برای نوآوری و آینده نگری، سخت مورد نیاز است.

5. کشورها و حوزه های فرهنگی و تمدنی که دچار اختلال در فلسفه تاریخ می شوند و به عبارتی دقیق تر، کسانی که با یک فلسفه تاریخی به یک چارچوب تمدنی ـ معرفتی می رسند، به یک باره دچار «فقدان فلسفه تاریخ» می شوند، خصوصا این که این فلسفه تاریخی، سبب پیشرفت بر اساس جنگ باشد و خستگی از جنگ، آنها را به هدف «ضدیت با فلسفه تاریخ» ببرد. آن گاه که آرمان و آینده گم می شود و آرمانی گرایی محکوم می شود. (مثل پوپر)

6. کشورهایی که تاریخ ندارند، الگوی تفکر ضد فلسفه تاریخ و آینده نگری بر اساس آن می شوند؛ مثل امریکا، کانادا و استرالیا. پس فلسفه آنها به طرف «روزمره نگری و روزمره گرایی» فکری بدون تاریخ سوق می یابد (مثل فلسفه تحلیلی) و تاریخ را از گردونه بحث خارج می کنند و چون بدون تاریخ نمی توان زندگی کرد، پس به طرف بررسی علم تاریخ، به جای تاریخ می روند، چرا که علم تاریخ بر عکس تاریخ، دارای وجود روزمره می باشد و این یک نوع تقلیل است.

7. «جهانی سازی» یک نوع ترسیم جدید در «آنگلوساکسون ضدّ تاریخ» است؛ یعنی یک نوع «ضدّ تاریخی گری» ریخته شده بر قالب تاریخ است. اول یک نوع فلسفه تاریخی ترسیم می شود و آن اینکه «پایان تاریخ با ضدّ تاریخی گری» است، که امروز در انگلوساکسون محقق شده است، ولی خود از یک نوع «فلسفه تاریخ پنهان و غیر مستقیم» استفاده می کند، چون بدون فلسفه تاریخ، چارچوب معنایی به وجود نمی آید و بدون چارچوب معنایی، چارچوب کنشی به وجود نمی آید و در نتیجه جامعه به انحطاط می رسد. بنابراین جهانی سازی به یک نوع فلسفه تاریخ پنهان بنا شده و چارچوب معنایی آن را تأمین می کند، لذا ظاهر سازی فلسفه تاریخ پنهان، یکی از مهم ترین مأموریت متفکران است.

8. «کشورهای خاموش» که دارای خاموشی سنت، تاریخ و تمدن شده اند، یک نوع رخوت کنشی و یا عدم چارچوب کنشی را دچار می شوند، پس انگیزه فعالیت و نوآوری از بین می رود و عقب ماندگی آنها بر همین اساس رخ داده و ادامه می یابد. پس پیدا کردن فلسفه تاریخ یک قوم و ملت ضرورت اولی و اصلی را تشکیل می دهد. «خواندن و باز خوانی سنت تاریخی» یک کشور حاوی فلسفه تاریخی یک کشور است، که از «اسطوره های» آن کشور شروع می شود و تا «دوران تاریخی» آن ادامه پیدا می کند. خواندن تاریخ و نوع آن بسیار ضروری است، چون خواندن تاریخ بدون رسیدن به فلسفه تاریخ به انحطاط خواهد انجامید، که «باز تولید نا امیدی» خواهد کرد.

9. ایران، دارای تاریخی طولانی و دوران ما قبل تاریخ بسیاری است، که اگر این تاریخ به صورت فلسفه تاریخ مطالعه نشود باری بر دوش ایران خواهد بود، چنانچه در مطالعات تاریخی گذشته چنین بوده است. ولی اگر بازخوانی و باز تولید تاریخ به صورت فلسفه تاریخ باشد، انقطاع تاریخی ایران از بین می رود، چرا که انقطاع تاریخی در صورتی متصور است که تاریخ به صورت منقطع دیده شود( مثل پوپری ها در ایران). ولی اگر تاریخ با «فلسفه تاریخ» متصل دیده شود، آنگاه انقطاع تاریخی از بین رفته و بنابر آن نتیجه خواهیم گرفت انقطاع تاریخی آخری که سبب انحطاط ایران شد، انقطاع سنت و مدرنیسم است که از عصر مشروطه شروع شد.

10. باز تولید انقطاع های تاریخی برای انحطاط ایران در دوران جدید، بارها رخ داده است که همه توسط «مدرنیست ها و تجددگراها» به وجود آمده است. تجدد گرایان بعد از مشروطه به دنبال انقطاع تاریخی ایران (یعنی انقطاع ایران قبل از اسلام از بعد اسلام) بودند، که در سطح عمومی و خصوصی و تخصصی تولید شد، کتابها نوشته شد و تاریخ سازی اوج گرفت که نیم قرن فضای ایران را تحت پوشش قرار داد و آشفتگی فرهنگی فضای ایران را رقم زد، و در پی آن هجوم فرهنگ غرب و انفعال عمومی به وجود آمد که با انقلاب اسلامی این فضا قطع شد.

11. اتصال های تاریخی در ایران با «باز تولید فلسفه تاریخی ایران» رخ داده، که اولی آن «فردوسی» بود. فردوسی، ایران قدیم را در قالب و محتوای اسلامی بعد از اسلام، باز تولید کرد و این را با تولید فلسفه تاریخی ایران و با عناصری مثل خرد و دانش و راستی و درستی و دین انجام داد و این فرآیند دوباره در دوران صفویه رخ داد، که ایرانیت در محتوای شیعی باز تولید شد و فلسفه تاریخی را با توجه به شیعه باز تولید کرد که با مطالعه آثار دوران صفویه به خوبی می توان به آن رسید.

12. اگر انقطاع تاریخی رخ بدهد، «انقطاع جغرافیایی» نیز رخ خواهد داد؛ زیرا انقطاع تاریخی به دنبال خود، انقطاع جغرافیایی را به همراه دارد و بر عکس نیز، اگر اتصال تاریخی رخ دهد، اتصال جغرافیایی رخ خواهد داد، یعنی اتصال تاریخی به دنبال خود اتصال جغرافیایی را خواهد داشت. تجدد گرایان با انفصال گرایی تاریخی در ایران، انفصال جغرافیایی به وجود آوردند، مثل انفصال جغرافیایی ایران از جهان اسلام در دوران بعد از مشروطه و یا انفصال اقوام ایرانی در چارچوب جغرافیای ایرانی در دوران پس از مشروطه تا حال که توسط مدرنیست افراطی ایرانی دنبال شده است.

بنابراین فلسفه تاریخ، اتصال تاریخی به وجود می آورد و اتصال تاریخی، اتصال جغرافیایی. پس فلسفه تاریخ ایرانی، استقلال و «تمامیت ارضی ایران» را رقم می زند، و این موضوع ضرورت تولید فلسفه تاریخ را به خوبی می نمایاند.

13. مهم ترین قدمی که باید برای تدوین فلسفه تاریخ برداشته شود، وضعیت جهانی یک کشور است، یعنی کمک از جغرافیا برای تدوین فلسفه تاریخ، مثل انقلاب بزرگ ایران که در مقابل شرق و غرب، که خدایان طبیعی می پرستیدند، ایرانی ها خدای آسمانی واحد می پرستیدند، که سبب «انقلاب معرفتی» در سطح جهان شد و «عرفان و فلسفه» به وجود آمد، و در پناه آن بشر امروز به این پیشرفت رسید. (نقش ایران در رشد تمدن بشری که هگل به آن پرداخته است) حوزه های علمی و دانشگاهی به فلسفه ایرانی به عنوان یک رکن معرفتی پرداخته اند و آن را برای تولید فلسفه تاریخ ایرانی به کار برده اند (مثل علامه طباطبایی).

14. از یک طرف با ذوالقرنین خواندن کوروش و از طرف دیگر با شروع تاریخ جهانی به وسیله کوروش، فلسفه تاریخ ایرانی رقم می خورد، که از صلح و نوع دوستی کوروش شروع می شود. و از طرف دیگر بعد از ارتداد دیگران، قوم محبوب خدا می آید که از آن تعبیر به قوم سلمان شده است و دیگر آنکه درباره امام علی علیه السلام نیز تعبیر به قوم محبوب شده است و آنکه امام علی علیه السلام شبیه به ذوالقرنین است (دو ضربت بر سر) و در نهایت امام زمان (عج) همانجاهایی خواهند رفت که ذوالقرنین رفته است. اینها مبنای فلسفه تاریخ ایرانی است، چرا که اکثر یاران امام زمان، ایرانی اند.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان